دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹
یکی از خطبای نزدیک به بیت شیرازی که سابقهی توهین به علما و مراجع بسیاری را دارد و از دید مبلّغان جمهوری اسلامی یکی از نمایندگان «شیعهی انگلیسی» است اخیراً دستاندرکار تولید فیلمی دربارهی حضرت فاطمه (س) بود با نام «بانویی از بهشت» (The Lady Of Heaven). این فیلم که با سرمایهی زیاد و تبلیغات آنچنانی آمادهی پخش و اکران شد از طرف برخی سران نظام حاکم بر ایران فیلمی تفرقهافکنانه و خلاف وحدت مسلمانان انگاشته و نمایش یا ارائهی آن در سایتهای داخلی ممنوع شد. فیلم کارگردانی مصری و بازیگران نقشهای فرعی هالیوودی دارد و صحنههای پخششده از آن نشان میدهد که برای آن تدارک زیادی دیدهاند و نشانههای الگوبرداری از سریالهای مذهبی ایران نیز در آن آشکار است. مشکل تفرقهافکنانه بودن این فیلم -جدای از تفاوت ایدئولوژیک نظام با شیرازیها- چیست؟
داستان فیلم دقیقاً روایت شیعیان معتقد به شهادت حضرت زهرا، تعدّی خلیفهی دوّم به ایشان و حمله به بیت و آتشزدن آن، سقط جنین و باقی قضایاست. این ماجراها دقیقاً همانی است که در ایّام فاطمیّه که چندی پیش به پایان رسید از منابر سراسر ایران برای مردم روایت میشد. اگر این روایت تاریخی اشکال دارد، چرا منبریهای ایران آن را بازگو میکنند؟ اگر روایت درست است ولی تأکید روی برخی مسائل چهارده قرن پیش به خاطر تبعات سوئی که دارد به مصلحت نیست، چرا خطیبان از گفتن آن نهی نمیشوند؟ اگر هم روایت درست است و هم گفتن آن خلاف مصلحت نیست، چرا باید نمایش آن اشکال داشته باشد؟
روایتهای تاریخی بهویژه آنجا که به تفاوت عقاید و مکاتب منجر میشوند، دستخوش تغییر و تحریف و اشتباه فراوان شدهاند؛ تنها با در دست داشتن معیارهای دقیق میتوان امید داشت به روایتی نزدیکتر به واقع رسید و تازه آن هم نباید دستاویز جنگ و جدال تازهای شود. عالمانی همچون مرحوم فضلالله که چونوچرایی دربارهی آن مقطع از تاریخ داشتند، به بدترین وجه از طرف برخی مراجع طرد شدند. حتّی تشکیک در سند یک روایت ساده مثل حدیث کساء گاهی با واکنشهایی تند روبهرو شده است. حالا روایت سینمایی همین دیدگاه چطور تفرقهافکنانه میشود؟ بد نیست گاهی پیش از زدن جوالدوز به دیگران، اوّل یک سوزن به خود بزنیم.
نکته همان است که خودتان نوشتید: دستاویز جنگ و جدال تازه نشدن.عنوان فقهی اش هم مصلحت است.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفبرای فردی / حکومتی که حقیقت مدار و تابع حقیقت است حقیقت مهم است نه گوینده حقیفت.اما برای فردی / حکومتی که اولویت و هدفمندی او منفعت و مصلحت است گوینده مهم تر است تا موضوع و اینکه سخن مطابق ب ا واقع باشد اولویتی ندارد.
آحساسیت نشان دادن و بروز واکنشهای بظاهر تند از سوی علمای صاحب وجهه به این خاطر است که این بزرکواران به درستی معتقدند که برنامه هدفمند وحساب شده ای از سوی دشمنان تشیع سالهاست تدارک و اجرا شده وهدفش تحریف و تضعیف حقایق تشیع و معتقدات حقه ماست .
فضل الله طبق نقل ،خصوصی به یکی از بزرگان گفته بود که من دیدم مستمعین اکثر، اهل تسنن هستند خواستم دل آنها را بدست بیاورم و آن مطالب را در مورد صدیقه طاهره صلوات الله علیها گفتم.
ما می گوییم اگر مصایبی که بر صدیقه طاهره صلوات الله علیها رفته حقیقت دارد ( که می توانیم به طرق مختلف اثبات کنیم ) وظیفه اهل علم و اهل منبر این است که این مسایل را تبیین و بازگو کنند و روشنگری کنند.
برای آنچه که وحدت شیعه و سنی نامیده می شود لازم نیست آنچه را که حق می دانیم تحریف و تقلیل دهیم.بلکه از باب حفظ مصلحت مسلمین بصورت آشکار ودر حضور اهل تسنن ابراز نمی کنیم.
امیرالمومنین صلوات الله علیه بعد از شهادت صدیقه طاهره به حهت حفظ اصل اسلام در نماز جماعت ابویکر ( علیه من الرحمن ما یستحق ) شرکت می کردند.حال آنکه ابن عباس روایت می کند که تا مدتها می دیدم که امیرالمومنین در قنوت نماز شبش گریه می کند و بر آن دو نفر لعنت می فرستد.
امیرالمومنین در قنوت تماز شبش که نزدیک ترین حالت ارتتباط با خداست لعن کردن به آن دو نفر و مصایب صدیقه طاهره را وسیله تقرب خود به خدای متعال قرار می دهد.
بعضی از حوادث از جمله حذف حدیث کسا توسط ری شهری وچاپ مفاتیح بدون حدیث کسا به بهانه اینکه این خدیث جزء مفاتیح نبوده وما به وصیت مرحوم شیخ عباس قمی عمل کرده ایم بیش از آنکه بوی صداقت و تقویت اتحاد مسلمانان را بدهد بوی ناراستی و خبث باطن تصمیم گیرندکان این عمل را می دهد .دلیلش هم این است که بعد از اعتراض علما و بزرگان دوباره به رویه سابق برگشتند و حدیث کسا را در اضافات مفاتیح گنجاندند.
پاسخحذفلکر سند حدیث کسا بررسی علمی شده و ری شهری و تیم تخقیقاتیش به این نتیجه رسیده اند که حدیث کسا از نظر سند یا محتوا مخدوش ومردود است عقل وشرع و شرافت انسانی حکم می کند که بر روی نظرشان بمانند وبرگشت نکنند.
البته این حرفها و این توقعات را از حرام لقمه ای مثل ری شهری داشتن لطیفه ای بیش نیست.
کارمند وزارت مغازه کفش فروشی باز کرده بود و مکرر او را لعنت می کرد و می گفت هشتصد شرکت چنین و چنان دارد.
در هر حال برخورد علمی ، صادقانه ، مخلصانه و عاقلانه با مصایب زهرای اطهر صلوات الله علیها راه حل این مشکل است و در این مسیر نباید با سطحی نگری وساده انگاری شیاطین انسان نما و دشمنان دین خدا را نادیده گرفت.
علامه عسگری رضوان الله علیه در کتابش با اسناد تاریخی متقن اثبات می کند که اولا در ماجرای شورا و مصایب حضرت زهرا صلوات الله علیها برنامه ریزی و طراحی یهود مشهود است وثانیا قصد وغرض آن نابکارها از بین بردن تمام اهل بیت بوده است .ولی صدیقه طاهره با فدا کرذن خودشان مانع تحقق این نقشه شده اند.
طبق نقل ظاهرا مغیره لعنت الل علیه به اولی و دومی در مسجد مراجعه می کند ومی گوید علی و یاران همراهش بیعت نمی کنند.شما که گفتید خانه را آتش بزنیم در این خانه دخنر پیامبر و اهل بیت پیامبر هستند.طبق نقل دومی می گوید خانه را آتش بزنید اگرچه که اهل بیت پیامبر در آن خانه باشند.
قومی متفکرند اندر ره دین
حذفقومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
در مورد محمد حسین فضل الله هم دلیل برخورد تند علما ومراجع فقط نوع نگاه ایشان به مصایب حضرت زهرای اطهر صلوات الله علیها نبود.
پاسخحذففضل الله به نظر مراجع بزرک انحرافات بسباری در عقاید وفتواها ونظراتش داشت و به تعبیر بعضی مراجع خودش گمراه شده بود و گمراه کننده هم بود.
آیت الله تبریزی ( رحمت الله علیه ) فتوا دادند که : نماز خواندن پشت سر کسی که محمد حسین فضل الله را تایید کند حرام است .تقلید از او وتایید وترویج او و کتبش و تایید هر کس که او را به هر نحوی تایید کند جایز نیست و او ضال مضل است.طلاق او معتبر نیست و زن بعد از طلاق شوهردار محسوب می شود و خدا بر آنچه می گوییم وکیل است.
اتفاقات تاریخی اگرچه تلخ باشد، گذشته است و بحث و جدل های بی فایده پس از۱۴ قرن فقط برای جماعتی نون وآب دارد و بس!
