دریغا عشق...

                                                                                                ‌پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰

                           

 نگاهی که به آثار و نظرات محسن نامجو درباره‌ی موسیقی و فرهنگ ایران دارم از مقدار مطالبی که درباره‌اش نوشته‌ام هویداست. پیشتر از این فقط یک بار آن هم به‌خاطر شکایت عبّاس سلیمی از او برای خواندن قرآن با ساز ایمایی نوشتم. بیش از آن نیاز نبود. در موسیقی ایران افرادی هستند که نامجو در برابر آنان پاواروتی است. وقتی نامجوتر از نامجو در موسیقی، ادبیات و دیگر عرصه‌ها داریم، ‌چه جای گله و شکایت؟ پس کلّ ماجرا را به حساب تفاوت سلیقه می‌گذاریم و رد می‌شویم.

 

پیرامون مسئله‌ی تعرّض جنسی هم قبلاً عرض کردم که اصل برائت به جای خود ولی وقتی شکایات متعدّد شد دیگر نمی‌توان بی‌تفاوت ماند خاصّه آنکه فرد دارای پرونده در ایران هم باشد. می‌دانید که تعرّض جنسی با معیارهای جنبش «می‌تو» برای قوّه‌ی قضای ایران سوسول‌بازی به حساب می‌آید. اینجا حتّی اثبات تجاوز باید با تأیید آثار ضرب و جرح باشد و گرنه آن را همراه با رضایت فرد شاکی قلمداد می‌کنند؛‌ تو خود قصّه‌ی مفصّل بخوان از این مجمل. خوب پس چرا این یادداشت را می‌نویسم؟ عرض می‌کنم.

 

نامجو برای توجیه اعمال خود به ادبیات ایران و قصّه‌ی ناز و نیاز عاشق و معشوق ربط داده است که جدّاً جای دست مریزاد دارد. داستان جایی جالب می‌شود که در گفتگویی احمد کریمی حکّاک و یک استاد ادبیات این ادّعا را خیلی جدّی گرفته‌اند و آن را نقد کرده‌اند. هر دو استاد از تفاوت رابطه‌ی «عاشق و معشوق» و مقوله‌ی «عشق» در زمان حافظ و دوران ما گفته‌اند که بنده به سهم خود به ایشان خسته‌ نباشید می‌گویم. واقعاً مسئله این قدر مبهم یا دشوار است یا ما از مرحله پرتیم؟

 

وقتی حافظ می‌گوید «میان عاشق و معشوق فرق بسیار است/ چو یار ناز نماید شما نیاز کنید» منظورش آموزش تکنیک مخ‌زنی -گیرم در زمان خودش- بوده؟  وقتی وحشی بافقی می‌گفت «پر است شهر ز ناز بتان، نیاز کم است/ مکن چنان که شوم از تو بی‌نیاز مکن» این را برای کسی که به او دل بسته بود می‌سرود یا مانند ترجیعی مکرّر در گوش هر هم‌خواب موقّتی زمزمه می‌کرد؟ امیرخسرو دهلوی وقتی می‌گفت «همه حکایت ناز تو گفتمی زین پیش/ کنون بلای دل است آنکه ناز می‌گفتم» منظورش از دل همین دلی است که جایگاه محبّت است یا استعاره‌ای است از پایین‌تنه؟ عراقی وقتی می‌سرود «با عشق تو ناز درنگنجد/ جز درد و نیاز درنگنجد» منظورش واقعاً همین عشقی بود که یکتا و مقدّس است یا مفهوم دستمالی شده‌ی امروزی که تن‌کامی را عشق‌بازی می‌خواند و فرق بین Love و Lust را از بین برده است؟ وقتی سیف فرغانی می‌گفت «کبر شاهانه‌ی تو شاخ امیدم بشکست/ ناز مستانه‌ی تو بیخ قرارم برکند» این را به عنوان گله به همدم یک‌شبه‌ی خود می‌گفت تا مقاومتش را از بین ببرد؟ وقتی فروغی بسطامی می‌خواند «گر خشم کند لعبت منظور و گر ناز/ صاحب‌نظر آن است که در عین نیاز است» صاحب‌نظر در شعرش همان دریده‌چشمی است که هر طرفدار و مدیحه‌گو را به عنوان طعمه‌ای بالقوّه می‌بیند؟

 

دریافتن تفاوت عشق و شهوت آنقدرها هم دشوار نیست. سطح آگاهی فرهنگی محسن نامجو به عنوان خواننده‌ای که خواه‌ناخواه با شعر و ادبیات سروکار دارد، از همین ادّعای او آشکار است ولی ادیبان گرامی کجای کارند؟

۲ نظر:

  1. سلام.نکته این است که این وصله ها به ایشان می چسبد، چنان که به آغداشلو. و این یک اماره قضایی است (در باب تعرض).

    پاسخحذف
  2. در این دوران که مفاهیم انسانی معنای خود را از دست داده اند، تعجبی ندارد که نامجو از پرافتخارترین هنر ایران که همانا شعر باشد برای ارضای حنسی خود مایه بگذارد. هم نامجو و هم آغداشلو و هم خیلی کسان دیگر که در دفتر کار و پشت میز ریاست همه روزه مشغول ابراز نیاز به سیک نامجو هستند اینکاره اند. متاسفانه بیش از ۹۰ درصد مردهای ایرانی اگر موقعیت داشته باشند آماده ابراز اینگونه نیاز ها هستند ولی زنان شجاعی که برای خود حق مخالفت قائل باشدند و آنرا با صدای بلند بیان کنند، بسیار کمند. از کسانی که عشق رابه میل و سرمه دان تعبیر کرده اند، انتظاری نباید داشت.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics