جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶
این بخش از
سخنان اخیر «نجات» از دید پنهان نمانَد:
«..از نظر من آقای هاشمی رفسنجانی
دو تا نقش باصطلاح ویژه میشود برشمرد. یک نکات مثبت ایشان است که هماهنگی بین
سپاه و ارتش را خوب انجام میداد…
اگر بخواهم نقش منفی بگویم، ایشان نقش و اثر ویژهای را برای دولت آن زمان و نخست
وزیری آن موقع داشتند، یعنی بیشتر نخست وزیر بود که آن موقع کار انجام میداد. واقعا دولت ما مثل دولت عراق نمیشود بگویم دولت جنگ، با اینکه امکانات
زیادی از کشور آمده بود پای جنگ. دولت آنچنان که باید و شاید پشتیبانی نمیکرد. من یک خاطرهای را از برادر عزیزم سردار رشید نقل میکنم. ایشان میگفتند
که جلسهای بود در تهران، آن موقع مقام رهبری رئیس جمهور بودند، آقای هاشمی
رفسنجانی رئیس مجلس بود، نخست وزیر وقت هم آنجا بود، یک تعدادی هم از فرماندهان
سپاه هم بودند، در آنجا که فرمانده کل سپاه این مساله را مطرح کرد که اگر شما برای
ما پانصد گردان را تجهیز کنید، یعنی تبلیغات کنید که نیروی بسیجی بیاید، به اینها
لباس بدهید و تغذیهشان را تامین بکنید و امثالهم، ما میتوانیم وضعیت جبههها را
یک تغییر اصولی بدهیم..تنها کسی که در میان آن
جلسه به شدت از ما پشتیبانی کرد، آقای خامنهای رئیس جمهور وقت بودند و آنجا نخستوزیر
آن موقع گفت که ما بند پوتین این پانصد گردان را هم نمیتوانیم تامین بکنیم...»
در ادامهی
سخنان باقری، حسین نجات هم حرفهایی تقریباً مشابه میزند. از دید او «نقش منفی»
هاشمی حمایت از میرحسین موسوی است و او هم که حمایت نمیکرد چون در فلان جلسه چنان
و چنان گفت. توجّه داشته باشیم که هاشمی فرمانده جنگ بود و بنا به برخی روایات
محسن رضایی حتّی خود را موظّف نمیدید که گزارش جنگ را به رئیسجمهور بدهد و فقط
به رهبری میداد و این آغاز برخی کدورتها از آن موقع بود. کشور در حالت جیرهبندی
مواد لازم مردم بود و کسی که با این مسائل تماس مستقیم داشت، نخستوزیر و وزرایش
بودند نه رئیسجمهور. در گزارشهای نوین از جنگ نقش رهبر فعلی تا حدّ امکان پررنگ و
نقش دیگران کم یا منفی جلوه داده میشود.
دو پرسش از
نجات:
یک. اگر
چنین بود چرا آیتالله خمینی بر باقیماندن موسوی در پست نخستوزیری اصرار داشت و
کنار رفتن او به درخواست رئیس جمهور را خیانت به امّت اسلامی خواند؟ (مصاحبهی یزدی)
دو. چرا
فقط در یکی از اختلافنظرهای نخستوزیر و رئیسجمهور برای تعیین وزرا هیئت حلّ
اختلاف همهی حق را به نخستوزیر داد؟ (به اعتراف خودش)
مگر برای
امثال نجات آیتالله خمینی معیار و ملاک انقلاب نیست؟ اگر او چنین تعبیری را
دربارهی کس دیگری به کار برده بود، با او چه میکردید؟ چرا چنین برخوردی بر دامن رهبر
فعلی هیچ گردی نمینشاند؟ از شیوهی تحریف تاریخ جنگ میتوان صداقت او در روایت
«فتنه» را هم دریافت. اگر خوب دقّت کنید وی به برخی پرسشها اصلاً جواب نمیدهد یا
جوابی بیربط تحویل میدهد (مانند سه پرسش پس از نقل قول ابتدای یادداشت) «نجات» که
روز به روز بر حضور رسانهای خود میافزاید گویا قرار است نقش نجات غریق را برای
کشتی بهگلنشستهی سیاست حاکم بازی کند ولی گافهایی که میدهد آنان را رسواتر میکند.