پاسخحذفتصور کنید اگر مردم چه شیعه چه سنی نسبت به اتفاقات صدر اسلام بی تفاوت شوند، آیا مداح و سخنران های مذهبی حرفی برای گفتن دارند؟ این جماعت عاجز از پاسخگویی به نیازهای امروز بشر، راهی بهتر از دامن زدن به اختلافات دارند؟
مثل جماعت یهودی که به بهانه هولوکاست، هرکاری دلشان بخواهند انجام می دهند وتا اعتراض می کنی متهم یه طرفداری از نازی های آلمانی می شوی!
من امیدوارم روزی فرا برسد که اتفاقات صدر اسلام فقط به عنوان تاریخ محسوب شود و کسی به جماعت فرصت طلب وعاظ و مداح پولی پرداخت نکند. آن وقت ببینم چه جوری زندگی خود را می گذرانند؟ 😔
اگر شما توانستید ثابت کنید چه "اتفاقات تاریخی" پنجاه سال قبل در همین تهران در زمان کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد و چه کسانی دقیقاً چه کردند من هم قبول میكنم که باید از "اتفاقات تاریخی" اگر چه تلخ باشه گذشت. حال این در مورد مردمانی در زمان و مکان و زبان نزدیک به ماست،چه رسد به زمانی بیش از ۱۲ قرن پیش، مردمانی فرسخ ها دورتر از نظر فرهنگی وجغرافیایی و با زبانی که حتی با سواد حوزوی از عربی امروزه از آن سالها به دور افتادهایم.
حذفبرای مثال زمانم معنی روایت (راست یا ناراست) "باهتوهم" را در نظر بیآورید، معنی آن چیست؟ "بهتانشان بزنید" یا "به بهتشان بیفکنید"؟ اینکه روایتی به عربی را بگیرید و کلماتش رو به دلخواه دل شکستهی امروزتان تفسیر و ترجمه کنید اثبات تاریخی نیست.
د
وست عزیزمان سبحان چنان از اثبات با روایات صحبت میکنند گویی روایات دروغ یا به اشتباه فهمیده شده نداریم. شما هم که انگاری آن تاریخ را فرض میگیرید.
به جزئیاتی هم وارد نمیشوم چون این بحث سر سرد میخواهد. مرا هم نفرین نکنید. کاری هم به شیعه یا سنی ندارم، در فهم هر دو لنگ میزنیم. مثالهایی از بد فهمی و تفسیرهای آکروباتیک دہدهام که سرم سوت میکشد. متدولوژی تاریخی-تفسیری حوزه از اساس ایراد دارد. اگر پی این بروید که دلتان بر وقایعی آرام گرفته(با مسؤولیت خودتان) به حقیقت نزدیکترید تا بخواهید به "اثبات تاریخی" متوسل شوید.
برای جزئیات وقایع صد سال اول اسلام اثبات تاریخی نداریم. روایاتی متناقضند که باید با عقل سلیم و با در پیش چشم داشتن فاصلههایی که گفتم از آنها طرحی کلی به دست آورد.
تعبیری که من بکار بردم این بود :«اگر مصایبی که بر صدیقه طاهره صلوات الله علیها رفته حقیقت دارد ( که به طرق مختلف می توانیم اثبات کنیم که حقیقت دارد ) ....»
حذفطبیعتا وقتی من چنین تعبیری بکار می برم منظورم صرفا اتکا به اسناد و روایات تاریخی نیست.
برای دریافت و فهم هر حقیقتی راههای مختلفی وجود دارد.
چون زمینه های فکری وذهنی دوستان نسبت به این مسایل بسیار منفی و پر از قضاوت هست بیان این طرق مختلف قهرا به استهزا و تمسخر اینجانب خواهد انجامید که البته ابدا اهمیتی برای من ندارد.ولی بیانش فایده ای به دوستان نمی رساند.
بعنوان نمونه یک طریق را می گویم.شما برای اینکه بفهمید که در زمان گذشته در یک واقعه زمانی مشخص (مثلا ماجرای غدیر خم ) دقیقا چه اتفاقی افتاده وآن حادثه را تمام وکمال مشاهده کنید ،می توانید به طریقی در آن لحظه خاص حضور پیدا کنید و دقیقا و بدون هیچ حجاب و واسطه ای ناظر و شاهد آن واقعه باشید.این راه صحیح ترین ودقیق ترین مسیر برای فهم حقیقت آن ماجراست و هیچ خطایی در آن راه ندارد.در مورد همه مسایل گذشته ( و حتی آینده ) این مسیر بسیار راهگشاست و تمام سوالات و معماهای شما را پاسخ خواهد داد.
اما از طریق علمی وبررسی روایات ، بسیاری از روایاتی که در این واقعه مورد استناد علماست از منابع معتبر اهل سنت بیان شده که قهرا هیچدلیل و انگیزه ای برای تحریف و تغییر حقیفت به ضرر خودشان و پیشوایانشان متصور نیستیم.
متاسفانه ما بجای تفکر ، مطالعه و تخقیق ،اجتهاد ، نواندیشی و تفکر نقادانه برای کشف و فهم حقیقت ،نظرات دیگران را درست وحق می پنداریم و همان را دربست می پذیریم و دیگر حاضر به شنیدن هیچنظری که مخالف ومتفاوت با نظر ما باشد نداریم و این یعنی دور شدن از حقیقت و بسته شدن راه تفکر .
اگر من شاهد واقعهای باشم تنها حقیقتی که ثابت است اینست که من شاهد آن واقعه بودهام. اگر ببینم که آسمان سرخ است، این به معنی "اثبات" سرخی آسمان نیست. شاید که آسمان رنگی ندارد و چه بسا که من عینکی به رنگ سرخ بر چشم داشتهام.
حذفپس مشاهدات شما یا شخص دیگری "اثبات" چیزی فرای آن مشاهده بر هیچکس حتی شما یا آن شخص نیستند مگر در چهارچوب تفسیری خاصی که آنهم از مشاهده ناشی نمیشود. در بهترین حالت اگر شهادتی بر شهود واقعهای بدهید و مردم شما را به راستگویی بپذیرند (که اثبات منطقی ندارد و تنها درک شخصیتی است)، میتوان پذیرفت که شما چنین واقعهای را به صورتی شاهد بودهاید. ولی آیا اگر آسمان را سرخ یا سبز دیدید عینکی بر چشم داشتهاید؟ یا امر بر شما مشتبه شده. آیا تفسیر و روایت شما از واقعه درست بوده یا نه؟ یا آن واقعیت "تاریخی" یا (در مثال آسمان، "علمی") بودهاست؟ چه "اثباتی" میتوان بر اینها آورد؟
از این هم بگذریم که اگر قرار است با آن طرق غیر معمول به حقیقتی برسید چه اصراری دارید که آن حقیقت "تاریخی" است؟ آیا قرار بوده که تاریخ آفاقی کمابیش در دسترس همگان باشد و از طریق آن مردم به هدایت برسند یا خیر؟ اگر شما از راهی دیگر به حقایق میرسید، صاحب آن راه اصولاً همین "تاریخ آفاقی" را (که اینچنین آنرا در کژی و دروغ (به زعم شما) رها کرده) به هیچ میانگارد و احترامی برای آن قائل نیست. در حقیقت آنچه شما با مرام تفسیری خود به خودتان ثابت میکنید اینست که آنچه در "تاریخ" (به معنی درک جمعی انسانها از وقایع) به وقوع پیوسته برایتان اهمیتی ندارد.
اگر امروز من عیار را در خواب ببینم میتوانم ادعا کنم که عیار واقعی اینست که من در خواب دیدم و عیاری که ایمانگاری میکند عیار دروغین است. ولی اینکه من همان عیار واقعی را که ایمانگاری میکند در خواب دیدم ادعای دیگری است که بدون حضور شخص عیار و راستیآزمایی خواب من اثباتی بر آن متصور نیست. معنی واقعی آن مکاشفههای فرضی که گفتید همان معنای اولی از خواب من است و بیهوده به تفسیر دومی (مرتبط به "تاریخ") پیوندش میزنید. یک بام و دو هوا که نمیشود.
تفاوت هدایتی که بر اساس کتاب مبین که خود نشانهها ومعجزههای روشن و میزانهای مسلم عقلی و زبانی فهمیده میشود با هدایت "گفتهشده و شنیدهشده"ها همین جاست. برای شنیدن گفتار خداوند نباید احتیاجی به رفتن به آسمانها و دیدار اولیا ومکاشفه و خواب و رؤیا باشد و الا "هدی للناس" نمیبود . الناس در همین تاریخ آفاقی زندگی میکنند.
تعبیر شما وقتی صحیح است که فقط یک نفر امکان مشاهده یک واقعه تاریخی را داشته باشد و این مشاهده فقط برای او می تواند حجت باشد.اما وقتی محدودیتی نباشد و همه انسانها امکان انجام چنین مشاهده ای را داشته باشند دیگر حقیقت محدود به شخص نمی شود.
حذفاثبات شی نفی ما عدی (عداه )نمی کند.اگر راهی ما را یه حقیقت برساند معنایش ابطال یا تضعیف راههای دیگر نیست.
