شنبه ۳ مهر ۱۴۰۰
پناهبردن به مواد روانگردان یکی از مصایب عصر جدید به شمار میآید که معلول زندگی ماشینی و دوری از معنویّت است. یکی از بدترین جنبههای این پناهبردن، جستجوی نوعی معنویّت وهمی یا ایدهگرفتن و انگیزهیابی برای خلق آثار هنری است که از دههی هفتاد به بعد راه افتاد. به عبارت دیگر خطرناکبودن این گونه مواد یکطرف، دیدگاهی که تلاش میکرد آنرا توجیه بلکه تطهیر یا حتّی تقدیس کند طرف دیگر. به این دورهی تاریخی باز خواهم گشت.
سریال «نه غریبهی کامل» بر اساس رمانی به همین نام با بازی نیکول کیدمن -که این روزها خیلی به بازی در سریالها علاقمند شده- را میدیدم که پیرامون کلینیکی برای درمان افراد آسیبدیده است. وی در این کلینیک که در دل طبیعتی بکر و زیبا ساخته شده با رژیم غذایی و تمرینهایی تلاش میکند افراد را از شرّ گذشتهی دردناکی که داشتهاند نجات دهد و آنان را به زندگی عادی با انرژی و سلامت کامل بازگرداند. مشکل اینجاست که او از مواد رونگردان برای درمان آنها استفاده میکند. انتظار داشتم که در نهایت اشتباهبودن این فرایند به تدریج آشکار شود ولی با کمال تعجّب سریال با تأکید بر جنبههای ادّعایی مثبت و ناچیزشمردن عوارض جنبی آن به پایان رسید. موادی که در این برنامهی غذایی گنجانده شده بودند شامل قویترین مواد حال حاضر مثل LSD و DMT و قارچ جادویی بود که فقط یکبار مصرف آنها میتواند همراه با آسیب فراوان و دائمی به تن و روان افراد باشد. ترکیب این مواد مثل نقل و نبات با دوز بالا به افراد داده شد و پلیس فقط برای یکی دو عارضهی جانبی جهت تحقیق و پرسوجو آمد و نه نگهداری و مصرف آنها. در نهایت کلینیک با قدرت به کار خود ادامه میدهد و کسی متعرّض گردانندهی آن نمیشود و افراد راضی از آن بیرون میروند و در مدح درمان با مواد روانگردان کتاب هم مینویسند!
کسی که کتابهای او در دههی هفتاد تأثیر زیادی بر هنرمندان به ویژه اهل موسیقی پاپ گذاشت کارلوس کاستاندای معروف بود که با سلسله آثارش به معرّفی جنبههایی از زندگی شمنهای بومی امریکا پرداخت و برای همین «پژوهش»های مردمشناسانه مدرک دکترایش را هم گرفت. پس از مدّتی بعضی افراد که به دلایلی به سرچشمهی کتابهای پرفروش او شک کرده بودند، به تحقیق پیرامون او پرداختند و متوجّه شدند که آثار او به جای آنکه آنکه مستند باشند، بیشتر حاصل تخیّلات اوست. برای نمونه اصلاً دونخوانی وجود خارجی نداشت و شمنی که کاستاندا برای یادداشتبرداری -و نه آموزش و طیّ طریق عملی- به او مراجعه میکرد، نام و ویژگی دیگری داشت؛ با خانوادهاش زندگی میکرد و به مرگ طبیعی هم درگذشت و به هیچ «ورطه»ای نپرید تا جاودانه شود. کارلوس زمانی که مدّعی بود مشغول مصرف «پیوت» (از روانگردانهای رایج در منطقه) بود، در واقع مشغول مطالعهی کتابهایی دربارهی این مادّه در کتابخانهی دانشگاه بوده است. خود او به شهادت خانوادهی آن شمن نه اهل انجامدادن مراسم آیینی آنان بوده و نه کمترین فشاری را تحمّل میکرده و به قول همسر آن مرحوم تنها هنرش لاسزدن با دختران بومی بوده است. وقتی تحقیقات او زیر سؤال رفت، متولّیان دانشگاه از او توضیح خواستند و او همهی اتّهامات را انکار کرد. آنها از وی خواستند که فیشهای تحقیقاتش را به آنان نشان دهد ولی او گفت که سیل آمده و همه را با خود برده است! این شد که -برای اوّلینبار در تاریخ آن دانشگاه- مدرک دکترایش را از او پس گرفتند چون آن را برای تحقیقات مردمشناسانه به او داده بودند نه نوشتن رمان تخیّلی.
