دربارهی توافقنامهی ۲۵ ساله بین ایران و چین بسیار نوشتند. جا دارد سه نکته را اینجا گوشزد کنم.
یک. از قرارداد چیز زیادی نمیدانیم؛ کاملاً قابل انتظار است که تحت تأثیر تحریمهای غرب، قراردادی یکطرفه و بیشتر به نفع طرف شرقی باشد که طبیعی است. ایران یا هر کشور دیگری وقتی قادر به انتخاب بین طرفهای متنوّع نباشد و مجبور به دادوستد با یک یا چند کشور محدود مثل روسیه و چین باشد، طبیعی است که بیشتر امتیاز بدهد تا بگیرد. همین نیز برای حکومت تحت فشار ولایی نعمت است، پس از این روزنهی محدود هم استقبال میکند.
دو. برای نقد این قرارداد، نگاه در درجهی اوّل باید معطوف به قوانین داخلی باشد که هرگونه قرارداد خارجی را جز با تصویب مجلس معتبر نمیداند. گفتن اینکه این پیشنویس هنوز یک توافقنامه است و مانده تا قرارداد شود هم کمک چندانی به مدافعان آن (از جمله سعید لیلاز) نمیکند چون این توافقنامه لابد به قراردادی منجر میشود که ماهیتاً و از لحاظ محتوایی متفاوت با این پیشنویس نخواهد بود. نمیتوان همه را در بیخبری نگه داشت و در لحظهی آخر -احتمالاً مثل برجام- با کمک دفتر رهبری آن را تصویب کرد.
سه. در درجهی دوّم مقایسهی این پیمان باید با مواردی باشد که حدّاکثر مشابهت را با آن دارند. پس قرارداد بین دو کشور را نباید با قرارداد با سازمانهای بینالمللی (مثل برجام) مقایسه کرد، یا پیمان بین دو کشوری که نه از لحاظ قوانین داخلی و نه خطّمشی سیاست خارجی ربطی به ایران و چین ندارند. اگر این ریزهکاریها رعایت نشود هر انشانویسی میتواند بسته به میزان اطلاعات ناچیز خود یک پیمان قرن بیستویکمی را حتّی با خود ترکمانچای و جنگهای ایران و روس هم مقایسه کند.
چین طبق سیاستهای خود در سالهای گذشته پیمانهای زیادی را با کشورهای متنوّعی بسته است که در همهی آنها دست پیش را داشته و توانسته کشورهای فراوانی را حتّی در سیاست خارجی تابع خود کند تا -مانند کشورهای افریقایی- هیچگونه انتقادی به سیاست داخلی و تبعیضهای گوناگون چین کمونیست علیه مخالفان خود نداشته باشند. بررسی این قراردادها گذشته از نیاز به داشتن تخصّص لازم، وقت فراوانی میطلبد. فقط همینمقدار بگویم که از میان حدود پنجاه پیمان مشابه چین با کشورهای دیگر، فقط مفاد قرارداد با ایران محرمانه باقی مانده است. چرا؟
یکراه دیگر برای سنجش مسأله، نگاه به قدرت استدلال موافقان این قرارداد است. در حالی که بیشتر حقوقدانان برجستهی ایرانی سکوت پیشه کردهاند، رضا نصری در مقام مدافع، نوشتهای در خبرآنلاین منتشر کرد. تنها استدلال این نوشته قیاس قرارداد ایران و چین با یک قرارداد بین امریکا و اروپا در گذشته است که «جزئیّات روند مذاکرات» برای مدّتها مخفی مانده بود. همانطور که میبینید طبق آنچه پیشتر گفتم (بند سوّم و دوّم) این قیاس معالفارق است چون نه به ایران ربط دارد، نه چین. قوانین داخلی و سیاست خارجی امریکا و اروپا مشابه ایران نیست. از کجا معلوم که حتّی طبق قوانین امریکا در این پنهانکاری تخلّفی صورت نگرفته باشد؟ از کی تا حالا اعمال امریکا متر و معیار عمل سیاسی دولت ایران شده است؟ دولت ترامپ در چهارسال گذشته خیلی کارها کرد؛ ایران میتواند به استناد آن اعمال مشابهی انجام دهد؟ از همهی اینها گذشته بحث بر سر توافقنامه و قرارداد است نه خود مذاکرات؛ آنچه نصری میگوید فقط ناظر به روند مذاکرات است پیش از آنکه منجر به توافقی شود. طبعاً پس از دو دهه مذاکره و حصول توافق، قرارداد به تصویب مراجع قانونی و آگاهی عموم رسیده است پس ربطی به موضوع توافقنامهی ایران و چین ندارد. حالا اسم این نوشتهی ناقص چه باشد خوب است؟ «واقعیّتها دربارهی محرمانهبودن قرارداد ایران و چین»!