اما من گفتم در کنار همه راههای متداول برای کشف و فهم حقیقت یک راه دیگر هم وجود دارد که همان مشاهده است و این درست ترین راه است چرا که اینجا خود شاهد واقعه هستید و نیازی نیست برای دریافت حقیقت به نقل قول دیگران متوسل شویم.خومان واقعیتی را که در گذشته اتفاق افتاده می بینیم . دیگر نیازی به تحقیق و تحلیل و مقایسه و ارزش سنجی نقل قولها و میزان ثقه بودن راوی یا کتابش و همخوانی با سایر رفرنسهای علمی نیست.
کتاب مبین گرچه هدابتگر است ولی پر از اسرار و پیچیدگیها و رموزی است که جز بدست اهل بیت که ثقل اصغر هستند فهمیده نمی شود .
مشکل اینجاست که نه کتاب مبین بطور کامل به ما رسیده و نه کلمات و فرمایشات و سیره اهل بیت .هم ثقل اکبر و هم ثقل اصغر
هر دو دچار نقصان شده اند و خصوصا گفتار و سیره اهل بیت که موید کتاب الله است اکثرا از بین رفته یا تحریف شده است و جز با صرف وقت و زحمت بسیار و همت بلند و پیگیری فراوان نمی توان به سطح ایده آلی از شناخت دین و حقایق رسید .
بدلیل همان منطق و مرامی که در پست بعدی توضیح دادم از نظر من تجربه شخصی بالاترین میزان یقین را نسبت به سایر روشها داراست.اگر من اعتقاد به حقانیت خدا یا دین یا اهل بیت دارم مهمترین دلیلش تجربه شخصی خودم و لمس کردن ابن حقایق در زندگی خودم است نه آشنایی با براهین و استدلالات و احادیث و کلمات قرآن.
حذفیعنی خدا را ، امام زمان را ، دین را در زندگی خودم و اطرافیانم لمس کرده ام .
از نظر من تجربه شخصی هر انسان از هر علم و کتاب و برهان و استدلالی برای او یقین آورتر و محکم تر و قابل اطمینان تر است.
جناب سبحان!هزار سال است که شیعه و سنی با هم دعوا دارند علی حق بود یا ابوبکر. چه نتیجه ای برای مردم داشته؟اصلا فرض کنید همه عالم و آدم قبول کردند که تقصیر ابوبکر بوده خوب آخرش چی؟
پاسخحذفالآن که کشور ما شیعه هست مشکلاتش از بقیه کشور ها کمتره؟
نمی دونم! شایدم اگر همه قبول کنند شیعه حق است، باب شدن خودکشی کودکان و رواج زباله گردی در بین مردم، اختلاس ها و دزدی های هزاران میلیاردی مسئولین، کشتار صدها هزار نفر از مردم سوریه و آوارگی میلیون نفر از آنها همه حل می شود.😔
هر مطلبی رو باید در ساحت خودش مورد بررسی و تحلیل قرار داد و نباید مباحث روباهم مخلوط کنیم که در اینصورت نتیجه بحث نادرست خواهد بود.
حذفاینکه امیرالمومنین صلوات الله علیه حق هستند یا دیگران در خوشبختی آخرتی ما قطعا تاثیر دارد .
خوشبختی آخرتی ما فقط و فقط به میزان حسن انتخاب و حقیقت مداری ما بستگی دارد.اگر کسی در دنیا حق را شناخت و خود را پایبند و ملتزم و متعهد به حق کرد و در این راه تلاش صادقانه داشت در قیامت خوشبخت و موفق خواهد بود .اگر چه در دنیا نتواند به همه آن چیزهایی که حق و درست می دانسته ملتزم ومتعهد باشد.چون خواست او و باطن او دنباله رو حق بوده است در قیامت اهل نجات است.
بدلایل مختلف ما معتقدیم که شیعه علوی تنها امت بر حق است و
در قیامت فقط شیعیان ومحبین ایشان اهل نجات هستند.
البته مسضعفین فکری و فرهنگی (مثل پیروان سایر ادیان و حتی بعضی از بی دینها ) که به هر دلیلی از حقیقت دور مانده اند ، دیوانگان و بعضی دیگر که در دنیا فرصت وامکان روبرو شدن با حقایق دین را نداشته اند در برزخ و بعضی در قیامت حقیقت به آنها عرضه می شود و دوباره امتحان می شوند و اگر در امتحان الهی موفق باشند بهشتی و سعادتمند خواهند بود .
اما در دنیا .خدای متعال به مقتضای حکمتش این طور مقدر کرده که هر کس علم و آگاهی و قدرت بیشتری داشته باشد موفقتر خواهد بود .پس در نظر ابتدایی موفقیت در هیچ زمینه ای اعم از اقتصادی ، نظامی ، علمی ، فرهنگی و ... ارتباطی با دین ودینداری ندارد.پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله در مسابقه شترسواری برنده شدند.نفر دوم به ایشان گفت یا رسول الله از اول هم معلوم بود که شما برنده می شوید.شما رسول خدا هستید.حضرت طبق نقل فرمودند اشتباه کردی!شتر من از شتر تو بهتر بود !
پس بطور کلی هر کس در دنیا علم و قدرت بیشتری دارد موفقتر است.با این گزاره پاسخ بسیاری از سوالات داده خواهد شد.چرا اروپا و آمریکا وژاپن در بسیاری از جهات از ما جلوتر هستند ؟چون زحمت کشیده اند و خودشان را قوی کرده اند.
اینکه چرا جامعه ما در مسیر سقوط و بدبختی است دلیلش این است که ثروت فوق العاده سرشار وباور نکردنی در اختیار افراد نالایق و فاسد قرار گرفته و اینها بیشترین منفعت را از این ثروت می برند.برای اینکه این سلطه و این استثمار حفظ شود مردم باید در اوج فقر و بدبختی و نیاز باشند و معطل ابتدایی ترین نیازهایشان باشند تا نفهمند که چه بلایی بر سرشان می آید و حضرات با خیال راحت و بدون نگرانی ثروت این ملت را بالا بکشند و این روند همچنان ادامه داشته باشد.
تمام هدف گزاریها و برنامه ریزیها و تصمیمات در این مملکت در این جهت است .
اینکه چرا اینطور شد و چه باید کرد بحثی است که مدتهاست درگیرش هستیم.
جناب سبحان می گویید: معتقدیم که شیعه علوی تنها امت بر حق است و
پاسخحذفدر قیامت فقط شیعیان ومحبین ایشان اهل نجات هستند.
مهمترین مشکل افراد متعصب "خود حق پنداری" است.چه به نام دین چه به نام نژادپرستی هر عقیده ای خود را حق مطلق می دانند پیامدهای بعدی خواهد داشت از جمله :
تعریف رسالت تاریخی برای به راه راست دیگرانی که مثل خود فکر نمی کنند چه با زبان خوش چه با زور!
تقسیم بندی مردم به دو گروه " یا با ما" یا "بر علیه ما" که مجوزی برای بر هرگونه جنایتی را آسان می کند.
قائل شدن امتیازات برای گروه خود به عنوان برتری داشتن نسبت به سایر مردم که عقیده ما را قبول ندارند.
قتل و کشتار مردم بی دفاع،تجاوز به حقوق دیگران همه از خود حق پنداری است.
درد مردم دنیا همین است.
در مورد سایر مواردی که گفتیدبرای جلوگیری از طولانی شدن بحث اگر تمایل داشته باشید پاسخ می دهم.
جناب سبحان خود عقایدی دیگر دارند و من در مقام دفاع از ایشان نیستم. ولی شما هم حالا ز آن ور بام نیافتید. دیگر با زبان خوش هم نمیشود مردم را به راه راست هدایت کرد؟
حذفحرف شما کورش عزیز چند مشکل منطقی دارد.
یک اینکه اگر شما خود به حقیقت این کلماتی که گفتید ایمان مطلق دارید پس خود را در زمره "خود حق پنداران" در آوردید پس لابد به قتل و کشتار مردم بیدفاع و تجاوز به حقوق دیگرانی که به نسبیگرایی شما پایبند نیستند فرمان دادید. اگر هم به حرف خودتان ایمانی ندارید و در آن شک داریدو امکان میدهید که حق این نباشد چرا ما باید شما را جدی بگیریم؟
دو اینکه از خود حق پنداری منطقاً تقسیم مردمان به "با ما"
و "بر ما" نتیجه نمیشود. میتوان خود را بر حق دانست و دیگران را معذور یا بر راه حق.
سه اینکه اگر شخصی فرضی به حق معتقد باشد که دین (باز هم فرضی) او درست است و دین دیگران نادرست و در تعالیم دین درست وی این باشد که با دیگران به مدارا و لطف برخورد کند و جز در مواقع دفاع از حقوق خود به مقابله بر نخیزد و به راه انصاف و عدل برود و مردم را به "با ما" و "بر ما" تقسیم نکند و مجوز هدایت ایشان با زور را نداشته باشد، آیا باز هم میتوان گفت که ؛خود حق پنداری" این شخص باعث آن جنایات میشود؟ یا بر عکس باید گفت که خود حق پنداری وی مانع از آن جنایات است؟ چنان که خود حق پنداری شما در اهمیت مدارا و صلح مردمان نیز چنین است.
