یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
رهبرنظام
در سخنرانی ورزشگاه آزادی خود از بیشتربودن نسبت رویش نظام به ریزش آن گفت؛
چیزی که نظرسنجیهای متعدّد و انتخابات پیاپی عکس آن را نشان میدهند. هرجا مردم
احساس کردند نظام به کسی نظر دارد به گرایش مقابل رأی دادند ولی چرا اینگونه
شد؟
در زمان
رهبر اوّل رهبرنظام به یک معنا عین نظام بود. انقلاب اسلامی با او آغاز شد و عملاً
هم کسی او را به رهبری برنگزید بلکه استقبال مردم او را به چنان جایگاهی رساند. در
همان زمان و با تسویهها و تصفیههای ابتدای انقلاب گروهی از انقلاب جدا شدند و
گروهی ماندند. نظام از ابتدا به دو گروه موافق و مخالف تقسیم شد. بحث ریزش و رویش
پس از فوت آیتالله خمینی معنا پیدا میکند که گرایشهای درون نظام چند دسته شدند و
در رقابت بین گروههای تازه شکل گرفته و از بین معتقدان به نظام کسانی از آن
برگشتند تا به وضع فعلی برسیم که تاجزاده بگوید برخی نظرسنجیهای غیررسمی چهلدرصد
را مخالف نظام (و نه منتقد) نشان میدهد. شاید بازخوانی حکایت زیر از موسوی
اردبیلی راهگشا باشد:
«ما
مسئولین قوا شبهای پنجشنبه میرفتیم خدمت امام. ایشان به ما گفته بود که حرفهای
مهمتان را بعد از رفتن من جمعبندی کنید و احمد به من میگوید. یکی از همان شبها که خدمتشان رسیدیم امام فرمودند برخی از این آقایان که
من میشناسمشان افراد متدیّن و خوبی هستند - منظورشان نهضت آزادی ایران و مرحوم
مهندس مهدی بازرگان بود - باید رعایت حالشان بشود. جناب آقای خامنهای گفتند: آقا اینها روحانیت را قبول ندارند. امام
فرمودند: اینطور نیست! روحانیت را قبول دارند، شماها را قبول ندارند. آقای خامنهای
مجدداً گفتند: آقا اینها شما را هم قبول ندارند! امام فرمودند: مرا قبول نداشته باشند،
مگر من جزء اصول دین هستم؟ عدهای مرا قبول دارند و عدهای هم قبول ندارند. من که
جزء اصول دین نیستم که لازم باشد همه مرا قبول داشته باشند.»
کاری
نداریم که به لوازم و تبعات این حرف در همان دههی شصت چقدر پایبند بودند ولی
خامنهای پس از رسیدن به رهبری نشان داد که نظر خودش را بر نظر رهبر سابق ارجح میداند
چون خود را مساوی نظام گرفت و مخالفان خود را به واسطهی مدافعان چشموگوش بستهاش
حذف کرد. این شد که یک انتقاد از رهبر باعث عدم تأیید صلاحیت نمایندهی مجلس شد یا
برای اخراج یک عضو خبرگان در همان مجلس امضا جمع شد. با اینکه او گاهی انتقاد از
خود را آزاد دانسته ولی در عمل آزادی پس از بیان وجود نداشته و منجر به برخورد یا
حتّی بازداشت شده است. «توهین به رهبری» معادل همان انتقاد ساده است و بعضی
روزنامهنگاران حتّی برای استفادهنکردن از صفت «معظّم» پس از واژهی «رهبر» به
پرسش کشیده شدند. در این بیستونه سال بزرگترین اشتباه خامنهای این بود که از
کرسی رهبری پایین آمد و خود از بازیگران عرصهی سیاست داخلی شد و عملاً جانب یک
جناح را گرفت. اصولگرایان با حمایت بیدریغ او کاملاً نابود شدند و گروه فعلی
(ارزشی، پایداری) که با القاب دلواپس یا اقتدارگرا هم نامیده میشوند، جناحی به
مراتب تندتر و بیمنطقتر از آنانند که به سرنوشت همانها دچار خواهند شد؛ با این
تفاوت که ممکن است ریزشها در آیندهی نزدیک به جایی برسد که نه از رهبر نظام اثری
باقی بماند نه از خود نظام.
تخم و تره دَهنی و قَلمی نظام مشرکین متخصص حرفای الکیند.
