جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۹
محمّدتقی مصباح یزدی درگذشت. دربارهی او بسیار نوشتهاند و خواهند نوشت ولی من در این یادداشت کوتاه دست روی یک خصلت شاخص او میگذارم: تغییر موضعهای حیرتانگیز. البتّه «حرف مرد یکی است» احمقانهترین سخن ممکن است و تغییر فکر و نظر از طبیعیترین چیزهایی است که دربارهی افراد رخ می دهد ولی حتماً این تغییر باید با قبول و نقد گذشتهی خود همراه باشد نه با لاپوشانی و خود را به کوچهی علیچپ زدن. این موضوع دربارهی افرادی که بر صندلی قدرت قرار میگیرند حسّاستر است، آیا مخالفت و موافقت بسته به میزان قدرت آن افراد است یا خیر تابعی از این متغیّر نیست؟ محمّدتقی مصباح یزدی سابقهی مخالفت با بسیاری از افراد را دارد که شاخصترین آنها روشنفکران مذهبی چون علی شریعتی و عبدالکریم سروشاند. در کنار آنها دو موضع متفاوت دربارهی دو رهبر پیشین و فعلی نظام سیاسی حاکم بر ایران هم داشت که بسته به میزان قدرتگرفتن آنها تغییر میکرد.
اختلاف نظر او با دکتر علی شریعتی -بیآنکه در آن زمان از هر لحاظ قابل تصوّرپذیری در سطح او باشد- تا سخنرانیهای آنچنانی و اختلافنظر با بهشتی و خامنهای هم پیش رفت که بنا به نقل هاشمی رفسنجانی به قهر او با خامنهای انجامید. پیش از انقلاب مصباح یزدی کسی بود که تفاوت نظر و عمل زیادی با انقلابیان داشت و گرچه یکی دو برخورد کوتاه با مأموران امنیّتی داشت ولی به طور کامل با آیتالله خمینی و انقلابیگری او زاویه داشت. آنچه میان روحانیون انقلابی معروف است تصمیم متفاوت او در نیمهی شعبان تابستان سال ۵۷ بود. آیتآلله خمینی گفته بود که به یاد کشتههای آن سال کسی جشن برگزار نکند ولی مصباح در مؤسّسهی راه حق جشن و آذینبندی راه انداخت و در برابر انتقادها گفت که «حاجآقا روحالله از این تندرویها زیاد دارند» (نقل به مضمون). همین شخص پس از انقلاب نام موسسه خود را از «در راه حق» به مؤسّسهی «امام خمینی» تغییر داد.
در واقع دوری او از منش انقلابیگری متاثّر از نزدیکی او به امثال علامه طباطبایی و آیتالله بهجت بود و یکی از ریشههای اختلاف او با شریعتی همین بود، درحالیکه عمدهی روحانیان طرفدار انقلاب سخنان آتشین معلّم انقلاب را پشتوانهای برای نهضت خود می دیدند. این تفاوت روش و منش باعث شد که بسیاری او را نزدیک به حجّتیّه بدانند. یکی از معدود روایتها از آیتالله خمینی دربارهی مصباح یزدی، سخنان مرحوم آیتالله توسّلی است. او نقل کرد که پس از شیخ فضلالله محلّاتی شخصی را به عنوان نمایندهی ولیّ فقیه در سپاه معرّفی کردند ولی ایشان مخالفت کرد و گفت که خیر، من ایشان را نماینده کنم تا نظرات پدرخانمش را در سپاه پیاده کند؟ آن شخص محمّدی عراقی و پدرخانمش هم مصباح یزدی بود. کیهان با این روایت مخالفت کرد و جوابش را هم گرفت.
مصباح از مخالفان عبدالکریم سروش هم بود. چندسال پیش شنیدم که جلسهی مناظرهای بین آنها برگزار شد که هیچوقت به طور کامل منتشر نشد. در آن زمان هم حسنظن نگارنده به سروش بیشتر بود و هم سوءظنّم به مصباح کمتر و برایم جالب بود که بدانم سرنوشت آن مناظره به کجا انجامید. وقتی از یکی از شاگردان مصباح (که مثل بسیاری از شاگردان ذوب در استاد بود) شنیدم که «آقای سروش اگر غالب نشد، مغلوب هم نشد» خیلی تعجّب کردم. این مناظره به طور ناقص منتشر شد که مطلب مختصری دربارهاش نوشتم. تغییر مصباح در بعد سیاسی، در بعد علمی هم ادامه یافت و از فلسفهدانی شاگرد طباطبایی به سخنرانی در حدّ صدیقی سقوط کرد. در حالیکه کتابهای دورهی جوانی او، کتابهایی قابل استفاده و مفید و مختصرند ولی کتابهای دورهی متأخّر مشتی سخنان سطحی و کمارزش بیش نیستند.