آنچه میتوان گفت اینست که آن رفتار از مدعیان نشان از آن دارد که به دینی که میگویند پایبند نیستند یا دینی دیگر با همان نام و با محتوایی دیگر آوردهاند که این رفتار از تعالیم آنست. این حکم حتی بر مدعیان "دین" مدارا و صلح هم حاکم است: حاکمانی در دنیا به بهانه آزادی و دموکراسی بر سر مردمانی چند بمب ریختهاند....
برای اینکه بحث ما منظم و قاعده مند باشد و مفید فایده هم باشد با شماره گذاری جلو می رویم.هر شماره ای را که انتخاب کنید روی همان تمرکز می کنیم .ولی هر شماره ای را که انتخاب کردید معنایش این است که شماره قبلی را پذیرفته اید و لطفا برگشت به شماره قبل نداشته باشیم.
پاسخحذف۱_این جهان خالق دارد.
۲_خالق این جهان همان خدای متعال است که قادر مطلق است و هیچ شریک و رقیبی ندارد .
۳_خدای متعال برای هدایت انسانها پیامبرانی را فرستاده است که بعضی صاحب دین و کتاب هستند و بعضی مبلغ دین پیامبران قبلی بوده اند .
۴_هر پیامبری ۱۲ جانشین دارد که امت او موظف هستند از این جانشینان هم همانند پیامبر خدا اطاعت کنند.
۵_خدای متعال از همه پیامبران الهی عهد وپیمان گرفته است که پیامبر بعد از خود را به مردم معرفی کند و از قوم خود عهد وپیمان بگیرد که دستورات وتعالیم پیامبر بعدی را اطاعت کنند .
۶_پیامبران الهی جملگی به آمدن پیامبر آخرالزمان که آخرین فرستاده الهی است بشارت داده اند و از امت خود عهد و پیمان گرفته اند که به فرامین و راهنماییهای آخرین فرستاده خدا گردن نهند و از اوامر و دستورات و فرمایشات او اطاعت کنند.
۶_پیامبر آخرین مانند همه پیامبران قبلی ۱۲ جانشین دارد که اطاعت از آنها بر همه مردم واجب است.و ایشان این ۱۲ جانشین را بطور مشخص به مردم معرفی کرده اند و از آنها عهد وپیمان گرفته اند که مطیع و فرمانبردار این دوازده نفر باشند.
در مورد هر کدام از گفته های من که تمایل به بحث دارید مختارید.روی همان تمرکز می کنیم.
پاسخحذف۷_طبق بند ۵ و ۶ امت هر پیامبری باید به دین پیامبر خودشان باشند و از فرامین او اطاعت کنند و حق ندارند بر دین قبلی که مربوط به پیامبر قبلی است بمانند.
پاسخحذفیعنی وقتی دین جدید میاید طبق عهد وپیمانی که مردم آن قوم با نبی قبلی بسته اند باید به دین جدید بپیوندند و از دستورات نبی حاضر پیروی کنند.
۸_چون پیامبر اکرم صلوات الله علیه آخرین نبی خداست و امت ایشان طبق عهد وپیمانی که با پیامبر قبلی بسته اند موظف به اطاعت از ایشان هستند بنابراین بعد از رحلت ایشان همه مردمباید به دین این پیامبر بپیوندند و نمی توانند از دینهای قبلی پیروی کنند .
۹_رسول خاتم صلوات الله علیه و آله یک به یک جانشینان خودشان را معرفی کرده اند و از امت خود میثاق و پیمان گرفته اند که از این خلفا وجانشینان تبعیت کنند که آخرین آنها امام دوازدهم است که خاتم الاوصیا و أخرین خلیفه الهی روی زمین است و بعد از ایشان هیچ خلیفه الهی دیگری نخواهد آمد .
حقانیت شیعه اثنی عشری به همین دلیل است.
۷_طبق بند ۵ و ۶ امت هر پیامبری باید به دین پیامبر خودشان باشند و از فرامین او اطاعت کنند و حق ندارند بر دین قبلی که مربوط به پیامبر قبلی است بمانند.
پاسخحذفیعنی وقتی دین جدید میاید طبق عهد وپیمانی که مردم آن قوم با نبی قبلی بسته اند باید به دین جدید بپیوندند و از دستورات نبی حاضر پیروی کنند.
۸_چون پیامبر اکرم صلوات الله علیه آخرین نبی خداست و امت ایشان طبق عهد وپیمانی که با پیامبر قبلی بسته اند موظف به اطاعت از ایشان هستند بنابراین بعد از رحلت ایشان همه مردمباید به دین این پیامبر بپیوندند و نمی توانند از دینهای قبلی پیروی کنند .
۹_رسول خاتم صلوات الله علیه و آله یک به یک جانشینان خودشان را معرفی کرده اند و از امت خود میثاق و پیمان گرفته اند که از این خلفا وجانشینان تبعیت کنند که آخرین آنها امام دوازدهم است که خاتم الاوصیا و أخرین خلیفه الهی روی زمین است و بعد از ایشان هیچ خلیفه الهی دیگری نخواهد آمد .
حقانیت شیعه اثنی عشری به همین دلیل است.
اگر این ترتیب را قبول دارید روی سایر موضوعات می توانیم صحبت کنیم
پاسخحذفبا سلام من در حال مطالعه صحبت های شما و شبح هستم.ان شاالله پاسخ خواهم داد.
حذفبا سلام جناب سبحان این مراحل شما تا بینهایت ادامه دارد :
پاسخحذف۱۰_ در زمان غیبت ولی فقیه به عنوان نائب امام زمان عهده دار مسئولیت است واطاعت از او واجب.ولایت فقیه استمرار ولایت پیامبر است.پس هرکه با اومخالفت کند با پیامبر مخالفت کرده است!
۱۱_نمایندگان ولی فقیه، همان ولایت فقیه را دارند و اطاعت از آنها واجب وپس هر که با آنها مخالفت کند مخالفت با پیامبر خدا کرده است و....
۱۲_ نماینده نماینده ولی فقیه همان ولایت ........
اگر با این مراحلی که شما تعریف کردید ادامه دهیم هیچگاه به نتیجه نخواهیم رسید.
بحث من فراتر از اینهاست.هرکسی هر عقیده ای دارد اگر فکر کند حق مطلق است به هیچ عنوان منطق دیگری را قبول نمی کند و خود را مجاز به هر کاری می داند.
آیا هر عقیده ای که خود را حق مطلق می داند به کسی دیگر اجازه مخالفت می دهد؟مشکل بنده با همین سلسه مراتبی که شما برشمردید است زیرا مجوزی برای خاموش کردن هر نظر مخالفی است.آیا به فرض قبول کردن این موارد حقی برای اعتراض به عملکرد باقی می ماند؟
نتیجه حق مطلق دانستن بسیار خطرناک است.
همین دین اسلام و شیعه ، آیا دین صلح است و واقعا آیا به احترام به عقاید دیگران پایبند است به نحوه برخورد حاکمان آن از صدر اسلام تاکنون توجه کنید:
۱_پیامبر اسلام کلا ده سال حکومت کرده است و بیش از هشتاد جنگ داشته است!آیا همه آنها دفاعی بوده؟خیر اغلب با هدف بسط حکومت بوده است.عبارت معروف نقل شده از پیامبر در جنگ خندق مبنی بر فتح ایران و روم به دست مسلمانان ، نشانه ای ازصلح طلبی است؟آیا با جدال احسن ایران و روم را فتح کرده یا با جنگ؟
آیا امام علی و فرزندانش، با کشور گشایی خلفای سه گانه مخالفتی کردند یا بنا بر نقل قول های معروف در همه جنگ ها شرکت داشتند؟ آیا امام علی ، فرضا از پذیرش هدیه خلفا در جنگ ها از جمله زنان بی دفاعی که اسیر شده بودند و به عنوان کنیزان زیبا پیشکش می کردند خودداری می کردند؟
۲_به متون اسلامی و شیعی مراجعه کنید آیا صرفنظر از شعارها و تبلیغات ،در آنها تساهل و تسامحی می بینید؟
برده داری، اسیری بردن زنان کافر،احکام مرتدین، مباح دانستن خون و اموال و همسران به زعم خود مرتدین،مجاز بودن بهتان و نسبت دروغ به سران کافر نشانه ای از احترام به ارزش های انسانی است؟
اگر کسی سوال کند چرا یک مسلمان یک غیر مسلمان را به قتل برساند قصاص ندارد ولی برعکس اگر غیر مسلمان ، شخص مسلمانی را به قتل برساند، قصاص می شود، از دایره اسلام خارج نمی شود؟
جناب سبحان عزیز! کل آرزوی شیعه، ظهور کسی است به نام منتقم خون خدا که قراره انتقام امام حسین را از قاتلانش بگیرد و با شمشیرش! عدالت را در جهان مستقر کند.