پاسخحذفتقصیردیکتاتور موقت نیست،تقصیر تو و امثال تو است که با بی خردی تمام دیکتاتور را رهبر می خوانید،می گویم بی خردی تمام؛چرا که اگر دیکتاتور را رهبر می خوانید،دیگر نباید چسناله کنید و باید بی هیچ چند و چونی از فرامین او پیروی نمائید؛چرا که رهبر هم به لحاظ لغوی تعریفش روشن است؛هم به لحاظ قانونی،پس نظر رهبری بی هیچ قید و شرطی بر نظر پیروان و حامیان توبره و آخورش ارجح است و رهبری نیازی به شوآف ندارد تا نشان دهد که نظرش نسبت به رهبر سابق ارجح است؛چرا که ناگفته پیداست هر رهبری نظرات خاص خودش را دارد و نظر رهبر فعلی ملاک و معیار حرکت است؛از این که بگذریم مگر قرمساقزاده جمارون نشین نظر خودش را فراتر از قرآن و اسلام ندانست و برخلاف وعده ای که داده بود؛کمونسیتها و لیبرالها و ملیون و مجاهدین خلق و دیگر مخالفانش را به واسطهی مدافعان چشم و گوش بستهاش به دم تیغ نداد؛پس این چه مصلحت و منفعت و سیاست و حقارتی است که تو و امثال تو را واداشته که مثل خاتون مولوی کیر را ببینید و کدو را نبینید؛تو و امثال تو تکلیفتان با خودتان روشن نیست ؛آنوقت برای دیکتاتوری تعیین و تکلیف می کنید که تکلیفش لااقل با خودش روشن است و کارش از تذکر و هشدار گذشته است و گوشش بدهکار پیروان و حامیان توبره و آخورش نیست؛بنابراین از اشتباه خودتان بگوئید که چرا بخاطر نام و نان دلواپس و خواری طلب و سبز و بنفش و قهوه ای شده نظامی شدید که رهبرش همان روز اول گربه تان را دم حجله کشت و گفت:باید خون گریست بر جامعهی اسلامی که احتمال رهبر شدن من در آن مطرح شود.آری تقصیردیکتاتور موقت نیست،تقصیر اکبر کوسه و میرمخنث ارتجاع و آمیز ممد خواری طلب و منافقین اسلامی و مشارکتی ها مشرک و تو و امثال تو است که شنیدید و به خاطر منافع گروهی و جناحی و خطی و فردی خود زیر سیبیلی رد کردید و نشنیده گرفته اید و بعد از ٢٩ سال هنوز دیکتاتور را رهبر می خوانید؟!
از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:در دهه ٦٠ زمانی که قرمساقزاده جماران نشین نظرش به میرمخنث نزدیکتر بود تا به تدارکاتچی نظام،حدودأ ٢٠ نفر بهایی را صرفا به جرم اعتقادشان اعدام کردند،از آن ٢٠ نفر ١٢ نفرشان مونث بودند؛الان در انتهای دهه ٩٠ هستیم،یعنی حدودأ نزدیک ٤٠ سال است که هیچیک از حرومزاده های دلواپس و دلسوز نظام مشرکین یک کلمه در این درباره حرف نزده اند،حالا یکی از دَهنی های نظام مشرکین،زیر عکس قناس میرمخنث مزخرف گفته که:اعتراضِ بدون لکنت به نقض حقوق بهائیان،ترازوی انسان بودنِ ماست،بخش جالب قضیه اینجاست که کسی هم ازش نپرسیده ماست کیلو چنده مرتیکه؛انسان کجا و تو و امثالهم کجا ؛تو و امثالهم من و نیم منم نیستید،چه برسه به ما؛تو و امثالهم اگر ما بودید که بعد از ٢١ سال اصلاحات و جامعه مدنی و مطالبه محوری و رای سلبی و ایجابی دادن به دولت امنیتی و آدم کشهای دهه ٦٠ و بع بع کردن گله ای برای دولت تزویر اسید،مطالبات بی ارزشی نظیر پخش ربنا و استادیوم رفتن مونثها تحقق می یافت،تو و امثالهم پاانداز و جاانداز و جیره خور نظام مشرکینید،وگرنه آدم اگر پاانداز و جاانداز و پادو و جیره خور نباشد،به راحتی درمی یابد کسی که در حد تحقق ربنا قدرت اجرایی ندارد؛باید در مستراب دهانش را ببندد و بی شرمانه دَم از اعتراضِ بدون لکنت و حقوق بهائیان نزند،بنابراین تو و امثالهم اول آدم بودن و من بودنتان را ثابت کنید،تا برسیم به ما و انسانی که از تو و امثال تو بیزار است.