نیمه‌ی غایب بحث حجاب

                                                                                                   شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۶
                 
رخداد دختران خیابان انقلاب دوباره بحث درباره‌ی اجباری یا اختیاری‌بودن حجاب را داغ کرده است. اگر رهبرنظام با بی‌درایتی به مسأله ورود نمی‌کرد، می‌شد امید داشت که با تشکیل میزگردهای بحث‌ و گفتگو راهی بخردانه برای این معضل یافت. سیاسی‌کردن هر موضوع از رقص دخترکان تا شعار در نمازجمعه تا یک مسأله‌ی فقهی-اجتماعی شاید آن را برای کوتاه‌مدّت خاموش کند ولی باری که بر دوش حاکمیّت است سنگین‌تر می‌کند تا جایی که دیگر توان‌ کشیدنش را نداشته باشد.

امّا این مسأله وجوه دیگری نیز دارد. از جمله این پرسش: «چرا روند باحجاب‌شدن اختیاری زنان پیش از انقلاب، برعکس شد؟» ساده‌ترین جواب تأثیر «اجبار» است ولی این پرسش جوابهای دیگری نیز دارد. ابتدا به این نقل‌قولها از این یادداشت توجّه کنید:
    
«اسدالله علم» وزیر دربار شاه در یادداشت‌های روزانه‌اش دست‌کم دو بار به این رخداد عجیب و ناگهانی در دانشگاه‌های ایران اشاره کرده است. در یادداشت مربوط به روز هفتم اردیبهشت سال ۱۳۵۶ می‌گوید: «چیزی که دیروز خیلی باعث تعجب من در دانشگاه پهلوی شد، مشاهده‌ی زیادی دختر چادر‌به‌سر بود.»(یادداشت‌های علم، ج۶، ص۶۵). در خاطرات مربوط به ۵۶/۲/۳۱ می‌گوید وقتی به شاه گفتم که دانشجوهای دختر در دانشگاه‌ها چادری شده‌اند، شاه گفت کار مارکسیست‌های اسلامی است(همان، ص۴۴۷). «مارکسیست‌های اسلامی» نامی بود که شاه برای سخنرانان حسینیه‌ی ارشاد به کار می‌برد(حسینیه‌ی ارشاد به روایت ساواک، ص۲۴۹ و ۳۵۶) محمدرضا حکیمی نیز می‌گوید: «این‌جانب از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران تدریس می‌کردم و دانشجویانی بسیار، حتّی از دانشگاه‌های دیگر، به صورت مستمع آزاد در آن کلاس (درس نهج البلاغه) حاضر می‌شدند؛ تا آنجا که تعدادشان به سی‌صد نفر می‌رسید. نیمی از حاضران خانم‌ها بودند و همه با حجاب. آن خانم‌ها از کسانی بودند که تحت تأثیر شریعتی و مطالعه‌ی آثارش، حجاب را انتخاب کرده بودند.» (محمد اسفندیاری، شعله‌ی بی‌قرار، ویراست سوم، ص۵۶). محمد رجبی از دانشجویان آن دوره می‌گوید: «این‌جانب در سال ۱۳۴۷ که به دانشگاه رفتم، فقط یک خانم چادری در آنجا بود. از این رو برای تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان که حضور خانم‌های با حجاب در آن ضروری بود، دچار مشکل بودیم. پس از گذشت چند سال من به زندان افتادم و هنگامی که در سال ۱۳۵۵ آزاد شدم و به دانشگاه رفتم، بسیاری از خانم‌ها را با حجاب دیدم که همه متأثر از شریعتی و کتاب‌های او بودند.»(همان(
  
شریعتی مباحث تاریخی-جامعه‌شناختی را مطرح می‌کرد نه شرعیّات. او دعوت به حجاب که نمی‌کرد هیچ، همسر خود وی نیز حجاب نداشت ولی چرا دختران رو به حجاب می‌آوردند؟ بله، برداشت انقلابی از اسلام و تعارضی که با فرهنگ پادشاهی داشت و ابراز اعتراض به آن بخشی از جواب بود ولی مهم این بود که شریعتی نزد جوانان اعتباری به «مسلمان‌بودن» بخشیده بود که آنان دوست‌ داشتند نه تنها نشانه‌های آن را بروز دهند، بلکه به آن مباهات کنند.

پس از انقلاب نه تنها حکومت و فقیهان سنّت‌گرا (حتّی جوانترهایشان) بلکه نواندیشان دینی و روشنفکران مذهبی نیز در ارائه‌ی چهره‌ی به‌روز و مترقّی از اسلام ناکام بودند. حکومت و طرفداران بی‌قیدوشرط آن به کنار، نواندیشان دینی به نقد قدرت و هرآنچه تبلیغ می‌کند همّت گماشتند و از ترویج مبانی اعتقادی غفلت ورزیدند یا کوتاهی کردند. نوشته‌ها و گفته‌های آنان بیشتر حول این موضوع بود که آیا دین را باید به ظاهر فروکاست و آیا اجبار با «لا اکراه فی الدّین» سازگار است؟ اینها درست ولی هیچ ظاهری نیز بی‌اهمیّت نیست و حتّی فقیهانی که حجاب را واجب نمی‌دانند هم به پسندیده‌بودن آن معتقدند. این، مشت نمونه‌ی خروار سیاست‌زدگی مباحث دینی در ایران است که متفکّران وجه غالب خود را نقد و نفی قدرت و نه اثبات آنچه درست است قرار داده‌اند و گویا تا اطّلاع ثانوی نباید منتظر تغییری هم بود.

