یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹
سخنان آقای محمود امجد واکنش بسیار برانگیخت. این گستردگی چند دلیل داشت؛ اول اینکه گوینده روحانی و از معتقدان به نظام اسلامی است و در کار سیاست و محاسبهی سود و زیان آن نیست. با اینکه سران سبز همگی متدیّن و از بدنهی نظام بودند ولی نظام مقدّس سرمشقی قدیمی دارد که مخالفان خود را ضدّآیین رسمی بخواند و معرّفی کند. کسانی که از درون گفتمان دینی به نقد نظامی بپردازند که ادّعای دینیبودن دارد، این سرمشق را به چالش میکشند و واکنشهای تند برمیانگیزند. به یکباره صدر اسلام احضار میشود تا صنعت تشبیه به کمک قدرت فقیه بیاید.
دیگر اینکه امجد در سخنانش به جای اینکه یک رخداد، فرایند یا دستگاه را نقد کند، سراغ علّتالعلل رفته و او را نشانه گرفته است. بسیاری از روزنامهنگاران و فعالان مجازی مدافع نظام هم برای اینکه خود را منتقد و معترض نشان دهند، نقد میکنند ولی فقط در سطح میمانند. سیلیزدن به صورت سرباز بابلی خیلی خیلی بد است ولی سیلیزدن به صورت دانشجوی معترض در بازداشتگاه سپاه زیرسیبیلی رد میشود. نقد قاضی متخلّف هم به خود او محدود میماند و به رئیس قوّه نمیرسد چه رسد به نصبکنندهی رئیس قوّه. وقتی امجد سراغ کسی میرود که ناظر نهچندان خاموش نابسامانیهاست و او را مقصّر قلمداد میکند، میشود ساختارشکن. فرد هیچگاه ساختار نیست و با ساختار ناقص قانون اساسی فعلی هم این اعمال توجیهی ندارد. (به یاد بیاوریم توصیهی سیّدجمالالدین گلپایگانی را به دکتر مصدّق)
یک نکته اینجا گفتنی و یک سوال پرسیدنی است و آن هم اینکه تا کی قرار است این اعتراضها تکنفره و موردی باشد؟ خطابم رو به روحانیان منتقد است که مثل مجموعه جزایر دور از هم گاهی مطلبی میگویند و اعتراضی میکنند. امجد مانند بسیاری از دانشآموختگان حوزه از سال ۸۸ حساب خود را از پیروان رهبر نظام جدا کرد. یازدهسال پسرفت نشان میدهد که گوش شنوایی نیست. نظامیان در این مدّت قدرت فراوانی گرفتهاند و «ساس» به جان منتقدان انداختهاند.
روحانیانی که با برچسبهایی چون نواندیش از دیگر همدرسان سابق خود متمایز میشوند، در سالهای اخیر در ظاهر با تغییر لباس و در باطن با حرکت به سوی نظام سکولار از تاثیرگذاری خود بر قشر مذهبی به شدّت کاستهاند. نیاز هست که یک تشکّل یا دستکم گروه روحانی و دینمدار موسوم به سنّتی نیز از خارج به منتقدان افزوده شود تا سرمشق قدیمی نظام را در یکسانانگاشتن دوگانهی متدیّن و غیرمتدیّن با موافق و مخالف نظام از اساس به چالش بکشد.
باز زدی تو جاده خاکی عیار عزیز
پاسخحذفبرعکس، ایشان بعد از مدتها نشان داد که قطبنمایش درست کار میکند.
حذفبله اما فقط اگه قطبنمای آخوندی شما رو به کار ببریم
پاسخحذف:)))
سلام
پاسخحذفبعد از قضایای ۸۸ و اعتراضات و انتقادات آشکار ایشان به برخورد حکومت تا مدتها رفت و آمد ایشان محدود شده بود و برای اینکه این ولی خدا را تحقیر وتمسخر کنند برای بیرون رفتن از منزل باید با ماشین حمل زباله تردد می کردند !هر جلسه ای می خواستند بروند ماشین حمله زباله می آمد و آژیر می کشید و ایشان از منزل بیرون می آمد و با همان خنده همیشگی و آن روحیه مثال زدنی به همسایگان و اطرافیان می گفتند آشغالهایتان را بیرون نیاورید .دنبال من آمده اند!
پناه می بریم به خدا .
انسان در مقام انسانیت به جایی می تواند برسد که تلخیها و سختیها و تمسخرها را به جان می خرد و چرب و شیرین دنیا و لذتهای آن را رها می کند و از این مدرسه به آن مدرسه و از این مسجد به آن مسجد دنبال عاشق و یار می گردد تا بلکه یک نفر را هم که شده آگاه کند و با حقایق دین آشنا سازد.
.
همان آیت الله امجدی که پای سفره هر طلبه ناچیزی می نشیند و در حیاط مدرسه مروی دوچرخه سواری و فوتبال بازی می کند تا در عین تمسخر و تکفیر بعضی بزرگان حوزه به طلبه های جوان ومتعصب بفهماند که بازی و تفریح و لذت بردن و شادی و خوشگذرانی رکن مهم زندگی است ، هم او که در پاسخ درخواست کمک یک طلبه جوان که صاحبخانه جوابش کرده بود و می خواست اثاثش را به خیابان بریزد منزل مسکونی خودش رو به او هدیه می کند، نمی تواند نسبت به ظلم و ستم حاکمان بی تفاوت باشد و به اندازه خودش صدا بلند می کند واعتراض می کند.
مرد بودن ، باشرف بودن ، انسان بودن ، متدین بودن ، روشنفکر بودن ، نخبه بودن ،باوجود بودن و همه بودنهای ارزشمند دنیا تاوان می خواهد .مرد بودن به حرف وادعا نیست.تاوان باید داد .صد البته که دنیا پرستی و لذت پرستی و مصلحت اندیشی و عافیت طلبی فرمول دیگری دارد که اهل لذت و مصلحت و عافیت به خوبی می دانند و از آن بهره می برند.
منسوب به ایشان است که گفته بودند : آیت الله بهجت رحمه الله علیه اواخر عمر این جمله را زیاد تکرار می کردند که « خدا نکند دست روی چشم بگذاریم و بگوییم روز شب است .»