ایده آل تفکر این است که بگوییم من تا حالا به این نتیجه رسیده ام که این دین حق است و حاضرم حرف های دیگران را بدون پیش داوری بشنوم و تسلیم حق هستم.
۱_من اینجا نظر و برداشت خودم را از دین اسلام بیان می کنم.طبیعتا ممکن است برداشت من نادرست باشد.
پاسخحذف۲_من خدا و اولیا خدا را که چهارده معصوم هستند حق مطلق و حقیقت مطلق می دانم . پایینتر از چهارده معصوم حق مطلق نیست و حداکثر نسبتی از حقیقت را داراست و به میزان سنخیت و هماهنگی با حق قابل احترام و لایق تبعیت است .بنا براین نه ولی فقیه نه هیچ فرد یا نهاد دیگری نمی تواند در این جایگاه قرار بگیرد.اما اینکه شان و جایگاه و کارکرد مرجعیت و ولی فقیه چیست بحث دیگری است.
۳_سیره اولیا الهی نشان می دهد که گرچه در موضع حق بوده اند وحقیقت مطلق بوده اند هیچگاه تلاش نکرده اند که رای و عقیده خود را به همه تحمیل کنند .بلکه برعکس اهل مشورت ، همفکری ، مدارا و به قول شما تساهل وتسامح بوده اند .مثال بارزش امیرالمومنین صلوات الله علیه هستند که با وجود اینکه تنها پیشوا و یگانه جانشین بر حق رسول خدا بودند بیست وپنج سال از حق خودشان چشم پوشی کردند .
در ماجرای حکمیت و جاهای دیگر به خوبی این روحیه احترام به نظر جمع به خوبی دیده می شود.توجه کنید کسی که تن به حکمیت داده همان است که در وصف او خدای متعال فرموده است :«علی مع الحق و الحق مع علی .یدور حیث ما دار.» پس مدعای شما در مورد تحمیل عقیده و عدم تحمل مخالف صحیح نیست.حتی وقتی امیرالمومنین صلوات الله علیه به حسب ظاهر حاکم بودند و قدرت در اختیار داشتند به مخالفانشان آزادی ابراز عقیده داده بودند و حسب نقل وقتی هم که فهمیدند دشمنان دین خدا نقشه وبرنامه دارند تا حکومت ایشان را سرنگون کنند فرمودند تا زمانی که دست به شمشیر نبرده اند برخورد نمی کنم و قصاص قبل از جنایت نمی کنم.
۴_من جز خدا واولیا خدا به هیچ کس ارادتی ندارم .از دو حال خارج نیست.ولی فقیه ,مرجع تقلید ، رهبر ، رییس جمهور ، امپراتور دنیا یا هر کس دیکری اگر مسلمان و شیعه است و خود را حقیقتا پیرو و تابع امیرالمومنین صلوات الله علیه می داند ، باید طبق همین الگو رفتار کند و تا زمانی که مخالف فکری وفرهنگی او اعلان جنگ نکرده آداب گفتگو و مذاکره و تعامل مبتنی بر صلح ومدارا را رعایت کند .
اگر کسی از این مرام و منطق پیروی نمی کند شیعه امیرالمومنین نیست .و فرقی نمی کند که ولی فقیه باشد یا مرجع تقلید یا یک انسان عادی
۵_برای فهم نوع بینش و عملکرد پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و جانشینان ایشان باید حوزه مباحث را تفکیک کنیم.از یک سو سیره فردی و اجتماعی معصومین و از سوی دیگر نوع حکومت ومدیریت این بزرگواران را باید بررسی کنیم .
پاسخحذف۶_در مورد فتح ایران مباحث بسیاری مطرح است که باید با یک تحقیق جامع وکامل وارد بحث شد.اما اینکه سپاه اسلام در فتح ایران جنایات بسیاری کردند بله این متاسفانه واقعیت دارد.
حضور امیرالمومنین و دوفرزند ایشان در سپاه اسلامبه معنی تایید این جنایتها نیست.ایشان در آن مقطع قدرت اجرایی و حکومتی نداشتند.اما با هدف ارتباط گرفتن با ایرانیها و آشنا کردن آنها با دین خدا وتربیت وپرورش اصحاب و یاران صدیق وباوفا در سپاه اسلام حضور داشتند .از طرفی تا آنجا که می توانستند و قدرت داشتند جلوی خونریزی و قتل و غارت را بگیرند.دقت کنید که ایشان در زمان فتح ایران از طرف خلیفه دوم بعنوان مشاور حضور داشتند ولی مقبولیت چندانی نداشتند و تا جایی که می توانستند اجازه قتل وتعدی ندادند.اسلامی که امیرالمومنین پیشوا و مقتدای آن است اسلام خونریزی و قتل و غارت نیست.کسانی که در راس کار بودند بدلیل نفسانیت و علاقه وافر به قدرت و شهوت و ثروت از هیچجنایتی فروگذار نکردند .بلا تشبیه بلا تشبیه مثالی بخواهم بزنم نوع عملکرد و رفتار میرحسین موسوی را در زمان نخست وزیری در نظر بگیرید.تازه ایشان بر خلاف امیرالمومنین نخست وزیر بود و تا اندازه ای قدرت اجرا وتصمیم گیری داشت.اما در زمان مدیریت وحکومت همین انسان شریف چه جنایتها و خیانتها و تجاوزها به حقوق مردم که نشد.آیا رواست که بگوییم ایشان در همه این جنایتها و خیانتها شریک بوده ؟
امیرالمومنین صلوات الله علیه با آن علم الهی شیعیان وپیروانش را گلچین می کرد و آنها را با خود همراه می کرد تا نسل جدیدی از مسلمانان سلیم و خوش باطن و محکم و واقعا معتقد را پرورش دهد و برای آینده اسلام و حکومت خودش برنامه ریزی کند.
۷_در مورد مسایل تاریخی بزرگترین مشکل ما عدم اعتماد و اطمینان به تواریخ است.زیرا اکثرا دستخوش تحریف و دستکاری شده اند و کمتر قابل اعتماد هستند.در مورد فتح ایران و مطالبی که نوشته شده از جمله اینکه آیا واقعا امیرالمومنین وحسنین در سپاه اسلامحضور داشته اند یا خیر بحثهای زیادی هست و حضور این بزرگواران در سپاه اسلام از سوی محققین شیعه بدلیل ضعف سند و تناقضات بسیار میان تواریخ محل تردید و تشکیک است.
پاسخحذف۸_مجاز بودن بهتان و دروغ نسبت به سران کافران مستند به حدیثی است که البته این نوع برداشت از حدیث مزبور مخالفین جدی در بین فقها دارد و اینگونه نیست که همه فقهای شیعه قایل به این معنا باشند بلکه مخالفین معتقدند چنین معنا و برداشتی از این حدیث کاملا نادرست وخلاف عقل و روش دینداری است و به هیچعنوان جایز نیست.
پاسخحذفتکتک مواردی را که مطرح کردید با مطالعه وتحقیق در متون دینی و فقهی به پاسخش خواهید رسید.اما بطور خلاصه اسلام با برده داری موافق نیست و این عمل را خلاف کرامت ومقام والای انسانی می داند .اما برای از بین بردن سنتی که صدها سال در بین عرب رواج داشته و به هیچ قیمتی حاضر به رها کردن آن نیست نسخه اولیای الهی این بود که برده داری را ابتدایا قاعده مند و قانون مند کردند.چیزی که تا قبل از اسلام وجود نداشت ومالک برده هر رفتاری می توانست با برده خود داشته باشد.
اسلامبرای برده داری قواعد و قوانینی وضع کرد وبرای کنیز وبرده حقوق مشخصی قرار دارد وتعدی از آن حقوق را خلاف ومستوجب کیفر دانست.اسلام مبدع و مخترع برده داری نبود ولی به برده ها شخصیت وکرامت داد و آنها را صاحب حقوق انسانی مشخص کرد تا در بستر زمان و با تغییر دیدگاه عرب جاهلی به مرور این فرهنگ ضد انسانی کمرنگ شود و در اثر رشد فکری جامعه برده داری منسوخ شود .بعضی از امور باید در طول زمان و با اصلاح فرهنگ و تفکر جوامع و رشد فکری آنها اصلاح شود و با برخورد قهری وچکشی وبا حکم فقهی نمی توان به نتیجه دلخواه رسید.بلکه باید آرام آرام بسترهای فکری وفرهنکی لازم آماده شود تا جامعه به مرور وبا اقبال پذیرای فرهنگ جدید باشد و از فرهنک قبلی دست بردارد.