کاستاندا دارای کمربند مشکی هنرهای رزمی بود، کتابهای عرفان شرق دور و هند را خوانده بود و به هرحال فردی دانشگاهی نیز به حساب میآمد، به اینها یادداشتبرداریهایش از بومیان منطقه را هم بیفزایید تا علّت پروپیمانبودن کتابهایش را دریابید. شاید کسی ترفند زیرکانهی او برای نوشتن کتابهای پرفروش و به دستآوردن ثروتی هنگفت را به حساب تیزهوشی او بگذارد و این را که شاگردانش تا پایان عمر بیشتر از میان زنان سرسپردهی او بودند که -با اطّلاع همهی آنها- از همهشان بهرهبرداری جنسی میکرد نیز به پای سادهلوحی آن زنان بگذارند که باور کرده بودند با دریافت مایع جنسی او از لحاظ معنوی پیشرفت میکنند. او برای آنها داستانهایی از فلان برخوردشان با دونخوان تعریف میکرد و وقتی میگفتند که چنین چیزی را به یاد نمیآورند، میگفت که در آن هنگام در «دقّت دوّم» بودهاند و به وقتش به خاطر خواهند آورد! در عین حال اینجا دو نکته وجود دارد. یکی اینکه وی که به مرگی طبیعی و بر اثر سرطان درگذشت و به هیچ ورطهای نپرید، حق نداشت وصیّت کند که آن زنان نگونبخت (احتمالاً برای پاکشدن ردّپای کلاهبرداری او) پس از مرگش برای رسیدن به جاودانگی با اتوموبیل از فلان درّه بپرند. این وصیّت نوعی تشویق به قتل نفس بود که جسد برخی از آنان بعدها پیدا شد و برخی هم هنوز پیدا نشدهاند. نکتهی دوّم تبلیغ مواد مخدّر به ویژه انواع روانگردان در آثارش بود که با نوعی جستجوی کاذب معنویّت و آفرینشگری دروغین هنری پیوند خورد و حاصل آن هم خیل هنرمندانی بودند که در سنین پایین بر اثر مصرف مواد جان باختند.
از آنجا که همیشه کاریکاتور دست دوّم محصولات غربی به اینجا میرسد، کتابهای او با استقبال زیادی در ایران مواجه شد و هنوز هم برخی ویدئوهای حرکات مندرآوردی «تنسیگریتی» در کانالهای فارسی یوتیوب بازنشر میشود و طرفدار دارد. احتمالاً هنوز خیلیها در پی پاککردن گذشتهی شخصی، حرکتدادن پیوندگاه خود و به دستآوردن قدرتهای جادوییاند. از اینان مضحکتر کسانیاند که با عنوان «عرفان کاذب سرخپوستی» در پی نقد این داستانهای تخیّلیاند؛ پیرامون کتاب «مرشدی از عالم غیب» تورج زاهدی هم بهتر است چیزی نگویم. تشت رسوایی آثار کاستاندا خیلی وقت است از بام افتاده ولی ساخت آثاری مانند «نه غریبهی کامل» نشان میدهد که تمایل به عادیسازی مصرف این مواد همچنان وجود دارد که البتّه هیچ توجیهی ندارد. نمیدانم واقعاً نظارتی بر ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی هست و اینکه هنرمندان سرشناسی مانند نیکول کیدمن به صرف وجود داستانی خوش آبورنگ، درآمدزایی و جلو چشمبودن به هر پیشنهادی جواب مثبت میدهند یا خطّ قرمزی هم برای خود دارند؟
سلام
پاسخحذفبجز نیکول کیدمن هیچکدام از اسامی ای که نام بردید نمی شناسم.اما دون خوان یک سرخپوست بود که در جنگل زندگی می کرد.دوست صدیقی می گفت که چشم دخترم را که کاملا نابینا بود در عرض چند دقیقه شفا داد .ظاهرا کارهای عجیب و غریبی از او دیده شده که قابل انکار نیست.
بهروزیا. سریالش تازه تموم شد.
پاسخحذفhttps://www.aparat.com/v/b6s71/
پاسخحذفجراحی تضمینی به کمک جادو و بهره گیری از قدرت جن بدون استفاده از تیغ جراحی و بدون بیهوشی !
در هالیوود هیچ گونه سازمان ممیزی از نوعی که در ایران و ساختارهای سیاسی مستبد هست .جود نداره. صرفا درجه بندی فیلمها براساس محتوا برای سنین مختلف هست (PG13)
پاسخحذفمضرف روانگرداتها موضوع خیلی مورد مناقشه ایه. تحقیقات پزشکی خیلی شفاف همه چیز رو روشن نکرده و کسایی هم هستند که مصرف اونها رو به شکل کنترل شده و زیر نظر پزشک برای درمان انواعی از افسردگی شدید مفید می دونند.
جالبه که اسکنهای مغزی نشون دادند که برخی ار نواحی که توسط روانگردانها تحریک می شند با ن.احی که تو مغز کسانی که با ممارست به مراقبه می چردازند هم مشترکه. یک فصل از کتاب lost connections به همین موضوع پرداخته.
