پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
۲- «گلاب» فیلمی بر اساس کتاب خاطرات مازیار بهاری است به کارگردانی جان استوارت و بازی گائل گارسیا برنال. فیلم بر عکس انتظار از اینگونه فیلمها که شعاری، بدون استناد و غیردقیق اند، جمعوجور و آبرومند است. میتوان از انتخاب برخی بازیگران و بعضی صحنهها ایراد گرفت ولی کلیّت فیلم درخور دفاع است. علّت آن هم آشکار است چون بر اساس کتاب خاطرات یک ایرانی و با نظارت او ساخته شده است، نه فرضاً مثل فیلم مضحک آرگو که از لحظات ابتدایی خارج میزند و دقیقه به دقیقه بر حجم افتضاحش افزوده میشود.
۳- این روزها به هر فیلم منتقد حکومت میگویند «ضدّ ایرانی» که خندهدار است. در تلویزیون به فیلم «تاکسی» پناهی هم گفتند و به این فیلم نیز. گویا سرمایهی معنوی نظام گویا ته کشیده و چارهای ندارد جز اینکه پشت نام «ایران» پنهان شود؛ یک نمونهاش نیز همین اواخر، سعودیستیزی با ماسک ایراندوستی. این فیلم تنها چیزی که نیست ضدّایرانی است. روایتی ساده و مختصر از ایران امروز و کمی هم ایران دیروز.
۴- بازیگران خارجی خوبند، بازیگر نقش جوادی/گلاب که اصل جنس است و نشان میدهد که وقتی کسی در کارش حرفهای است، از عهدهی ایفای درخور قبول هر نقشی برمیآید. حتّی بر خلاف نوشتهی رسانههای داخل این فیلم خیلی هم بااحتیاط با موضوع برخورد کرده است چون میدانیم که اوضاع خرابتر از اینهاست و همه مازیار بهاری نیستند که رسانههای خارجی به او بپردازند و هیلاری کلینتون نامش را بر زبان آورد. شاید بینندگان خارجی اگر با تصوّر چیزی شبیه به زندانهای آمریکای جنوبی این فیلم را ببینند به نظرشان زندانهای ایران خیلی هم خوب بیاید. سبزها نیز میتوانند گله کنند که فیلم میتوانست از تصاویر آرشیوی استفادهی بهتری کند چون در فیلم از کشته و مجروح و مضروب و گاز اشکآور و... خبر چندانی نیست با اینکه مازیار بهاری وسط حادثه است. کاملاً مشخّص است که فیلم از ترس خوردن اتّهام افراطیگری و ایرانستیزی، قسمتهای زیادی از موضوع را مسکوت گذاشته است.
۵- روحیّهی خود جان استوارت بر فیلم اثر گذاشته و داستان از تعریف ماجرای ماساژ و خاطرات جنسی مازیجون به بعد حتّی کمی کمدی نیز میشود و کنجکاوی جوادی برای شنیدن آن «اطلاعات مفید»، هم بانمک و هم ترحّمبرانگیز است. خیلی بعید میدانم کارگردان ایرانی بر اساس تصاویر آرشیوی و کارجا (لوکیشین) داخلی بتواند مثلاً تصویری در همین حد از امریکا به دست بدهد. جان استوارت قدم اوّلش در کارگردانی را بیش از حد انتظار برداشت. وقتی سیستم حرفهای باشد، تازهکارها هم میتوانند کاری متوسّط به بالا ارائه کنند. فیلمهایی از این دست میتوانند به تصحیح برداشت بینندگان خارجی از ایران کمک شایان توجّهی بکنند. میماند تصاویر خاطرهانگیز و نوستالژی آن دوران... باید کمکم تمرین کنیم تا در عین اینکه فراموش نمیکنیم، در گذشته نمانیم و به سوی آینده برویم.
۱- گل نرفته
بلکه در گلخانهای است دور از دسترس من و شما؛ گلستان هم خراب نشده، فقط بعضی
شاخههایش شکسته و باقی هم آن تروتازگی قدیم را ندارد و گرنه ریشه در آب و امید
ثمر هم باقی است. شنیدن سخنان معصومانهی میرحسین که میگوید «من صادقانه و بدون
شیله پیله از مردم میخواهم که از من حمایت کنند و به تغییر رأی بدهند»، در فیلم «گلاب» طعم دیگری
داشت. شاید چون زیر تأثیر فضای فیلم به آن دوران پرت میشویم و انگار یکبار دیگر
آن زمان، آن فضا و آن مناظرهی تاریخی را تجربه میکنیم.
