سایه‌ی مستدام ۶۷ -۳

                                                                                                    جمعه ۲۲ امرداد ۱۳۹۵
   
چند نکته‌ی پایانی:

۱- اعدامهای تابستان۶۷ منحصر به اعضای مجاهدین نبود. این را در این چندروزه برخی گفتند و خود من نیز اشخاصی را می‌شناسم که عضو گروههای چپ بدون فعّالیّت مسلّحانه بودند و اعدام شدند. این برای کسانی که پای ترورهای مجاهدین را مدام وسط می‌کشند.

۲- تعداد اعدامها در یک بازه‌ی زمانی کوتاه باعث شده که این مقطع اینقدر زیاد به نظر بیاید؛ اگر بنا به بررسی اعدامها در یک دهه‌ی اوّل باشد، ‌چه بسا به عددهای عجیب دیگر نیز برسیم. هرچه به ابتدای انقلاب نزدیک می‌شویم، بی‌حساب بودن قضاوت و شفّاف‌نبودن آمار بیشتر به چشم می‌‌آید. در آن ابتدا که صادق خلخالی کارهایی کرد که این گروه چندنفره شاید در برابرش مبتدیانی نوآموز هم به حساب نیایند. موسوی تبریزی می‌گوید که مرحوم منتظری دست‌کم دوبار با فرمان آیت‌الله خمینی (پیش از سال۶۷) جلو اعدام بسیاری را گرفت. می‌شود حساب کرد که اگر ایشان نبود چه می‌شد و طبعاً منتظری از خیلی از برخوردها و اعدامها بی‌خبر می‌ماند. موسوی تبریزی می‌گوید اطرافیان به منتظری اطلّاعات غلط رسانده‌اند ولی نمی‌گوید که در نوار چرا حاضران همین را به او نمی‌گویند و  عملاً در تأیید حرفهای او سخن می‌رانند.
  
۳- محسن رضایی گفته که سیّداحمد خمینی چنین و چنان بوده است. داوری درباره‌ی افراد جز با دیدن آرای تمام افراد در فضایی بی‌طرف ممکن نیست. در همین دوسه‌خطی که ایشان (کاملاً بی‌ربط به موضوع نوار) نوشته است خطاهایی هست. اوّلاً آیت‌الله خمینی خود مانع شد که سیّداحمد نخست‌وزیر شود نه اینکه خودش نخواهد. درباره‌ی رهبری هم حرف بسیار است ولی بسیاری از ولایتمداران امروزی انتشار رنجنامه خطاب به مرحوم منتظری را دورخیز وی برای رهبری می‌دانند که البتّه با منع آیت‌الله خمینی روبه‌رو شد. وی از فرزندش خواست که در آینده هیچ پُست حکومتی را در نظام به عهده نگیرد. ضمن اینکه وی جزو آن سه نفری نبود که معمولاً خمینی به عنوان دارندگان صلاحیّت رهبری نام می‌برد.
  
۴- منتظری در این گفتگوی کوتاه مانند معلّمی در کلاس درس برای شاگردانش از تاریخ اسلام می‌گوید و اصرار دارد که آن همه احتیاط در اموال و دماء که ما در فقه داریم، کجا رفت؟ واقعاً اگر او نبود معلوم نبود چگونه می‌شد از امکان حکومت با استفاده از آموزه‌های دین دفاع کرد. او می‌گوید این همه ما گفتیم رضاخان و شاه چنین و چنان کردند، ‌حالا بیاییم مقایسه کنیم که کدام بیشتر کردند؟ این واقعاً سؤال است که چرا آمار کشته‌های انقلاب ایران از سال ۴۲ به بعد زیر سه‌هزار نفر است ولی اعدامیان یک تابستان پس از انقلاب دو برابر آن؟

۵- کسانی که چیزی می‌دانند باید بگویند. موسوی اردبیلی پس از رخدادهای۸۸ که مثل قیامتی همه را به پاسخگویی کشانده بود،‌ از ملاقات خود با آیت‌الله خمینی گفت که بهتر است خودش بازبگوید چون بسیاری از سایتهای آن زمان در دسترس نیستند و من هم نمی‌توانم مدام از حافظه نقل کنم. از میان مسئولان یک دهه‌ی اوّل شیخ یوسف صانعی از دیگران صریحتر است ولی معلوم نیست که می‌تواند درباره‌ی جریانی که یک سرش به رهبر وقت برمی‌گردد چیزی بگوید یا نه. تابستان ۶۷ معیار مهمّی است که همه را به قضاوت درباره‌ی خود فرامی‌خواند. با تقلّب و فرافکنی یا سکوت نمی‌شود از آن گذشت.