با وجود این به هیچ وجه نباید بدون در نظر گرفتن ریسک روانگردانها و سر خود سراغ اونها رفت یا دیگران رو تشویق کرد.
با سلام
پاسخحذفمتن حاضر پر از ابهام و کتمان مکتوبات است.
1- نقد سریال حاضر نباید و نبایستی با نقد آثار کاستاندا گره بخورد. این دو از هم متفاوت و جدا هستند
2- دکترای کاستاندا از او پس گرفته نشد و این گزاره از اساس غلط است.
3- همراهان کاستاندا هم خودکشی و کشتن نفس نداشتند بلکه سه همراه اصلی او بعد از مرگ او مسئول سازمان تنگسریتی شدند و به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند دو نفر از انان و نفر سوم هنوز در قید حیات است.
4- نقد کاستاندا در متن حاضر از روی بیان سی جی کاستانیِدا است که خود را فرزند کارلوس می دانست. وی به دلیل مشکلات انحصار وراثت تمام سعی خود را در دیوانه جلو دادن کاستاندا به کار بست.
5- کاستاندا به هیچ وجه اعلام نکرد که سیل نت های دست نویس را برده است. بلکه این نت ها وجود داشتند (او اعلام کرد که دسترسی به دو خنارو و دون خوان دیگر میسر نیست و امکان اوردن ان ها به دانشگاه از اساس دیگر وجود ندارد) و الان هم در موزه شخصی مجموعه او نگاه داری می شود.
6- اگر آثار من جمله 9 کتاب اول را می خواندید متوجه میشدید که نه کارولس شیفته استفاده از روان گردان ها بوده است و نه دون خوان استمرار در مصرف گیاهان جادویی را توصیه می کرده است. نقل به مضمون از دون خوان که در آتش درون می گوید خود استفاده مکرر حجابی خواهد شد برای ندیدن روح جهان هستی)
7- استفاده از گیاهان جادویی نه مثبت است و نه منفی رویکرد استفاده از آن می تواند شما را به رفتار مثبت یا منفی برساند.
متاسفانه در متن یادداشت توهین بزرگی به ترجمه و مترجم کتاب شده است. دوست عزیز کتاب حاضر بسیار سخت ترجمه بوده و مترجم آن در دهه 40 و 50 کار بزرگی در ترجمه انجام داده است. لطفا کمی با احترام با آن برخورد شود حتی اگر نقدی وجود دارد.
متاسفانه نویسنده یادداشت کمترین شناختی نسبت به فرهنگ شمینیسم (عرفان عملی) ندارد زیرا اگر داشت می دانست که این خرده فرهنگ در کشور ما (همه نواحی جهانی) سابقه ای چند هزار ساله دارد؛ فرهنگ سیستان، فرهنگ بوشهر، فرهنگ ترکمن، فرهنگ آذری و فرهنگ کرد مراسم های بی نظیری با مکتوبات بسیار در این زمینه دارند که شما با مطالعه آن می توانید ساختار اصلی آگاهی و دیدن را بازشکافی کنید.
در نهایت این نکته حائز اهمیت است که استفاده از روان گردان به هیچ وجه مناسب سنین نوجوانی و جوانی که هنوز هویت شخصی در فرد تثبیت نشده است نیست و فرد را دارای کژکارکرد شناختی خواهد کرد.
خواهشمندم تا زمانیکه در مورد نه این مطلب بلکه هر مطلب دیگری اطلاعات مکفی ندارید به اظهار نظر در مورد ان نپردازید.
البته که نقد هر اثری لازم است و مشکلی در نقد نیست ولی اینکه یکی از آثار مهم در زمینه فرهنگ عرفانی را با یک سریال دست چندم برابر بدانید و هر دو را با یک چوب برانید اصلا شایسته نیست.
با تشکر
سلام
حذفمدرک کاستاندا از او پس گرفته شد و در نوشتههای زیادی به آن اشاره شده مثلا:
https://www.biblio.com/carlos-castaneda/author/243
در ضمن فلوریندا دانر و چهار نفر از نزدیکانش در سال ۹۸ ناپدید شدند. جسد پاتریشیا در سال ۲۰۰۳ پیدا شد و دیگران هنوز مجهولالمکانند. دیگر اعضای کماهمیِت گروه که زنده ماندهاند و برخی سالکان ایرانی با آنان دیدار کردهاند هم به داستانسرابودن کاستاندا معترفند.
اصالت فرهنگ شمنی در امریکا به جای خود ولی این ربطی به داستانهای کاستاندا که بیشتر حاصل برخوردش با شخصی به نام داسیلوا و جعل و تصرف در گفتههای اوست ندارد.