دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳
۱- چنین حکایت
کنند که در زمانهای نه چندان دور، جمعی از شاگردان مرحوم بدیعالزمان فروزانفر به
گردش حلقه زده بودند و وی رسالهای مینگاشت. گویا مسئلهای برای یکی از آنان که به
تازگی از نجف بازگشته و رو به ادبیات پارسی آورده و سوگلی دکتر معین گشته بود پیش
آمد که از استاد پرسید:«ببخشید آقای دکتر...» که فروزانفر بیدرنگ بر وی خروشید:
«ساکت پسر!».
هوا
ایستاد، آبها از آسیاب افتاد، خورشید گرفت و زمان متوقّف شد. از شاگردان نفسی
نیز برنمیآمد. مگر آن سائل بینوا ( کهاش سیّدجعفر شهیدی میخواندند) چه گفته
بود؟
پس از لختی
استاد خود به سخن آمد و گفت: «من دکترپرورم نه دکتر»؛ و چنین بود که غائله خاتمه
یافت.
۲- خیلی کوتاه
پیرامون حسین علیزاده و نشان شوالیه:
پس از نامهی
علی رهبری به حسین علیزاده و درخواست نپذیرفتن نشان شوالیه، وی نیز این نشان را
نپذیرفت تا بدون هیچ پیشوند و پسوندی فقط به مدد آثاری که خلق کرده شناخته شود.
بیش از حد مهمدانستن یک لقب یا عنوان یا جایزه، دو جنبه دارد. یکی کسی که آن را آن چنان
جدّی بپندارد که لقب را وسیلهی به دست آوردن نام و نان کند. مدرکگرایی و لقبتراشی
حاکم بر جامعهی ما جنبهی اوّل است که افراد برای دکترشدن تن به هرکاری میدهند.
گاهی از رشتهای عجیب و غریب از کشوری دورافتاده مدرک میآورند (آن هم به شکل
پروازی و..) فقط برای اینکه دکتر نامیده شوند. آیتاللههای زورکی نیز سویهی
حوزوی این لقبجویی هستند. مدارک و جوایز قلّابی و فلّهای مانند «مرد علمی سال» و
جز آن هم با صرف مقدار کمی پول به دست میآیند و متأسّفانه گریبان برخی بزرگان را
هم در کشور ما گرفته است. جنبهی دیگر این است که نپذیرفتن جایزه نیز در بوق و
کرنا شود. گویی شخص آنقدر مهم است که خود را فراتر از هر جایزه و عنوانی بداند؛
این با ادّعای فروتنی و خاکساری نمیخواند.
اگر عنوان
شوالیه میتواند قیدی بر نام فرد باشد، نامزد جایزهی گرمی یا برندهی جایزهی
فجر و جز آن هم میتواند. گریزی از بسیاری از این عناوین نیست پس بهترین راه بیاعتنایی
به آنها، مختاردانستن گیرنده در ردّوقبول و نقد آثار شخص بدون نظرداشت عنوان و
لقب است. مشکل در نفس اکثر جوایز نیست بلکه در حواشی پیرامون آن است. هم کسانی که آن را
پذیرفتند عزیز ما هستند و هم علیزاده. شهرام ناظری نیازی به آن لقب کذایی طرفداران
دوآتشهاش ندارد و علیزاده هم میتوانست بدون نامهی سرگشاده، به اطّلاع جایزهدهندگان
برساند که جایزه را نمیگیرد و...تمام.
سارتر که
بیزار از هرگونه نهادینهشدن بود، جایزهی نوبل را نپذیرفت ولی گفت که اگر میدانست،
زودتر به هیئت اعطای این جایزه اطّلاع میداد تا نام او را اعلام نکنند. آلفرد نوبل
ظاهراً به تاوان اختراع دینامیت، جایزهای را بنا نهاد که پیامآور صلح و ترویج
علوم باشد امّا میتوان در فهرست برندگان این جوایز کسانی یافت که صلحهای قلّابی
را روکشی برای پوشاندن آتشافروزیهای خود کردند؛ حال نوبل را بپذیریم یا نه؟ زمانسنجی
برای این کار مسئلهی مهمّی است. شاید شخصی در جامعههای پیرامونی به مدد جایزهای
یا حضور در مراسمی، مخاطبانی بیابد که در صورت نداشتن آن نمییافت؛ یا شاید مراسم
یا جایزهای آنچنان از سوی بعضی تنگنظران داخلی نشانهی همدستی با بیگانگان
تلقّی شود که لازم شود درست در جهت عکس خواست آنان عمل کرد. حتماً جوایزی هم هست که به جای شایستگی افراد، بیشتر نیّت برگزارکنندگان آن را پی میگیرد. در هرحال این مسئلهای
شخصی است و مربوط به خود هنرمند یا دانشور به شرط اینکه پذیرفتن یا نپذیرفتن آن را
خیلی جدّی نگیرد.
۳- علی رهبری
در نامهای که برای علیزاده فرستاد نوشته: «ایشان میتوانند مانند دهها شخصیت
بزرگ فرانسوی ازجمله بزرگترین آهنگساز فرانسوی قرن بیستم موریس راول و یا دو
نویسنده و فیلسوف بزرگ فرانسوی٬ ژان پل سارتر و آلبر کامو(برنده جایزه نوبل) یا
هنرپیشه معروف خانم کاترین دونوو از دریافت این نشان صرفنظر بکنند.»
به پرانتزی که ایشان جلو نام کامو باز کرده توجّه کنید؛ کامو را باید با آثارش
شناخت یا با جایزهاش؟ میبینید که رهبری خود به خلاف توصیهاش عمل کرده است.
مسئله خیلی کماهمّیتتر از این حرفهاست.
پ.ن: به مسئلهی
زمان، بیاعتنایی به حواشی و مدرکگرایی، اگر توفیق مدد باشد، در نوشتههای آینده
به بهانههای دیگر میپردازم.
سیاست یک بام و دو هوا؟!
پاسخحذفوقتی طرفداران اکسیده شده موسوی در بوق و کرنا می دمند:آقا عطسه کرد،خانمش ناله کرد،
میشود اطلاع رسانی،ولی اطلاع رسانی علیزاده حکم بوق و کرنایی را پیدا میکند که شخص آنقدر خود را مهم می بیند که از هر جایزه و عنوانی فراترست!
«علیزاده کجا ادّعای فروتنی و خاکساری کرده که شما میگویید عملش ادعاش و رد میکند!؟!»
معلومه بد جوری دردت گرفته ها؟
کم حرص و جوش بخور پسر!
بند یک عاااالی بید
پاسخحذفاز لقب دکتر بدم میاد و واقعا آرزوی قلبیم اینه که منو با نام خانوادگی صدا بزنند. بسیار دلنشینتر و گوشنوازتر است برای من. ولی اگه به همکاران یا دانشجوها اینو بگی میگن یارو میخواد متفاوت باشه و چه و چه.
پاسخحذف