همنشینی با شمس

                                                                                             ‌       یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶

اختیار و جبر
خداوند تو را قدری می‌خواند،‌ تو خود را جبری چرا می‌خوانی؟ او تو را قادر می‌گوید، تو را قدری می‌گوید، ‌زیرا مقتضای امر و نهی و وعد و وعید و ارسال رسل،‌ این همه مقتضای قدر است. آیتی چند هست در جبر امّا اندک است.

تفسیر قرآن
تفسیر قرآن هم از حق شنوی. از غیرحق تفسیر شنوی آن تفسیر حال ایشان بود نه تفسیر قرآن. ترجمه‌ی تحت‌اللفظ، همه‌ی کودکان پنج‌ساله خود بگویند.

مذمّت تقلید
هر فسادی که در عالم افتاد از این افتاد که یکی یکی را معتقد شد به تقلید، یا منکر شد به تقلید.

رازدانی و بازیگری
اغلب انبیا نفاق کرده‌اند. نفاق آن است که آنچه در دل باشد، خلاف آن ظاهر کردن...امّا نفاقی نی که او را به دوزخ برد، ‌نفاقی که دیگران را به بهشت آرد.

آب و چرک
شک نیست که چرک اندرون می‌باید که پاک شود که ذرّه‌ای از چرک اندرون آن کند که صدهزار چرک بیرون نکند. آن چرک اندرون را کدام آب پاک کند؟ سه چهار مشک از آب دیده، ‌نه هر آب دیده‌ای الّا آب دیده‌ای که از آن صدق برخیزد. بعد از آن بوی امن و نجات بدو رسد.

حلوای شب‌خیزی
جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند در راه؛ ‌زر یافتند، ‌حلوا ساختند. گفتند فردا بخوریم و این اندک است،‌ آن کس خورد که خواب نیکوی نیکو دیده باشد؛ ‌غرض تا مسلمان را ندهند. مسلمان نیم‌شب برخاست،‌ خواب کجا؟ عاشق محروم وخواب!...برخاست، ‌جمله‌ی حلوا را بخورد.
عیسوی گفت:‌ عیسی فرو آمد مرا برکشید. جهود گفت: ‌موسی مرا در تماشای بهشت برد، ‌عیسای تو در آسمان چهارم بود. عجایب ِآن چه باشد در مقابله‌ی عجایب بهشت؟ مسلمان گفت: ‌محمّد آمد، ‌گفت: ای بیچاره، ‌یکی را عیسی برد به آسمان چهارم و آن ‌دگر را موسی به بهشت برد، ‌تو محروم بیچاره، ‌باری برخیز و این حلوا بخور. آن گه برخاستم و حلوا را بخوردم. گفتند: والله خواب آن بود که تو دیدی،‌ آن ِماهمه خیال بود و باطل.

همنشین
لاشک با هرچه باشی و با هرچه نشینی خوی او گیری. در کَه بنگری در تو پخسیتگی (قبض و گرفتگی) درآید؛ در سبزه و گل نگری تازگی درآید؛ ‌زیرا همنشینْ تو را در عالم خود کند.


مقالات شمس تبریزی

۴ نظر:

  1. با درود
    مقداری مزخرفات پوسیده و دیگر هیچ
    اگر معرفت خواهی زندگی و زمان حال را بشناس
    بدرود

    پاسخحذف
  2. نقل قول اول درباره اختیار جالب بود چون معمولا عرفا به جبرباوری معروفند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چند می پرسی ز جبر و اختیار /// اختیار آن به که باشد دست یار . . .

      حذف
  3. در تعجبم از ناشناس که می گوید مقداری مزخرفات و دگر معرفت خواهی زمان حال را بشناس. نمی دانم که آیا ایشان اهل معرفت هستند یا اهل؟؟؟ ولی بعرض ایشان می رسانم که فهم مدرنیته هنوز که هنوز هست با معرفت ارسطو و افلاطون شروع می شود ولی وقتی که به ما می رسد بیانات گذشتگان ما مزخرف می شود؟
    مشکل ما همین است که می خواهیم برای زمانه امروز نسخه بپیچیم در حالی که هیج (یعنی هیج) از گذشته خود خبر نداریم.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.