۲ نظر:

  1. کشف حجاب رضاشاهی و حجاب اسلامی اجباری!
    iran-emrooz.net | Tue, 13.03.2018, 8:48

    شماری از فعالان سیاسی، در انتقاد از حجاب اجباری اسلامی، بر این نکته نیز تاکید میکنند که: «با توجه به حقوق شناخته شدهٔ انسانی، بین حجاب اجباری اسلامی، با سکولاریزاسیون اجباری دوره ی رضا شاهی فرقی وجود ندارد؛ زیرا رضا شاه به‌زور سرنیزه بود که چادر و چاقچور از سر زنها برداشت، فقها هم به زور و ضرب پاسدار و حزب اللهی است که چادر و روسری سرزنان میکنند...»

    این حرفها را آنقدر گفتند و تکرار کردند که دیگه به حقیقتی تبدیل گشته و برای بسیاری از مردم جای شکی باقی نمانده که چون هر دو امری تحمیلی بوده، پس بین آنها فرقی نیست؛ ولی منصفانه اگر داوری کنیم و حق را در نظر بیاوریم، به دلائلی که در زیر می‌آید، خواهیم دید که تفاوتی عظیم میان آنهاست:

    ۱- هدف رضاشاه از «کشف حجاب» و برداشتن چادر و چاقچور زنان، بیرون آوردن آنها از کنج‌خانه، وارد کردن نیمی از جمعیت مملکت به عصر مدرن و زندگی نو، و رشد و ترقی و آزادی آنها بود؛ کشف حجاب رضاشاهی، پاسخ به درخواست آن دسته از دلسوزان و ترقی‌خواهانی بود که پیشرفت و ترقی ایران را در گروی آزادی زنان می‌دیدند، و آزادی و رشد و تعالی اجتماعی زنان را هم با وجود چادر و چاقچوری که با خود حمل می‌کردند، غیرممکن می‌دانستند؛ لذا گام نخست در راه آزادی واقعی زن ایرانی را در رهائی از زندان حجابی می‌دیدند که طی قرون گذشته بر او تحمیل کرده و استعداد و قابلیت‌هایش را کشته بودند...؛ اما حجاب اجباری دوره‌ی خمینی-خامنه‌ای که چهار دهه از برقراری آن می‌گذرد، به‌منظور ردّ صلاحیت زنان در هم‌دوشی اجتماعی با مردان، و برقراری سلطهٔ تام و تمام جنس مرد بر زن است، که آیات عظام اسلامی آن را امری ازلی-ابدی-الهی تلقی می‌کنند!

    ۲- کشف حجاب عصر رضاشاهی که نوگرائی به سبک اروپائی و آغازی در سکولاريزاسیون و لائیسیزاسیون جامعهٔ ایرانی در ارتباط با پوشش و لباس زنانه بود، هر چند با زور و فشار و اجبار جلو رفت، این حسن بزرگ را داشت که مثل تحصیل اجباری فوری جا افتاد، ودر دهه های بعدی مورد تایید تمام طبقات و اقشار روبه رشد جامعهٔ ایرانی قرار گرفت، یعنی طوری شد که پوشش آزاد و غیرمذهبی به روش غربی و اروپائی مورد استقبال ایرانیان واقع شد و به لباس مورد علاقهٔ زنان و دختران ایرانی تبدیل گردید؛ حال آنکه از پس چهل سال سرکوبگری برای تحمیل لباس و حجاب اسلامی، نتیجه‌ای غیر از شکست و آبروریزی عاید «آیات» و فقهای حاکم نشده که هیچ، روزبه روز بر مقاومت متمدنانه، مسالمت‌آمیز و حماسی زن ایرانی در برابرحجاب اجباری افزوده می‌گردد و مستبدین حاکم را درگیر و تهدید می‌کند!

    ۳- رضاشاه در برداشتن حجاب مذهبی و قدیمی از سر و روی زن ایرانی، سود شخصی نداشت زیرا برای او و رجال سیاسی بزرگی مثل فروغی، پیشبرد آن «برنامه»، تلاشی بود در راستای نوسازی و مدرنیزاسیون مملکت ایران و برداشتن موانع سر راه رشد و ترقی زن ایرانی؛ یعنی ربطی با امر «قدرت» نداشت، یا برای شاهی و فرمانروائی نیازی به آن «برنامه» نبود. اما برای فقهای مستبد ما، برای خامنه‌ای و شرکاء، چادر و روسری زن ایرانی بخشی از امر قدرت و اصل حکمرانی‌ست! ازينروست که تاب تحمل کمترین نافرمانی را در این مورد ندارند یعنی هر خواست و حرکتی در جهت آزادی از قید و بندِ حجاب اجباری را طرح و توطئه‌ی غربی-عبری برای براندازی نظام «مقدس» فقاهتی تلقی می‌کنند و با امنیتی کردن آن و تغییر صورت مسئله، دست به کارهايی می‌زنند که ناامنی اجتماعی و سیاسی، و تضعیف اخلاق عمومی، کمترین نتیجه‌ی آن اعمال حقیر و ظالمانه برای تحمیل حجاب اسلامی- به هرقیمت - است!

    باری فرقی ست عظیم، میان آن کشف حجاب اجباری با این حجاب اسلامی اجباری، زیرا: «آن روی بر صلاح و مصلحتی داشت ملی و مردمی، این بنائی‌ای‌ست سست، بر بداندیشی و خٌبث و سلطه جويی...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. از ابتدای قرن حاضر برخی زنان شروع بر برداشتن حجاب کردند،‌ برای همین سیّدضیاءالدین طباطبایی برای آنان مجازات در نظر گرفت. کافی بود رضاشاه بیطرف بماند تا جامعه روند عادی خودش را طی کند. نتیجه‌ی آن اجبار‌، قیام مذهبی۵۷ بود.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.