جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۹۵
خیلی مختصر
دربارهی تا اینجای «شهرزاد»:
تنها سابقهی
حسن فتحی میتوانست مرا کنجکاو کند که پس از استقبال برخی دوستان به تماشای آن
بنشینم. وقتی نویسندگان میگویند که این سریال اتّفاقی بود که باید در تلویزیون میافتاد
یا از برتریهایش بر «دندون طلا» مینویسند لابد باید چیزی متفاوت در آن میبود که
نبود. بدون هرگونه حاشیهروی، بنده چیزی بیش از یک مجموعه تلویزیونی در آن ندیدیم
به جز آلات موسیقی و چند طرّه موی زنان.
شغل بخش مهمّی
از شخصیّت هر فرد است که شیوهی زندگی و تفکّر تا لحن سخنگفتنش را شکل یا تغییر
میدهد. فرهاد چیزی بیش از یک عینک بزرگ از ادبیات یا روزنامهنگاری ندارد؛ در
دورهای که تنشهای ادبی زیادی در آن بود جز چند بحث خیلی مختصر و خام چیزی نمیبینیم
به اضافهی یک نقل قول از همکلامی با نیما که فرهاد شعر «خانهام ابری است» را
میخواند و آن هم اشتباه. از شهرزاد هم جز چند صحنهی معاینه و آن عمل کذایی چیزی از
درس و دوستان و استادان نمیبینیم.
روابط بین شخصیّتها با عقل جور در نمیآید.
بزرگآقا که پدرخواندهی کار است در همان ابتدا در تنبیه برادرزادهاش زیادهروی
میکند؛ انگارنهانگار که این شخص قرار است وارث او باشد و پس از درگذشت او با
دخترش تنها میماند و میتواند به سادگی انتقام بگیرد. خواهر فرهاد از اینکه شاگرد
بیریخت مغازهی پدرش دنبال او میافتد خوشش میآید و دوستش هنر خیّاطی او را به
جوانک نشان میدهد! دارودستههایی که شکل میگیرند و یکشبه دوستان، دشمن یا برعکس
میشوند توجیه داستانی ندارد و ...الخ.
برای نمونه
به آمدورفت آذر در داستان و تیرخوردنش دقّت کنید. آن دو را مردی مسلّح نشانه گرفت
ولی آذر که با تأخیر باید تفنگ را از کیفش دربیاورد او را میکشد ولی خودش فقط تیر
میخورد. آن هم آذری که ۹سال پیش زن یک مبارز چپ بوده و معلوم نیست که آیا با سلاح
تمرین کرده یا نه و تا چه حد؟ اصلاً چرا آذر باید سلاح داشته باشد؟ او مأمور حرفکشیدن
از فرهاد در مکانهای عمومی است؛ چه خطری قرار است او را تهدید کند که به او سلاح
میدهند؟ نویسندگان باید برای سلاحداشتن او تمهیدی میاندیشیدند که بسیار ضعیف
است. در حقیقت دیدن ناخواستهی هفتتیر در کیف او میتوانست نقض غرض باشد و او را لو بدهد. تیری که
به او میخورد به گفتهی دوست فرهاد میتواند گراز را از پا بیندازد ولی آذر
بلافاصله سرپاست و میتواند از مرز بگذرد که دست بروس ویلیس و سیلوستر استالونه را
از پشت میبندد. همان شب فرهاد برای آوردن پسر آذر به خانهشان میرود و پس از درگیری
کمیک با برادر لات، درشتاندام و چاقوبهدست ِآذر موفّق هم میشود! خانم دکتر از روی کت تشخیص میدهد
که تیر در بدن آذر خیلی نفوذ نکرده و با همان حالت و با داشتن حجاب او را عمل میکند!
سینما یعنی هنر نشانندادن و با نمایش نمای سربالا از شهرزاد در حال عمل هم کار به
انجام میرسید و نیازی به نشاندادن زورکی و جعلی صحنهی عمل نبود؛ همانطور که
بعدها لازم نبود روی ململ خوابیده در قبر چند بیل خاک بریزند؛ ما که میدانیم
بازیگر قرار نیست زندهبهگور شود، پس چه نیازی به این همه تکلّف؟ این کار یک کارگردان بیتجربه است که میخواهد قدرتنمایی کند نه حسن فتحی.
اینکه میبینید
به اصطلاح زوم کردهام روی برخی جزئیّات اوّلا به این دلیل است که سینما، هنر، دانش
و اصلاً زندگی یعنی همین جزئیّات و ثانیاً سریال واقعاً کلّیّتی ندارد که بتوان
دربارهاش نوشت. نکتهی آخر اینکه سینمای ینگهدنیا متّهم است به سوءاستفاده از جنسیّت و سکس ولی
مدّتهاست که جز برخی برهنهنماییها که آنجا بسیار طبیعیشده، سیر پیشبرد
رویدادها را چیزهایی جز رابطهی زن و مرد تعیین میکند. اینجا امّا کشش بین زن و
مرد پر کنندهی خلأ بیشتر فیلمها و سریالهاست. این رابطه کاملاً طبیعی است ولی
پرداختن بیش از حد به آن مثل خالیکردن ظرف ادویه در غذاست. این مجموعه نیز زنجیرهای
از این روابط زن-مرد و دختر-پسری است.
بیرونآمدن
از زیر سایهی تلویزیون تا اینجا از لحاظ کیفی در شبکهی خانگی جواب نداده؛ آیا
نویسندگان آنقدر به ممیّزی عادت کردهاند که حالا دیگر خودسانسوری در نبود سانسور
سفتوسخت صداوسیما هم میتواند جورش را بکشد؟ به گمانم حذف خلعتبری و قربانی (پس
از چند قسمت اوّل) به خاطر چاوشی، چکیدهای است از سیر فتحی از «شب دهم» تا
«شهرزاد». اینکه «شهرزاد» توانسته پرمخاطب شود خیلی خوب است ولی از
حسن فتحی بیش از این انتظار میرفت.
سلام. بیشتر نوستالوژیهای مردم نسبت به اون دوره، باعث محبوبیت اینجور سریالها میشه. به من هم سر بزنی، خوشحال میشم.
پاسخحذف