در مورد مباح بودن خون و مال وهمسران کفار ، این حکم برای کفار حربی است نه همه مخالفین اسلام.مخالفین اسلام اگر از قبیل کسانی باشند که بی دین یا دینی غیر از اسلام دارند با پرداخت مالیات (جزیه ) به حکومت اسلامی در پناه اسلام هستند وجان ومال و آبرو و ناموسشان در امان است.اما مخالفینی که سلاح بردارند وبه جنگ با سپاه اسلام اقدام کنند مال و جان وناموسشان مباح است وحرمتی ندارد.
اینجا دوبحث هست.۱_ چرا چنین حکمی وجود دارد ؟پاسخ این را با مراجعه به متون فقهی می توان یافت که بسیار مفصل است و از حوصله وسواد من خارج است.
۲_آیا این حکم ظالمانه و غیر انسانی نیست؟این هم پاسخ مفصل دارد .اما بطور خلاصه برای پاسخ به این سوال مقدمات بسیاری را باید لحاظ کنیم.از جمله این که شارع یعنی خدای متعال که قانونگذار وواضع دین است چه خصوصیاتی دارد ؟نسبت اوبا انسانها چیست ؟چرا باید از قوانین الهی تبعیت کنیم و آیا این تبعیت بدون چون وچرا باید باشد یا می توان در برابر حکم خدا مخالفت کرد؟چه مصالحی در این حکم هست ؟ و ....
۸_در مورد ایمه طاهرین و برخورد با مخالفین .یکی از مخالفین فکری امام باقر صلوات الله علیه طبق نقل با بعضی از اصحاب ویاران ایشان وارد بحث وگفتگو در مورد یکی از فروعات دینی شدند .بعد از گذشت مدتی شیعیان امام باقر با تندی به مخالفت با آن فرد اقدام کردند وشروع کردند با پرخاش وصدای بلتد با طرف مقابل حرف زدن.راوی می گوید به ایشان گفتم من با مولای شما امام باقر در مسجدالحرامبحث کردم و در وجود خدا تشکیک کردم .ولی ایشان هرگژ از آرامش و طمانینه و ادب خارج نشدند و با مهربانی و آرامش با من صحبت کردند .چگونه است که شما که شیعه و پیرو ایشان هستید با پرخاش وتندی با من برخورد می کنید؟
پاسخحذفجناب سبحان با سلام و ممنون از سعه صدر شما به دلیل طولانی شدن بحث چند نکته را به صورت خلاصه بیان می کنم و ان شاالله جمع بندی نهایی با شما
پاسخحذف۱_ عبارت "حق مطلق" بسیار نامفهوم است زیرا باید نسبت به موضوعی سنجیده شود مثلا در مورد جانشینی پیامبر اهل سنت و اهل تشیع نظرات متفاوتی دارند و هرکسی با شنیدن استدلال های طرفین می گوید حق با فلانی است.در حقیقت در مورد اتفاقی یا نظری می توان گفت حق با چه کسی است.
خداوند قادر مطلقی است که خود آفریننده است و خود قانون گذاری می کند و ملاکی برای سنجش اعمالش نیست. فقط به سه نمونه زیر که در قرآن اشاره شده توجه کنید:
مورد اول: حضرت موسی، در دعوای دونفر (یکی طرفدار خودش و دیگری از مخالفانش) دخالت می کند و بدون اینکه بداند موضوع چیست به طرفداری از دوستش، دیگری را می کشد و قاعدتا باید مطابق قانون خدا،قصاص یا مجازات شوداما نه تنها مجازاتی در کار نیست به پیامبری هم مبعوث می شود.
مورد دوم: در همراهی حضرت موسی با آن پیرمرد رمز آلود که خضر نامیده می شود، پسری را می کشند تنها به این دلیل که قرار است بعدها این پسر بدی شود و ممکن است پدر و مادرش را از راه خدا منحرف کند.در حالی که مطابق آموزه های دینی، قصاص قبل از جنایت ممنوع است.
مورد سوم:در حالی که به کرات در آموزه های دینی به رعایت عدل و انصاف با زنان توصیه شده است در مورد پیامبر اسلام که بین همسرانش رعایت عدالت را نکرد و باعث اعتراض یکی از همسرانش شد، بلافاصله آیه ای نازل می شود و به پیامبر در این زمینه مجوز "هرگونه که خود می خواهدبا زنانش رفتار کند." نازل می شود.
در مورد اتفاقات تاریخی نباید گزینشی برخورد کرد هرجا که موید نظر ما بود تاریخ کاملا صحیح باشد و هرجا که خلاف نظر ما بود، نمی شود به آن استناد کرد.
پاسخحذفاصول کلی اسلام مورد توافق شیعه و سنی است.فتح ایران و روم و افزایش قلمرو آن مورد توافق طرفین است.در تاریخ سخنی از مخالفت امام علی با کشور گشایی های خلفای سه گانه و رفتارهای آنان با غیر مسلمان نیست و اعتراضی به غنیمت گرفتن زنان و کودکان ندیده ام.
البته اگر ناگهان احادیث و روایات جدیدی پیدا(خلق) نشود همانطور که در مورد ظهور امام زمان متناسب با شرایط جدید، منتقم خون خدا و قیامی که از کشته ها، پشته ساخته می شود تبدیل به قیام به صورت مسالمت آمیز شده است.
در مورد چشم پوشی امام علی از خلافت، مهمترین دلیل ایشان، مصلحت اندیشی برای حفظ اسلام بوده است و مطمئن باشید اگر مسلمانان همراه امام علی بودند، لحظهای برای بازپس گیری آن درنگ نمی کردند.
کامنتی در مورد این داستان "فتح ایران و روم" نوشتم که یا گم شد یا عیار عزیز مصلحت ندیدند که چاپ شود- شاید چون نتراشیده و نخراشیده بود.
حذفگفتید که پیامبر نوید فتح گنجهای ایران و شام را داده بود اگر این حدیث راست باشد- که باید به خاطر پیشگویی از آینده ابتدا به ایشان ایمان بیآورید- باید گفت که پیشگویی اتفاق فرمان حمله نیست. ولی کاش به جای تکرار کلیشههای "تاریخی" کمی به کارهای مورخان جدی که بر اساس مدارک متنوع به زبانهای مختلف غیر از عربی و فارسی، سکهشناسی، سنگنبشتهها،... و مقداری عقل سلیم و تحلیل منطقی تاریخ آن دوران را منطقیتر و معقولتر از برخورد برپایه احساسات و امکانات و شرایط این دوران و در کانتکست خود آن دوران ارائه میکردند توجه میکردید.
"کشورگشایی خلفای سهگانه" و "رفتار آنان با غیر مسلمانان" و غنیمت گرفتن زنان و کودکان"، در تصویری که به ذهن میآورند -که قصد اصلی اینگونه برچسب زدن به آن وقایعند- هر سه، از کلیشههای مدرن و نخنمایی هستند که پایهی تاریخی ندارند. هر سه تصویری را به ذهن متبادر میکنند که اتفاق نیافتاده بود. واقعیت امر بسیار پیچیدهتر از این سادهسازیهاست و در همین پیچیدگیهاست که بیهوده بودن قضاوتهای فلهای را از پس وقایع ذاتاً پرابهام و تاریخ گزارششدهی متناقض مشخص میکند. اینجا محل آوردن مراجع کامل مخصوصاً مراجع بسیاری که به زبانهای غیر فارسی وجود دارند نیست. از ایرانیان میتوانید به صحبتها و تحقیقهای آقای تورج دریایی و خانم پروانه پورشریعتی توجه کنید که آنلاین در دسترسند.
حرف دیگر اینکه کورش عزیز آن کرامت انسانی ایدهآلی که برای خودتان ساختهاید میگویید وجود خارجی ندارد. اگر آن زمان قدرت را که به دست میگرفتید و نفتی در کار نبود که بفروشید و تقسیم کنید و نمی توانستید با قدرت دولت مدرن یک کمپ اسیران با شرایط وحشتناک مثل کمپهای نازیها بسازید، میدیدید که اگر فکری به حال همسران و فرزندان کشتهشدگان و اسیران نکنید و آنها را به صورتی که به نفع همگان است در جمعیت پخش نکنید آنها از گرسنگی یا سرما میمیرند یا در گتوهای حاشیه شهرها به فحشا و دزدی روی میآوردند. به قول معروف نفس شمااز جای گرم (نفت مجانی و اقتصاد صنعتی) در می آید و در کنار گود فرضی ۱۴۰۰ سال پیش که هیچ ایدهای ازشرایط واقعی آن ندارید نشستهاید و میگویید چرا لنگش نکردند.
عیار عزیز نظرم اینست که هر دو داستان "چرا دین یک یا دو در زمین بهشت نساختند و این و آن نقص را اجازه دادند" و مسئلهی فلسفی شر ـ"چرا خداوند شر را آفرید یا اجازه داد" در یک قالب منطقی فرمال بگنجند. یکی را دلیل ناراستی دین میگیرند و دیگری را دلیلی علیه وجود خداوند.از نظری دیگر تحلیل عمیق اولی برای یافتن پاسخ به دومی منجر میشود.