پ.ن: هرچه می‌خواهم موضوع را رها کنم نمی‌شود. مخاطب منتظری از وی «اجازه» می‌خواهد «دویست نفر» باقیمانده را که منتظر اعدامند خلاص کنند و بعد دست از کار بکشند و جواب می‌شنود که «اجازه‌ی یک نفر را هم نمی‌دهم». استدلال برای اعدام این دویست نفر این است که اگر به بند برگردند، «مسائلی به وجود می‌‌آید». منطق را می‌بینید؟ اگر استدلال دینی مدافعان فعلی درست بود دلیلی نداشت که از منتظری برای اعدام‌‌نکردن این دویست نفر اجازه بخواهند یا تک‌فرزندها را استثنا کنند و...اگر مدّتی صبر کرده بودند، حمله‌ی مجاهدین دفع شده بود. موضوع ساده‌تر از این حرفهاست.

۴ نظر:

  1. دوست عزیز و اندیشمند نادیده ام

    ابتدا که ارادت دارم. دانش شما و نگاه شما را سالهاست در سکوت دنبال میکنم و می اموزم. ممنونم.

    در مورد ماجرای آیت الله منتظری روز گذشته بحثی فقهی بین دو کاربر ظاه را حوزوی درگرفت که خیلی دلم می خواست اگر وقت شما گرفته نشود نظر شما را هم بدانم. ممنون تان هستم. با مهر

    ابتدا کاربر ساما نوشتند:

    درباره عدم ملازمه میان فایل صوتی مرحوم منتظری و حمایت از سازمان رجوی‌ها.
    ۱.کلمات مرز معنایی دارند. هزار بار این را بخوانید؛ مرز دارند.
    وقتی من درباره گزاره الف صحبت می‌کنم، درباره گزاره غین صحبت نمی‌کنم. مارادونا فوتبالیست خوبی است، تبرئه تَریاک‌کشی مارادونا نیست.
    گفت اسرائیل بمب‌اتمی ریخت روی هیروشیما. گفتم اسرائیل نبود؛ آمریکا بود. گفت «تو از اسرائیل کودک‌کش حمایت می‌کنی؟» گفتم «عذرخواهم»
    ۴.منتظری در مقام تبرئه جنایات منافقین نیست. می‌گوید اینها پسرم را کشتند. تنها در مقام یک فقیه می‌گوید اینها که در بندند، سزاشان این نیست
    ۵.در فقه حکم باغیان، اعدام نیست. بلکه جنگ با آنان است. آنگاه که جنگ تمام شد، بازماندگان کشته نمی‌شوند. فراریان دنبال نمی‌شوند...مگر..
    ۶.هدف از جنگ با باغیان، کشتن آنان نیست. «تفریق کلمه» است. برهم‌زدن گروه آنان است. وقتی هدف محقق شد، ماندگان را نمی‌کشند.
    ۷.اگر پس از شکست باغیان در جنگ، آنان دارودسته‌ای داشته باشند که باز شورش کنند و بازماندگان ممکن است به آنان بازگردند، حکم ادامه جنگ است.
    ۸.اما اگر امکان بازگشت آنان به دارودسته شورشیان نفی شود، مانند حبس؛ چون هدف کشتن نبود، «تفریق کلمه» بود؛ حبس کافی است. حکم اعدام نیست.
    ۹.منتظری از مقام یک فقیه، نظر فقهی‌اش را بیان می‌کند. این نظر در متون فقهی شیعه موجود است. این نظر را می‌توان نقد یا تایید فقهی کرد.
    ۱۰.فقه می‌گوید بازماندگان جنگ جمل را -که دیگر امکان شورش ندارند- کاری نداشته باشید. امام علی با احترام روانه مدینه‌شان می‌کند.
    ۱۱.فقه «عایشه را در جنگ جمل تبرئه نمی‌کند» پس از جنگ کاری با او ندارد. منتظری می‌گوید حکم فقه فلان است. اما جنایات آنان را نفی نمی‌کند.
    ۱۲.البته میان پایان جمل و پس از مرصاد تفاوت است. منافقین دارودسته داشتند. منتظری مدعی است آنان که در حبسند، امکان بازگشت ندارند.
    ۱۳.منتظری در مقام فقیه، از متن فقه برداشتی دارد؛ او می‌گوید اینها جنایتکارند؛ اما حکمشان اعدام نیست. او نمی‌گوید آنها تبرئه‌اند.
    ۱۴.استدلالهای فقهی دیگری هم می‌آورد. استدلال «تاریخ چه می‌گوید» هم می‌آورد. کاری به آنها نداریم. اما بین نفی بغی و تبرئه ربطی نیست.