۲- «گلاب» فیلمی بر اساس کتاب خاطرات مازیار بهاری است به کارگردانی جان استوارت و بازی گائل گارسیا برنال. فیلم بر عکس انتظار از اینگونه فیلمها که شعاری، بدون استناد و غیردقیق اند، جمعوجور و آبرومند است. میتوان از انتخاب برخی بازیگران و بعضی صحنهها ایراد گرفت ولی کلیّت فیلم درخور دفاع است. علّت آن هم آشکار است چون بر اساس کتاب خاطرات یک ایرانی و با نظارت او ساخته شده است، نه فرضاً مثل فیلم مضحک آرگو که از لحظات ابتدایی خارج میزند و دقیقه به دقیقه بر حجم افتضاحش افزوده میشود.
۳- این روزها به هر فیلم منتقد حکومت میگویند «ضدّ ایرانی» که خندهدار است. در تلویزیون به فیلم «تاکسی» پناهی هم گفتند و به این فیلم نیز. گویا سرمایهی معنوی نظام گویا ته کشیده و چارهای ندارد جز اینکه پشت نام «ایران» پنهان شود؛ یک نمونهاش نیز همین اواخر، سعودیستیزی با ماسک ایراندوستی. این فیلم تنها چیزی که نیست ضدّایرانی است. روایتی ساده و مختصر از ایران امروز و کمی هم ایران دیروز.
۴- بازیگران خارجی خوبند، بازیگر نقش جوادی/گلاب که اصل جنس است و نشان میدهد که وقتی کسی در کارش حرفهای است، از عهدهی ایفای درخور قبول هر نقشی برمیآید. حتّی بر خلاف نوشتهی رسانههای داخل این فیلم خیلی هم بااحتیاط با موضوع برخورد کرده است چون میدانیم که اوضاع خرابتر از اینهاست و همه مازیار بهاری نیستند که رسانههای خارجی به او بپردازند و هیلاری کلینتون نامش را بر زبان آورد. شاید بینندگان خارجی اگر با تصوّر چیزی شبیه به زندانهای آمریکای جنوبی این فیلم را ببینند به نظرشان زندانهای ایران خیلی هم خوب بیاید. سبزها نیز میتوانند گله کنند که فیلم میتوانست از تصاویر آرشیوی استفادهی بهتری کند چون در فیلم از کشته و مجروح و مضروب و گاز اشکآور و... خبر چندانی نیست با اینکه مازیار بهاری وسط حادثه است. کاملاً مشخّص است که فیلم از ترس خوردن اتّهام افراطیگری و ایرانستیزی، قسمتهای زیادی از موضوع را مسکوت گذاشته است.
۵- روحیّهی خود جان استوارت بر فیلم اثر گذاشته و داستان از تعریف ماجرای ماساژ و خاطرات جنسی مازیجون به بعد حتّی کمی کمدی نیز میشود و کنجکاوی جوادی برای شنیدن آن «اطلاعات مفید»، هم بانمک و هم ترحّمبرانگیز است. خیلی بعید میدانم کارگردان ایرانی بر اساس تصاویر آرشیوی و کارجا (لوکیشین) داخلی بتواند مثلاً تصویری در همین حد از امریکا به دست بدهد. جان استوارت قدم اوّلش در کارگردانی را بیش از حد انتظار برداشت. وقتی سیستم حرفهای باشد، تازهکارها هم میتوانند کاری متوسّط به بالا ارائه کنند. فیلمهایی از این دست میتوانند به تصحیح برداشت بینندگان خارجی از ایران کمک شایان توجّهی بکنند. میماند تصاویر خاطرهانگیز و نوستالژی آن دوران... باید کمکم تمرین کنیم تا در عین اینکه فراموش نمیکنیم، در گذشته نمانیم و به سوی آینده برویم.
:)
پاسخحذفنمیدونم چرا اینقدر از عربها به جای ایرانیها استفاده میکنن. بازیگر نقش طرفدار احمدی نژاد "ح" را از ته حلقش میگه!
پاسخحذف