پنجششنبه
۳۰ دی ۱۳۹۵
نوشتهی
ژیژک در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری امریکا مایهی نگرانی همهی کسانی شد که
درگیر مباحث نظریاند. در ایران نیز برخی روشنفکران درست سر بزنگاه حرفهایی عجیب
زدند و میزنند. یک روی دیگر اشتباه «مار و عکس مار» (یعنی نفی دقّت نظری به نفع
باوری عامیانه) غلبهی مباحث تئوریک بر عقل سلیم است.
ژیژک میگوید هر دو بدترند و یکی بدترین است چون وعدهی تغییر میدهد و از دل تغییر ممکن
است چپ اصیل ظهور کند. ابتدا باید پرسید که از کجا معلوم چنین میشود و آشوبی که
«ممکن است» ترامپ به وجود آورد، به روی کارآمدن چپ بینجامد؟ (کاری هم به مطلوب یا
نامطلوببودن چپگرایی نداریم) و در ثانی آن چپ اصیلی که ژیژک میگوید کدام
است؟ برنی سندرز؟ او چقدر همراه و همفکر ژیژکی است که در نوشتههایش نقل قولهایی
همدلانه از استالین و مائو میآورد؟ همان امریکای دارای جامعهی مدنی نیرومند که از
دید ژیژک نمیگذارد کسی مانند هیتلر سر کار بیاید، جلو چپروی «اصیل» را هم
خواهد گرفت.
داستان «بینایی» ساراماگو حجّت و برهان نیست ولی فرض بگیریم که کار مردم در
آن عمل سیاسی اصیل باشد؛ توصیهی ژیژک چقدر شبیه به کار آن مردم است؟ آن مردم خود
دست به انتخابی نامتعارف زدند نه اینکه از میان گزینههای موجود «بدترین» را
انتخاب کنند. شرکتنکردن مردم در انتخابات مجلس در ایران عملی اصیل (و البتّه
مقطعی) بود چون اثرش را در انتخابات ریاست جمهوری بعد دیدیم. رأی سلبی مردم به
انتخابات خبرگان ۹۴ صحیح بود و برعکس رأی فرضی به احمدینژاد
( که بدترین گزینهی سال ۸۴ بود) و میتوانست ساختار سیاسی ایران را تا مرز فروپاشی
ببرد،اشتباه. اگر نظام ایران از هم میپاشید چه تضمینی بود که ساختاری دموکراتیک
روی کار بیاید و اصولاً چه ثمرهای از آشوب به دست میآید؟
همین احمدینژاد مورد خوبی برای بررسی مطلوببودن هرگونه «تغییر» است. اتّفاقاً او نیز به عنوان معترض به حکومت روحانیان روی کار آمد
و وعدهی تغییر داد و واقعاً هم تغییر ایجاد کرد ولی در چه جهتی؟ در جهتی که سالها
باید بگذرد تا خرابکاریهایش درست شود و قطعاً در برخی زمینهها (مانند منابع آبی و
محیط زیست) ضررهای جبرانناپذیری به کشور وارد کرد. اگر تغییر ترامپ در این جهت
باشد چه؟ امیدبستن به تغییر بدون امکان تعیین جهت برای آن دست خالی نظریّهپرداز
«چپ اصیل » را نشان میدهد که از جنبش والاستریت و سیریزا نیز با همین مبنا دفاع
کرد و دیدیم که نسیمهای زودگذری بیش نبودند.
پیروزی ترامپ
اگر برای اهل نظر یک درس داشته باشد، این امکان است که کسی بتواند دوگانهی
جمهوریخواه-دموکرات را با پول و شهرت خود بشکند. درست است که وی در آخر کار به
عنوان نامزد جمهوریخواهان وارد صحنه شد ولی تا مرز ورود مستقل به انتخابات پیش
رفت. اگر ترامپ توانست چرا شخصی مانند بیل گیتس با تکیه بر پول و امکانات خود
نتواند؟ ابداً هم لازم نیست تغییری اصیل و بنیادین رخ دهد، فقط چندگام به جلو
برداشته شود کافیست. اگر قرار باشد در امریکا اتّفاقی بیفتد با زیر پا گذاشتن قفس انحصار دو حزب برتر است؛ گیریم شخص مستقل بتواند حمایت یکی از آنها را نیز به دست
آورد. دلبستن به نامزدی میشل اوباما یا فلان سناتور واردشدن دوباره در چرخهی
بستهی سیرک سیاست داخلی امریکاست. کسی خارج از این دایره میتواند کاری کند
همانطور که ترامپ توانست. او در عین ناباوری همگان و تکیه بر باور بیدلیل و کلّهشقّی خود
توانست و اهل نظر با کار فکری و استدلال میتوانند و گرنه امیدبستن به تغییر احتمالی و
رهاییبخش فقط به درد خیالپردازان میخورد.
مثل آن بنده خدایی که گفته شده دعا می کرد 'اللهم حول" و "حالنا الی احسن الحال" را نمی گفت.
پاسخحذف