هنگام انتخاب سیّدعلی خامنهای به رهبری نیز که کدورت پیش از انقلاب با مصباح هنوز برطرف نشده بود، در یک جلسهی پرسش و پاسخ در جواب سؤالی پیرامون اجتهاد خامنهای گفت که چه بگویم دربارهی کسی که یک صفحه از رسائل را بدون اعراب نمیتواند درست از رو بخواند. «رسائل» شیخ انصاری از کتب اصولی حوزه است و احتمالاً یکی از معدود نظرات درست مصباح یزدی دربارهی خامنهای است. این جلسهی پرسش و پاسخ در دانشگاه امام صادق برگزار شد و بسیاری یا آنجا حاضر بودند و یا نوارش را شنیدند. مصطفی ملکیان از حاضران بود و میتواند شهادت دهد. همین شخص به فاصلهی حدود یکسال برای اوّلینبار تعبیر «امام خامنهای» را در سال ۱۳۷۰ و در مراسم حج برای رهبر فعلی به کار برد که آفتابپرست را شرمندهی تغییر رنگ خود میکند. اینکه چه شد که در عرض یکسال، یک شخص کمسواد به مقام امامت رسید، از بزرگترین معمْاهای بشری است. او این تغییر موضع را در زمان رهبر پیشین هم داشت ولی خمینی تحویلش نگرفت و در دههی اوّل انقلاب هم کمتر حضور مصباح را در سیاست روز میبینید ولی رهبر فعلی با چاپلوسان بهتر کنار میآید و مخالف سابق خود را به گرمی پذیرفت و به او لقب «مطهری زمان» (!) را داد؛ همان رفتاری که با برخی اطرافیان احمدینژاد که از او فاصله گرفتند داشت و آنان را تا عضویّت مجمع تشخیص مصلحت بالا برد. این یکی از بارزترین تفاوتهای دو رهبر اوّل و دوّم نظام است.
با سلام. قبلا مطلبی درباره سخن طعنه آمیز آیت الله بهجت خطاب به ایشان که : فرق یزدی با یزید یک تغییر در جای حروف است نوشته بودید. این مطلب مستند است؟
پاسخحذفسلام، بله خودش آن را به عنوان شوخی مرحوم بهجت تعریف میکرد که شوخی نبود و تذکری بود که گاهی برای سقوط افراد یک لغزش هم کافی است.
حذفمقام معظم به پاس پابوسی مصباح خودش بر او نماز خواند. هیچکدام از خانواده مصباح هم نبودند از ترس کرونا!
پاسخحذفمصباح رفت ولی صدها مصباح بدتر از خودش رو علم کرد.وقتی ریا راه ترقی و بالا رفتن از نردبان قدرت باشد فرومایگان براحتی در عالم نظر هم بدون شرمندگی چرخش میکنن.
پاسخحذفهمانطور که در پست قبلی گفتم دین به طور عام اعم از آسمانی یا غیر آسمانی ،قبل و بعد از قدرت با هم متفاوت است و ملاک درستی یک مکتب، میزان پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی پس از به قدرت رسیدن است.
پاسخحذفاسلام قبل از تشکیل حکومت از "جدال احس با کافران" شروع و پس از تشکیل حکومت و قدرت گرفتن به "از این پس هرجا کافران را یافتید بکشید."ختم می شود.
" شهروند درجه یک و درجه دو" که مصباح یزدی مبلغ آن بوده واقعیت اسلامی است که سعی شده بصورت صریح به زبان نیاورند.
توصیه به برخورد شدید با کافران ( به صورت عام و نه فقط کافران در حال جنگ)و مهربانی بین مسلمانان یکی از این اصول است و بر همین اساس:
در اسلام اگر فردی مسلمان ،یک غیر مسلمان را به قتل برساند حکم قصاص ندارد.
در اسلام اگر یک مسلمان آزاد، یک برده را به قتل برساند ، حکم قصاص ندارد.
در اسلام اگر پیامبرش( مثل حضرت موسی )شخصی ( غیر مسلمان)را بی گناه به قتل برساند حکم قصاص ندارد.
در اسلام، یک مسلمان حق دارد در زمان جنگ، زنان کافر را برای خود به غنیمت بردارد اعم از اینکه آن زن راضی باشد یا نباشد.متاهل باشد یا نباشد.
در اسلام یک شخص می تواند به واسطه علم نامعلومش بک کودک را به قتل برساتد تا احیانا در بزرگسالی باعث کافر شدن پدر و مادر مومنش نشود.
در اسلام یک حاکم ( حضرت سلیمان) حق دارد بر اساس خبر یک پرنده
( هدهد) یک کشور غیر مسلمان را تهدید به نابودی کند اگر ایمان نیاورد.
در اسلامی که تبلیغ می شود اهل تساهل و تسامح است، حکم مرتد و توهین کننده به مقدساتش، مرگ است و تعرض به ناموس و اموالش مباح
در اسلامی که دین صلح نامیده می شود، در ده سال اول برپایی حکومتش، بیش از هشتاد جنگ دارد( به طور متوسط هر سال هشت جنگ)
برگردیم به بحث خودمان.مقاله شما در تلاش است از مصباح یزدی چهره خشن و از امام خمینی چهره رئوف و مهربانی نشان دهد در حالی که من فرقی بین این دو نفر نمی بینم.شروع حکومت امام خمینی با کشتار فله ای( عوامل رژیم شاه) شروع شد و با کشتار فله ای(زندانیان سیاسی) خاتمه یافت.تنها چیزی که بین این دو نفر متفاوت است نه در اصول بلکه تاکتیک های پیشبرد اهداف است.امام خمینی قائل به بزک کردن عقاید خود به منظور پیشبرد امور و حفظ نظام است و مصباح یزدی نیازی به این کار نمی بیند.
آیا ولایت مطلقه مطلوب امام خمینی غیر از حکومت اسلامی مطلوب مصباح یزدی است؟
ختم کلام!
اسلام مصباح یزدی، همان اسلام امام خمینی است بدون رتوش😔
مستحضرید که کتابهای دوره اول زندگی مصباح عمدتا کار دستیارانش مثل ملکیان بود که به اسم او چاپ میشد.
پاسخحذف