سلام،
پاسخحذفتمام دولت های مدرن اروپا از قرن نوزدهم به بعد در هنگام جنگ وارد "جنگ تمام" می شدند. همه مرد های قادر به جنگ در هر حالی بایدخود را معرفی می کردند. در جنگ جهانی، انگلیس حتی از آلومینیوم در و پنجره مردم نگذشت. تعجبی هم ندارد که در عراق وضع تقریبا به همین منوال بود.
اینها را می گویم نه بخاطر اینکه از حرف نجات طرفداری کنم. اتفاقا روشی که ما در دوران جنگ پیش گرفتیم سنتی تر و انسانی تراز جنگ تمام بود. حرفهای نجات، به عنوان نماینده تفکر نظامی در کشور ما و تفکر "نظام"ی آقا، سازگار با آن پیشزمینه ای است که "نظام= دولت مدرن" را در صدر همه چیز قرار می دهد و مالک جان و مال و زندگی مردم می داند و ریشه اش هم علی رغم رنگ و لعاب سنت و دینی که به آن می زنند بسیار مدرن است. نمونه دیگرش هم مسئله خدمت اجباری "مقدس" سربازی است که بازهم از دولت های قرن نوزدهم اروپایی گرته برداری شده و در سنت ما وجود نداشت. جالب اینجاست که اروپایی ها به غیر عملی بودن این مسئله پی برده اند و آنرا لغو کرده اند (همانطور که از گفتمان دولت های قرن نوزدهمی تا حدی فاصله گرفته اند)، ولی آقایان نظامی این لقب "مقدس" را (که در اصل به معنی "تقدس خدمت زیر پرچم دولت-ملت یا نظام" است و ربطی به تقدس به معنی حقیقی و آن ندارد) بهانه می کنند و حاضر به حتی کم کردن از زمان آن نیستند... به چه مصلحتی؟ مصلحت نظام: چون باید این حق برای نظام باقی بماند که دو سال از زندگی جوانان را با رضایت یا بدون رضایت آنان در دست بگیرد.
اینها مسائلی است که در ایران به آنها اصلا فکر نشده است. "نظام= دولت-ملت"ی که در تئوری خود را بر جای خداوند و دین می نشاند ایده جدیدی نبود و در اروپا سابقه داشت. حتی اگر حکومت عوض هم بشود هنوز ما با این مسئله غامض درگیر خواهیم بود.
منظورم از اینکه "در ایران به آنها فکر نشده" این بود که در ذهن منتقدان همیشه "دولت-ملت" به عنوان یک واقعیت خنثی پذیرفته شده که باید به آن تن در داد و تنها با استفاده از ابزار دموکراسی انرا کنترل کرد. به همین دلیل هست که کسی را ندیدم که تنبه بدهد که "نظام" از کجا آمد. و الا بله، سالهاست که در مورد مسئله حکومت، مدرنیته، ... در ایران قلم فرسایی شده. شاید آقای محمد شبستری تنها کسی است که به تناقض پی برده که می گوید ما که "دولت-ملت" را قبول کرده ایم و بر اساس آن حکمرانی می کنیم، دیگر نمیتوانیم ادعای فقه و شریعت هم بکنیم.
پاسخحذفپ.ن. در ذهن منتقدان حکومتی، مثل اصلاح طلبان و غیره.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاز لحاظ نیروی انسانی حق با شماست. در عراق اعزام اجباری بود و دورهی سربازی هم محدود نبود- یکی از آشنایان میگفت من پنجسال خدمت کردم- ولی از لحاظ مالی عراق متّکی به کمکهای بیپایان عربهای خلیج فارس بود امّا ایران دستش تنگ بود. اگر موسوی همان اندکی که برای اجناس کوپنی کنار میگذاشت میداد به جبهه چه اتّفاقی میافتاد؟
۱۲۳
پاسخحذفای آقا!!. اینا هر روز یه چیز از وسعتِ لنگهاشون (لحنِ سخنم را ببخشید، ولی عینِ مطلبه)درمیارن، شماها هم جواب میدی!! مگه این لایتناهیِ این اینو گفت اون اینو، تمامی دارد؟ از خداشونِه که هر روز یه چیزی وسط باشه تا فقط توی سر و کله هم بزنین. یکروز از مولانا بی بند و بار میگویند و یکروز از جنگِ بیست سال پیش. این شیوه سرگرم کردن و غارتِ مملکتِ حضراته. شو ما هم دلمِ خوش داری یک خط در میان جواب میدی.