حذفدر مورد برده داری، قصاص غیر مسلمان،دیه قتل زن، و نظایر آن بین شیعه و سنی تفاوت چندانی نیست.معمولا برای اینکه توجیهی پیدا نمی شود ، به جای دلیل آوردن به موهوماتی مثل شرایط خاصی دارد متوسل می شوند.
پاسخحذفنص صریح قرآن می گوید کافران ( نه فقط کافر حربی) بایدیا مسلمان شوند یا جزیه بدهند.
جناب سبحان عزیز! مثلا آیا ایران ساسانی به مسلمانان حمله کرده یا اعراب مسلمان به ایران؟ مسلمانان هم مثل سایر حکومت ها به محض قدرت گرفتن به سایر کشورها حمله کرده اند و البته با توجیهات دینی، بر جان و ناموس و اموال دیگران تعدی کردند.
بر فرض که طرف کافر حربی بوده، آیا این مجوزی برای اسیری بردن زن و بچه طرف و غنیمت گرفتن مال و اموالش می شود؟ با این استدلال شما به چنگیز مغول هم اعتراضی وارد نیست زیرا چنگیز هم می تواند استدلال کندکسی که با من جنگ می کند از نظر دین من کافر حربی محسوب می شود و هر کاری که کنم حلال است.
در مورد برده داری ،بر خلاف نظر شما اسلام برده داری را بد نمی داند زیرا اگر اینگونه بود آن را حرام می کرد.مثل شراب که به مرور خوردن آن را حرام کرد است، می توانست برده داری را هم حرام کند.امامان شیعه ، هم برده و هم کنیز داشتند.احکام فقه شیعه در مورد برده و خصوصا درمورد کنیز باعث شرم است که از نوشتن راجع به آن شرم دارم.
خلاصه سخن : دین و عقیده ای که در زمان به قدرت، به کرامت انسانی پایبند باشد را آرزوست.😔
وقتی می گوییم حق مطلق است طبیعتا همه چیز با او سنجیده می شود و خود خدای متعال معیار سنجش میزان سنخیت و هماهنگی دیگران با حق است.
حذفهمه با اوسنجیده می شوند و او با هیچکس قابل مقایسه وسنجش نیست.(اثبات این معنا در مباحث توحیدی وخداشناسی است که چنانچه علاقمند به دریافت چرایی این مطلب باشید می توانید در این مبحث مطالعه کنید .)
اما اینکه گفتید : «خداوند قادر مطلقی است که خود آفریننده است و خود قانون گذاری می کند و ملاکی برای سنجش اعمالش نیست. »
باز همبه مباحث توحیدی برمی گردد.
مثالی بزنم.من خانه ای ساخته ام .خودم مالکش هستم.خالق و مالک و صاحب اختیار این خانه من هستم و هر طور که بخواهم می توانم با خانهخودم رفتار کنم وهیچنیازی نمی بینمکه به کسی توضیح بدم.
امیدوارم بتوانید مفهوم مالکیت را تصور کنید.
اما از آنجا که خدای متعال صفات متعددی دارد از جمله عدل ، حکمت ، لطف ، مهربانی ، علم ، قدرت و طبق گفته خودش هیچ قول و فعلی از خدای متعال خلاف صفات او نیست بنابراین بهترین معیار ومحک برای سنجش گفتار و رفتار خدای متعال همین صفاتی است که ما خدا را به آن صفات می شناسیم.
یعنی هر گفتار و رفتاری از خدای متعال باید بر مقتضای عدل و حکمت باشد.
قهرا کسانی که داعیه پیامبری وهدایت مردم رودارند گفتار ورفتارشان باید بر مبنای عدالت و حکمت باشد .
مورد اول در ماجرای حضرت موسی سلام الله علیه اینگونه بود که حضرت موسی برای کمک به مظلوم ترک اولی کرد وبهتر بود که در آن دعوا شرکت نمی کرد چون خودش و بنی اسراییل در فشار وتنگنا قرار می گرفتند ولی بخاطر دفاع از مظلوم که این عمل دقیقا مطابق عقل وعدل است وارد در دعوا شد و منجر به مرگ آن قبطی شد و تبعات بعدی حادثه منجر به فرار ایشان از دست فرعون شد.لذا عمل ایشان گرچه مطابق عدل بود و ظلمی مرتکب نشد ولی بهتر بود انجام نمی شد تا جان خودش را به خطر اندازد اما ایشان خطا وگناهی انجام ندادند.
مورد دوم حضرت خضر سلام الله علیه.انبیا الهی از جمله حضرت موسی سلام الله علیه به مقتضای حکمت و مصلحت حفظ جامعه به ظاهر انسانها حکم می کردند.آنچه گفتید که قصاص قبل از جنایت نباید کرد مربوط به همین حوزه است .ولی حضرت خضر سلام الله علیه در مرتبه ای بالاتر قرار داشتند و چون حجت خدا بر روی زمین هستند و حق و باطل با گفتار ورفتار آنها سنجیده می شود بر باطن حکم می کردند و باطن و نتیجه هر فرد یا عملی را می دیدند و به مقتضای آنچه حق است حکم به باطن وحقیقت می کردند.
در روایات داریم که حضرت خضر سلام الله علیه جزء حلقه اول یاران امان زمان روحی فداه هستند و می دانیم که هنگام ظهور ، امام زمان همحکم به باطن و حقیقت می کنند و به ظاهر توجهی ندارند.دلیل رفتارهای به ظاهر عجیب حضرت خضر از قبیل قتل جوان فاسد وتعمیر دیوار و سوراخ کردن کشتی همین است.
مورد سوم آنچه که بنظر شما رفتار خلاف عدالت پیامبر با همسرانشان است با مراجعه به همان آیه و مطالعه تفسیر این آیه خواهید دید که برداشت شما با آنچه واقعیت است ممکن است متفاوت باشد.
در مورد تاریخ سلیقه خودم را گفتم .
اما علم تاریخ هم اصول و قواعد خودش را دارد که کاملا عقلایی ومقبول همه دانشمندان وعقلای دنیاست و اینطور نیست که بتوانیم با خوشایند خودمان تاریخ را تفسیر کنیم.گرچه بسیاری این کار را کرده اند اما ارزش علمی نظر خودشان را از بین برده یا کمرنگ کرده اند.
و دیگر اینکه اعتبار تاریخ نویسان وتاریخدانان و کتب تاریخی یکسان نیست.
طبری در مقدمه تاریخ طبری می گوید همه آنچه که ما گفتیم عین حقیقت نیست بلکه در مواضعی آمیخته به افسانه ، دروغ و سایر مسایل ممکن است باشد.طبیعی است که ارزش چنین کتابی با همین اقرار نویسنده اش معلوم خواهد بود ونباید به مطالب این کتاب استناد واکتفا کرد واعتبار مطالبش با کتب دیگر باید سنجیده شود.
مقام عصمت امیرالمومنین و فرزندان ایشان سلام الله علیه مجوز هر گونه ظلم ، تجاوز ، غارت ، تعدی و حتی خطا و اشتباه سهوی و غیر عمدی را باطل می کند و ما گذشته از تاریخ و آنچه نقل شده . بر اساس عصمت آن بزرگواران معتقد هستیم که به مقتضای عصمت هیچ خطای عمدی و غیر عمدی از آن بزرگواران صادر نشده واگر کسی خلاف این معنا فکر می کند باید ادعای خودش را مستند ومستدل اثبات کند.
در مورد قیامحضرت صاحب الامر روحی فداه جمع بین روایات اینگونه است که ایشان بعد از ظهور و دعوت عام همه مردم دنیا به یکتا پرستی وپذیرش حق ودین خدا طبیعتا دشمنان زیادی از بین فساق ، فجار ، ثروتمندان ، زورگویان ،فقها ، علما و عامه مردم که زندگیشان بر مدار حق نبوده است پیدا می کنند و حدود سه سال ونیم جنگ خونینی راه خواهد افتاد که دو سوم مردم دنیا در این جنگ کشته خواهند شد و بعد از آن دوره صلح و صفا و رفاه و ثروت و
آرامش خواهد بود .
حذفبطور کلی احکام فقهی مبتنی بر مصالحی است که حکمت آن در قیامت بر ما معلوم خواهد شد .البته سوالات بسیاری از ایمه طاهرین صلوات الله علیه در مورد فسلفه و حکمت احکام فقهی مختلف پرسیده شده و پاسخهای آن عزیزان در مجموعه کتبی بنام علل الشرایع جمع آوری شده که پیشنهاد می کنم حتما مطالعه کنید .
اما اینکه بگوییم حکمت و فلسفه تمام احکام را باید بفهمیم تا از آنها تبعیت کنیم نه شدنی است ونه عقلانی است .
ما در همه یا اکثر امور زندگی ناچار به تبعیت از نظر و رای متخصصان امور هستیم وفرصت وامکان وتخصص و فهم همه امور را نداریم .بلکه در امور تخصصی ناچاریم به نظر متخصصان هر علم رجوع کنیم و اگر به صداقت و تخصص و هوش و فهم آن متخصصین اعتماد داشتیم از نظر و رای آنها بدون چون وچرا پیروی کنیم.و الا سنگ روی سنگ بند نمی شود و قدم از قدم نمی توانیم برداریم.
