قواعد بازی رسانه‌ای

                                                                                                      پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳

 
به بهانه‌ی انتشار مناظره‌ی مصباح یزدی و عبدالکریم سروش:
  
یک. تبلیغ نظری آزادی بیان بسیار ساده است و از هر کسی برمی‌آید؛ ‌مهم پایبندی به آن در مقام عمل است. «زنده‌باد مخالف من» شعاری بیش نیست اگر به دادن فرصت گفتگو به مخالف نینجامد. مهرنامه و قوچانی این بازی را باختند. بحث محتوایی نظرات او درباره‌ی برخی متفکّران معروف به نواندیش یا روشنفکر دینی به جای خود، نحوه‌ی بیان این نظرات و برخورد با منتقدان مسأله‌ای بسیار مهمتر است. چرا مجلّه‌ای که عملاً به محاکمه‌ی شریعتی نشسته است،‌ این جرأت را ندارد که -در همین رابطه- با یکی از فرزندان دانشور او به گفتگو بنشیند یا نقد آنان بر سخنان خود را منتشر کند؟ چرا باید نقد مقاله‌ی قوچانی در مجلّه‌ی دیگری چاپ شود و مهرنامه از انتشار آن امتناع کند؟ مهرنامه فرسخها از «کیان» عقب‌تر است که در هر شماره و در اوج شکوفایی نظری دکتر سروش می‌شد مقاله‌های متعدّدی در نقد آرای او یافت. نقل قول غیرمستقیم* نواندیشان دینی هم -که البتّه در رسانه‌های دیگر منتشر شده بود- انعکاس نظر آنان به شمار نمی‌آید. این نحوه‌ی برخورد -حتّی اگر موضع فکری و نظری یک مجلّه درست باشد- عملکرد آن را زیر سؤال می‌برد و برعکس، نظرات ضعیف یک نشریّه اگر همراه شود با آرای مخالفان و منتقدان در همان نشریّه،‌ تحسین همه را برخواهد انگیخت. من برخلاف شمس‌الواعظین اصلاً فکر نمی‌کنم که ژورنالیست باید حتّی‌الامکان وارد بازی نشود و بدون موضع باشد، اینکه کسی بخواهد در مقام نظریّه‌پرداز نیز ظاهر شود، خیلی هم خوب است،‌ این گوی و این میدان امّا با شرط و شروطش. 
  
دو. بحث مناظره شد، یاد مناظره‌ی معروف جوادی آملی و سیّدجعفر سیّدان افتادم. جوادی آملی به رغم نهی ضمنی استادش آیت‌الله خمینی که گفته بود بحث با اینها بی‌فایده است در دفاع از فلسفه به بحث با سیّدان پرداخت. او بعدها گفت که پس از دیدن ناآشنایی سیّدان به مباحث عقلی به اصطلاح کوتاه آمده و خیلی وارد جدل نشده است. برخی افراد که نسخه‌ی ابتدایی این مناظره (به تقریر ایت‌الله مروارید) را در سالهای پیش دیده بودند می‌گویند که آن نسخه با اینکه امروز در دسترس است،‌ تفاوتهایی دارد. اگر حرف آنان درست باشد این آفت ظاهراً در حوزه‌ هم نفوذ کرده است. چاپ مقالات حسین غفّاری در بحث با مهدی نصیری بر سر همین بحث (فلسفه و عرفان در عالم اسلام) دردسرساز شد که «سمات» نوشته‌های غفّاری را به صورت کامل چاپ نکرد و در عملی کاملاً غیرحرفه‌ای بر متن سخنان او پانویسهایی با لحنی غیرعلمی و تمسخرآمیز گذاشت.
  
سه. خیلی پیشتر شنیده بودم که مصباح و سروش با هم مناظره‌ای داشته‌اند و طبیعی بود که کنجکاو باشم بدانم به هم چه گفته‌اند. در کتاب «مصباح دوستان» نیز خیلی گذرا به این مناظره اشاره‌ای شده و معلوم نیست که چرا این مناظره تا کنون منتشر نشده بود. با واسطه از یکی از شاگردان مصباح پرسیدیم که جریان از چه قرار بود؟ او جواب داد که «سروش اگر غالب نشد، ‌مغلوب هم نشد». می‌دانیم که هر متفکّری در این دیار شاگردانی دارد که حساب او را از دیگران جدا می‌کنند و او را بر صدر مجلس علما می‌نشانند که بخشی از آن طبیعی است و بخشی به ماهیّت قبیله‌ای محافل علمی ما برمی‌گردد. وقتی شاگرد مصباح چنین بگوید یعنی گفتگو خیلی داغ بوده و لااقل از دید طرفداران مصباح هر دو همپای هم پیش رفته‌اند. امّا متن موجود بسیار لاغر و کم‌حجم است و نشانی از آن چه شنیده بودیم ندارد. در این متن کوتاه حدود سی‌وپنح علامت  […]به نشانه‌ی حذف وجود دارد. مصباح و سروش در این حذفیّات چه می‌گفتند؟ خاطره و لطیفه تعریف می‌کردند؟ این نحو انتشار یک مناظره روی دیگر عملکرد نشریّاتی است که در دو بند بالا آوردم. روی جلد «عصر اندیشه» زیر عکس سروش نوشته «تشیّع انگلیسی» که مثلاً در تبیین افکار وی باشد امّا داخل مجلّه معلوم می‌شود که منظور چیز دیگری است که البتّه سعی می‌شود به زور به سروش مربوط شود. نام یکی از نوشته‌های این شماره «قبض و بسط حادثه» و کاملاً بدون ربط به قبض و بسط معروف است. نقل قولهای غلطی که اتّٰفاقاً خود فضلی‌نژاد در نشر آنان سهم داشته نیز به مقدار کافی موجود می‌باشد؛ مانند آن نقل قول مضحک از فوکویاما در کنفرانس اورشلیم! (اینجا را بخوانید). خلاصه کیهانی است این مجلّه.
  
  
*نویسندگان به هنگام نقل قول مستقیم از افراد گاهی برای تأکید -یا طعنه آن‌چنان که سیدجواد طباطبایی می‌کند- عبارت «کذا» یا «کذا فی الاصل» را درون پرانتز می‌آورند. دبیر اندیشه‌ی مهرنامه زارع نامی است که گزارشهایش از مباحث اندیشگی -مانند سیر فعّالیّتهای ج. طباطبایی- برای خودش حکایتی دارد. وی در متنی که درباره‌ی واکنشها به مواضع «سردبیری» مهرنامه (احتمالاً بر قیاس مقام«رهبری») نوشته بود، پس از نقل قول غیرمستقیم و به انشای خودش از گفته‌ی دیگران، به تقلید از طباطبایی یک عدد (کذا!)ی جانانه هم گذاشت. مصداق «خود گویی و خود خندی». این مّثل اخیر می‌توانست عنوان این یادداشت هم باشد.

۱ نظر:

  1. بودن یا نبودن مسئله اینه:
    آیا کاریکاتور شارلی باعث توقف مردم امروز شد یا سقّ سیاه عیّار؟
    جواب کاملا واضح و مبرهنه!!!

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.