نفرت از هاشمی

                                                                                                   چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۳


سخنان اخیر برادر رهبر نظام یک‌بار دیگر مسئله‌ی هاشمی را پیش کشید. نکته‌ای که سالهاست درباره‌ی هاشمی به چشم می‌خورد، نفرت بی‌حد برخی افراد داخل یا خارج از کشور از اوست. اکبر هاشمی رفسنجانی همواره از سران نظام بوده و بدیهی است که منتقدان اصل نظام از او دل خوشی نداشته باشند و وی را شریک بسیاری از اعمال نظام بدانند. افراد درون نظام نیز انتقادهای زیادی به جهت‌گیری‌های وی دارند و حتّی بسیاری از اصلاح‌طلبان نقدهای جدّی به سیاستهای دوران ریاست جمهوری وی وارد می‌کنند؛‌ امّا اینها یک‌طرف، نفرت انقلابی‌نمایان یک‌طرف دیگر. 
  
در دوران خاتمی، به آنکه بیش از خاتمی حمله می‌شد هاشمی بود و البتّه از پاره‌ای عنایات اصلاح‌طلبان هم بی‌بهره نبود. بعدها و از  آغاز روکردن پدیده‌ی احمدی‌نژاد، هاشمی ‌سیبل اوّل و آخر هجوم طرفداران او بود. پس از رخداد سبز۸۸ نیز نام هاشمی کمتر از موسوی و کرّوبی به گوش نمی‌خورد و در دوران اعتدال نیز اوضاع بر همین منوال است. مدّتها زیادی است که می‌بینیم بسیاری از فعّالان سپهر سیاسی یا دنیای مجازی ترجیح اوّلشان حمله به هاشمی است و اوّلین تأسّف طرفداران رهبر از آمدن روحانی این بود که نقش هاشمی را در سیاست ایران پررنگتر می‌کند. خلاصه همه‌ی حملات به هاشمی منتهی می‌شود.
 
ظاهر این است که تا پایان دوران ریاست جمهوری وی قضیّه اینگونه -یا لااقل اینقدر حاد- نبود امّا اعلام موجودیّت کارگزاران سازندگی و جداشدن آنها از لیست اصلی محافظه‌کاران آن زمان که با تأیید هاشمی بود، شاید جرقّه‌ی اوّل این ماجرا باشد. تا پیش از آن مخالفت با هاشمی مخالفت با پیغمبر بود. این کار هاشمی شبیه حمایت ضمنی آیت‌الله خمینی از جداشدن روحانیّون مبارز از روحانیّت مبارز بود و به همان اندازه ناگوار برای آنان. اگر حمایت کارگزاران از خاتمی نبود،‌ شاید اختلاف آرای او با ناطق اینقدر نمی‌شد. هاشمی در تمام این مدّت لنگر کشتی منتقدان درون نظام بوده است. پس از خرداد۸۸ نیز موضع‌گیری‌های وی فراتر از حدّ انتظار بود. حالا نیز با همان میزان تداوم و اهتمام به انتقاد از وضع موجود می‌پردازد. سابقه‌ی نفر دوّم نظام و فرمانده‌ی جنگ بودن در زمان رهبر پیشین،‌ نقش او در به رهبری رساندن خامنه‌ای و نامه و اخطار او پیرامون خطر احمدی‌نژاد که با جواب خامنه‌ای در خطبه‌ی ۲۹ خرداد و ترجیح محمود بر او رو‌به‌رو شد -و البتّه بعدها معلوم شد که چه کسی از این دو نفر «بصیرت» لازم را دارند-؛ همه‌ی اینها در شکل گیری این حسّ درونی و پیامدهای آن بی‌تأثیر نیست. حمله به فائزه و مهدی نیز بیشتر تسویه‌حساب با پدرشان است. 
  
نفرت امری درونی است امّا آثار آن را در نوشته‌ها و گفته‌ها می‌توان تشخیص داد. شاید بتوان برای آن عللی متصوّر شد امّا برخلاف همیشه که من تلاش می‌کنم خود را به جای افراد بگذارم، ‌در مورد این مسئله کمی با مشکل مواجه می‌شوم؛ یعنی هنوز علّت اصلی آن برایم روشن نیست. خودشان باید بهتر بتوانند بگویند که چرا هاشمی برای آنان مانند خاری در چشم یا استخوانی در گلوست.

۲ نظر:

  1. اینکه فرمودید اگر حمایت کار گزاران نبود شاید اختلاف ناطق با خاتمی این قدر نمی شد . توجه به چند نکته ضروری به نظر می رسد.اول اینکه کارگزران تنها 50 روز قبل از انتخابات به حمایت از خاتمی روی اوردند دوم کارگزاران اگر محبوبیتی داشتند پس عرصه رقابت در مجلس را به مشارکت نمی باختند

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. منظورم امکانات و حمایت مالی کارگزاران بود نه محبوبیّتشان؛‌ آن هم در زمانی که تشکّلهای چپ اسلامی در نهایت ضعف بودند و اطرافیان خاتمی فکر می‌کردند که او با به دست آوردن چند میلیون رأی شاید بتواند مجال فعّالیّت مجدّد آنان را فراهم آورد. کارگزاران و مشارکت هم در انتخابات مجلس تقابلی با هم نداشتند و هر دو اصلاح‌طلب به شمار می‌رفتند تا رأی بیشتر یکی باخت دیگری به شمار آید. در ضمن بین گروهی که در نهایت تاریکی و تکصدایی حاکمیّت تشکیل شود و گروهی که بر اثر موج پیروزی دوّم خرداد به وجود آید،‌ تفاوت زیادی هست.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.