    لینک:
    https://twitter.com/sheydan

    و پاسخ کاربر آقای مصطفی
    https://pbs.twimg.com/media/Cpp6hKzWEAAJRxo.jpg

    https://twitter.com/MHozeh/status/764057813207265280

    پاسخحذف
  2. خود منتظری هم می‌گوید که مخالفت با اعدام فلّه‌ای به معنای دفاع از آنان نیست. در جواب مصطفی اختلاف رهبر و قائم‌‌مقائم وقت به اختلاف بغی و محاربه تبدیل شده است. جای شکر هست چون از ساده‌لوحی و اطّلاعات غلط و.. بهتر است. با این وصف یک اختلاف ساده‌ی فقهی به قیمت جان چندهزار نفر است؟!
    در هیمن نوشته هم می‌‌گویم که لااقل در مقام اجرا بعضی که عضو مجاهدین هم نبودند،‌ اعدام شدند. ملاک محارب‌دانستن کسی هم برداشتن سلاح است. سازمان مجاهدین خلق از سال شصت وارد فاز مسلّحانه شد و هدفش را براندازی نظام جمهوری اسلامی اعلام کرد نه سال۶۷ ولی کسانی که فعّالیّت مسلّحانه نداشتند اعدام نمی‌شدند. معروفترین آنها شیخ حبیب‌الله آشوری بود که به خاطر ارتداد و نوشتن کتاب «توحید» اعدام شد و نه صرف هواداری از سازمان مجاهدین. اعدامهای سال۶۷ استدلالهایی عرفی مانند احتمال شورش زندانیان داشت و نه استدلال فقهی. این نحو برخورد هم کمکی به مدافعان نمی‌کند و هم فقه حکومتی را زیر سؤال می‌برد.

    پاسخحذف
  3. این مسئله چنان که شما هم فرمودید هنوز که هنوز است زوایای پنهان بسیاری داشته است. مطلبی که شما در نوشته تان هم اشاره کردید مبنی بر عدم تسلط بنیان گذار جمهوری اسلامی در این سالهای آخر بر دفتر خود از همین ابهامات است. به علاوه مطلبی در وبلاگ دلقک ایرانی آمده که بر احتمال دست داشتن نیروهای امنیتی در فشار بر احمد منتظری و نشر این فایل در اینترنت برای به جان هم انداختن طیف های اصلاحاتی و اعتدالی دلالت می کند. مطلب روزنامه هایی مانند جوان در چواب کروبی که « در دوران طلایی امام آویزان تان میکردند» این خط را تایید میکند.

    پاسخحذف
  4. در برابر خسارتی که تفکّر اقتدارگرا از این نوار می‌خورد اختلاف‌نظر بین اصلاح/اعتدال از یک طرف و جنبش سبز از طرف دیگر خیلی مهم نیست. جنبش تغییرخواه رنگین‌کمانی است و قرار نیست همه مثل هم باشند. اگر تابستان۶۷ واقعاً تمام شده بود «شاید» می‌شد پرهیز از اختلاف را در دستور کار گذاشت ولی اعدامهای اخیر نشان می‌دهد که رگه‌هایی قوی از آن تفکّر همچنان باقی است پس این موضوع همچنان مسأله‌ی امروز ماست. من به این نیّت‌خوانی‌های پشت اعمال خیلی اهمیّت نمی‌دهم. اینجور هرکس می‌تواند پشت هر عملی نیّت نیروهای اطّلاعاتی را ببیند.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.