یکمسیر مطمین تر ودر عین حال جذاب تر و راهگشاتر برای این مسیله داریم.بجای اینکه تلاش کنیم حکمت و فلسفه تمام احکام را یک به یکپیدا کنیم که می گویم محال ونشدنی است چون شرط اول این است که آستین بالا بزنید وخودتان متخصص در فقه شوید تا نظر شما از نظر علمی قابل اعتنا باشد ، بهتر این است که انرژی و وقتمان را صرف شناخت خدای متعال که شارع وواضع این احکام است کنیم.وقتمان را صرف شناخت دین خدا و اولیا خدا و جانشینانش کنیم.آنوقت خواهید دید که در مرتبه بالاتر پاسخ تمام این سوالات داده خواهد شد.
اگر به این باور رسیدیم که خدای متعال در عین حال که علم و قدرتش مطلق است و هیچ قدرتی احاطه بر اوندارد ، خدایی که مظهر لطف ومهربانی و رافت ورحمت است ، خدایی که دانای کامل است وگذشته و آینده ما را می داند، خدایی که گفتار و رفتارش عین حق و عدالت و حکمت است ،خدایی که بر تمام هستی وکاینات مشرف و مسلط است و هیچ چیز مخفی از علم او نیست ، آنگاه به آرامش می رسیم که هر آنچه این خدای مهربان وحکیم گفته عین خیر و مصلحت است و با تبعیت از اوو فرامینش خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت بدست خواهد آمد .
در مورد موضوعاتی که مطرح کردید اگر مایل به ادامه بحث بودید لطفا مستند ومستدل باهم صحبت کنیم.
هر مطلبی که می گویید الزاما سند ورفرنس علمی آن را هم مطرح کنید که بحثمان مسیر علمی را طی کند و صرفا مبتنی بر اقوال و نظرات غیر مستند نباشد.
سبحان عزیزدر مورد حضرت موسی فرمودید که کشتن آن شخص ، ترک اولی بوده است ، سوره قصص چنین چیزی نمی گوید:
پاسخحذفوَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٤﴾
چون به توانایی خود رسید و رشد و کمال یافت، به او حکمت و دانش دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. (۱۴)
15
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ ﴿١٥﴾
و به شهر وارد شد در حالی که اهل آن بی خبر بودند، پس دو مرد را در آنجا یافت که با هم زد و خورد می کردند، این یک از پیروانش، و آن دیگر از دشمنانش، آنکه از پیروانش بود از موسی بر ضد کسی که از دشمنانش بود درخواست یاری کرد، پس موسی مشتی به او زد و او را کشت، گفت: این از عمل شیطان است، قطعاً او گمراه کننده و دشمنی اش آشکار است. (۱۵)
16
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿١٦﴾
گفت: پروردگارا! به خود ستم کردم و آمرزشت را نصیب من فرما. پس خدا او را آمرزید؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. (۱۶)
17
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِلْمُجْرِمِينَ ﴿١٧﴾
گفت: پروردگارا! به خاطر قدرت و نیرویی که به من عطا کردی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد. (۱۷)
18
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ ﴿١٨﴾
پس در آن شهر با حالت بیم و نگرانی صبح کرد، در حالی که انتظار می کشید؛ پس ناگهان دید آنکه دیروز از او یاری خواسته بود، دوباره وی را به فریادرسی می خواند، گفت: همانا تو گمراهی آشکار هستی، (۱۸)
19
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَىٰ أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ ۖ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿١٩﴾
هنگامی که خواست با کسی که دشمن هر دوی آنان بود به سختی برخورد کند گفت: ای موسی! آیا می خواهی مرا بکشی چنان که دیروز یک نفر را کشتی؟ تو می خواهی در این سرزمین فقط یاغی و سرکش باشی، و نمیخواهی از مصلحان به شمار آیی! (۱۹)
در آیه های بالا عبارت اعتراف موسی به ظلم ، خدا توبه او را قبول کرد، خطاب موسی به آن شخص طرفدارش که تو در گمراهی هستی ،نشانه ای از ترک اولی نیست بلکه قتل بی گناهی است که اتفاق افتاده است.
سبحان عزیزدر مورد خضر فرمودید بر اساس علمش که اتفاقات آینده را پیش بینی می کند آن نوجوان را به قتل رسانده است.اما این صحیح نیست. پاسخ خضر به موسی چنین است:
پاسخحذفو اما نوجوان ، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسیدم که آن دو رابه طغیان و کفر بکشاند. (۸۰)
در این آیه ،خضر فقط از احتمال صحبت کرده است و قطعیتی در این مورد ندارد.حتی بر فرض درستی قصاص قبل از جنایت، خضر دانا برای جلوگیری احتمالی گمراه کردن پدر و مادر،نوجوانی را می کشد، بهتر نبود فرعون را در نوجوانی می کشت تا قومی را از راه راست منحرف نمی کرد؟
با تشکر از سبحان و شبح، امیدوارم این بحث ها برای خوانندگان مفید بوده باشد.
پاسخحذفخواهش میکنم. با تشکر از شما.
حذفتنها در مورد داستان حضرت موسی چند نکته اضافه کنم. میفرمایید
"قاعدتا [موسی] باید مطابق قانون خدا،قصاص یا مجازات شوداما نه تنها مجازاتی در کار نیست به پیامبری هم مبعوث می شود."
البته مطابق داستان قتل عمد نبودهاست و پشیمانی موسی از استفاده بیتوجه و زیاده از حد از قدرت بدنی بودهاست. در ظرایف کلامی قرآن نیز هست که در مواجههی اول از لفظ "وکز" و در مواجههی دومی، پس از واقعهی قتل، از "بطش" (که ضعیفتر از "وکز" است) استفاده شده که نشان از تعدیل برخورد موسی با توجه به تجربه پیشین دارد.
ولی، فکر نمیکنید در چهارچوبی که برایتان تراشیدهاند تفکر و بحث میکنید و قرآن را هم از عینک آقایان قوه قضاییه و کلام حوزوی میخوانید؟ "قانون خدا" اینجا یعنی چه؟
گاهی کلماتی ابداع میشوند که ماهیت امر مورد نظر را کاملاً دگرگون میکنند. "قانون خدا" قانونی نیست که برای خداوند نازل شده باشد. "احکام قصاص" به معنی که در قرآن امدهاست شاید بتوانند توسط افراد بشری و تحت شرایطی خاص اجرا شوند، ولی وظیفهای برای خداوند برای "قصاص" مجرم وجود ندارد. برعکس، خداوند همیشه به توبه فرامی خواند و "توبه کنندگان" را دوست دارد. در ضمن در آن زمان نه قرآنی نازل شده بود و نه توراتی.
این "خداوند محکوم فقه" شما هم از برکات کلام حوزهی ماست که همه چیز، حتی کلام و فلسفه و خداشناسی ... را در خدمت توجیه این "قانون خدا" (بخوانید فقه جمهوری اسلامی امروز) قرار داده. همین روایت سبحان عزیز را بگیرید که به جای اشاره به این نکته بدیهی (و با پیشفرض عصمت پیامبران نسبت به فقه شیعی امروز) به پیوری از همهی متکلمان متاخر شیعه میخواهند ثابت کنند که از نظر فقه امروز حضرت موسی مجرم و گناهکار نبود.
از این بگذریم که استفاده از لفظ "قانون" به معنی مدرن برای حدود اسلام نیز محل اشکال است. چون قوانین به معنی غربی آن باید اجرا شوند ولی حدود اسلامی طبق توصیههای رسول تا آنجا که ممکن است بهتر است اجرا نشوند. قوانین مدرن در سنگ حک شدهاند و طبق نظام منضبط غربی باید با معنی واحد اجرا شوند. از آن سو احکام اسلامی تفسیر پذیر و با رحمت و گناهپوشی همنشین بودند؛ تا زمانی که تنها همین اواخر این چهارچوب نچسب و خشک "قانون ملی" را بر آنها تحمیل کردند. اینگونه است که متاسفانه در جمهوریاسلامی به اسم اسلام و برای قدرت مسئله اصلی یافتن و تجسس و مجازات مجرمین به عنوان دشمنان خدا و حکومت به هر قیمت ممکن است. چهارچوبی که چنان جا افتاده که نه تنها شما فکر میکنید از دوران آدم تا کنون وضع به همین منوال بودهاست، بلکه اصولاً تفکر شما در همین چهارچوب "اگر مجرم است باید اعدامش کنند" شکل گرفته است.
اگر هدفی برای صحبتهایی که نوشتم بود این بود که دعوتی باشد که از این چهارچوبهایی که برایمان بافتهاند فاصله بگیریم و از نو بخوانیم و تفکر کنیم. و الا بحثی نبود.