اخوی ایشان علی نصری بلافاصله نوشتهی دیگری در همین سایت منتشر کرد. نوشتهی او دربارهی مرحوم فروید و دستاوردهای روانشناختی ایشان آغاز میشود و اینکه فرزند همشیرهی او چطور توانست با جاانداختن سیگار به عنوان نماد استقلال و پیشرفت زنان، فروش این محصول را بالا ببرد. گویا این مقدّمه قرار است به ایشان این صلاحیّت را بدهد که مثل مرحوم فروید وارد ملاج منتقدان قرارداد ایران و چین بشود و بتواند ناخودآگاه آنان را واکاوی کند. لبّ مطلب ایشان این است که مخالفان این قرارداد همانهاییاند که برای برجام هورا میکشیدند؛ چرا چون آن قرارداد با «غرب» بود و این قرارداد با شرق و چین. همینجا این شبهاستدلال الاکلنگی نقص پیدا میکند و از توازن خارج میشود چون آن قرارداد فقط با غرب نبود و طرفهای قرارداد شامل همین چین و روسیه هم میشدند. هر دو کشور کاملاً از ارجاع پروندهی ایران به شورای امنیّت پشتیبانی کردند و نه در آژانس و نه در شورای امنیّت از قدرت خود برای توقّف فشار بر ایران استفاده نکردند. آن همه تشبّث به رواندرمانگر اتریشی با ندانستن ترکیب کشورهای پنج به اضافهی یک بیاثر شد. وقتی کسی آنچه جلو چشم است نمیبیند، چرا باید ادّعا کند صلاحیّت تحلیل آنچه ناپیداست را دارد؟
در پایان یک نکتهی کوچولو باقی مانده است. علی نصری میگوید که عاشقان غرب وقتی از شرق/چین میشنوند یاد اردوگاههای کره شمالی میافتند. چرا کره شمالی؟ چرا یاد نظام تکحزبی کمونیستی در خود چین نیفتیم؟ چرا یاد نبود انتخابات در این کشور نیفتیم؟ چرا یاد اختناق شدید علیه مخالفان نیفتیم؟ چرا یاد آمار اعدام نیفتیم؟ چرا یاد سانسور رسانهها و محدودیّت بیمانند اینترنت نیفتیم؟ استعمارستیز ما چیزی دربارهی اردوگاههای یک میلیون نفری یک قومیّت خاص در این کشور شنیده یا نه؟ تجاوز به زنان، عقیمسازی آنان و اجبار به ازدواج با مردان چینی چطور؟ معلوم است که نشنیده و گرنه حتماً به جای اردوگاههای کره شمالی به آن اشاره میکرد. میبینید که خدمتگزاری یک نظام ایدئولوژیک میتواند شخص را به چه قهقرایی ببرد و چطور از انسانیّت تهی کند.
فکر کنم همینمقدار برای زدن پنبهی این دو برادر که -مانند بسیاری دیگر در فضای مجازی- رابطهی عشق و نفرت با استعمار دارند و از آغوش گرم استعمار به من و شما درس «وطن»دوستی میدهند کافی باشد. زبان الکن مدافعان قرارداد ایران و چین خیلی بیشتر از هجوم مخالفان این قرارداد میتواند آموزنده باشد.
هنوز هیچی نشده برادران چینی در تحویل واکسن بدقولی کردن، آینده کشور واقعا نگران کننده است
پاسخحذفسلام
پاسخحذفدر مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مطلبی نمیخواهید بنویسید؟ من نظرم به عدم شرکت است ولی یکی از دوستان با اشاره به دوران احمدینژاد در حال ترغیب برای شرکت در انتخابات است. همچنین وی معتقد است که با اینکه عرصه را خیلی تنگ کردهاند ولی با شرکت خودمان از تنها ابزار باقیمانده برای اثرگذاری یک درصدی هم که شده دفاع کنیم. به قول سهند ایرانمهر با عدم شرکت چه دستاوردیم خواهیم داشت که پس از چهار سال اثربخش بودن این تصمیم را بتوانیم بسنجیم.