چهارشنبه ۱ دی ۱۴۰۰
قضاوت و نسبیگرایی اخلاقی
در ادامهی مضمون اصلی یادداشت پیش یعنی تعلیق واقعیّت (اینکه واقعاً چه رخ داده است) به تعلیق تفسیر واقعیّت (اینکه چه چیزی درست یا نادرست است) میرسیم. در فیلم همهی افراد از «قهرمان» فیلم گرفته تا زنی که کیف را تحویل میگیرد تا فرخنده تا اقوام فرخنده تا برادر زن سابق او و مسئولان زندان و باقی افراد در کردار و گفتار و استدلال خود تا حدّی حق دارند و تا حدّی خیر، پس نمیتوان کسی را به سادگی محکوم که هیچ بلکه قضاوت کرد پس تماشاگران جهان فیلم -به عنوان استعارهای از جهان واقعی- به ناظرانی صرف تبدیل میشوند و توان خوب و بد کردن را از دست میدهند.
در یک تقسیمبندی خیلی ساده میتوان انواع قضاوتکردن را به قضاوت خود افراد یا اعمال آنها تقسیم کرد. دیدگاهی که در کشور ما -چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ نظامی سیاسی که بر این اجتماع حاکم است- رایج است توصیف یک فرد (و نه عمل او) به صفتی خاص و معمولاً ثابت است. این دیدگاه اشتباه است چون اعمال و صفات ناشی از آن با انتخاب مجدّد افراد تغییر میکند. حتّی جرم نیز عملی موقّتی و مجرم صفتی عارضی است و برای همین نباید حکمی قطعی بپذیرد. هر شخصی را باید به عنوان مجموعهای از انتخابهای قابل تغییر دید نه حامل برچسبی همیشگی. این از نیمهی اوّل حکایت.
نیم دیگر بحث قضاوت به فردی یا اجتماعی بودن اعمال اختصاص دارد. هر قدر قضاوت افراد در حیطهی شخصی ناپسند است، قضاوت اعمالی که بر دیگران تأثیر میگذارند، سودبخشند یا ضرر و زیان میرسانند- برای زیست اجتماعی ضروری است. افکار، عقاید، دیدگاهها، سبک زندگی، پوشش و جز آن در حیطهی فردی است که باز هم متأسّفانه نظام حاکم و بخشهای عمدهای از اجتماع در همهی آنها دخالت میکنند و دامنهی دخالت تا بستر افراد و اجبار به زادوولد نیز پیش میرود. شاید این دیدگاه افراطی فرهادی را بر آن داشته باشد تا اصل قضاوت را زیر سؤال ببرد که به نوعی نسبیگرایی اخلاقی میانجامد که تبعات مهلکی دارد.
برای تقریب به ذهن مردی را تصوّر کنید که بر یک کشور حکومت میکند و بنا به مقامی که دارد با طیف خاصّی از افراد احاطه شده لست. یک بیماری همهگیر به آن کشور میآید و اطرافیان او که همه طرفدار تئوری توطئه و برخی مروّج ترور بیولوژیک دشمنان و دیگران طرفدار مسائل مشابهند آن قدر به او اطّلاعات غلط میدهند که واردات واکسن را از برخی کشورهای خارجی منع میکند و بر تولید داخلی تأکید میکند. این حرف که آخرین حلقه از زنجیرهی اطّلاعات غلط است به اوّلین حلقه از قتل دهها هزار انسان تبدیل میشود. آیا میتوان مسئولیّت او را با توجّه به مقامی که دارد، احاطهشدن با اخبار جهتدار و نگاه امنیّتی کمرنگ کرد؟ یا جوانی را در نظر بیاورید که از کودکی با حضور در هیئات و حسینیّهها و راهنمایی والدین به شنیدن سخنان خطبا و فجایع کربلا نشسته و به او قبولانده شده که این نظام وارث حرکت حسین بن علی است و گروهی از دشمنان فعلی که در صف ابنزیادها و شمرها هستند در پی براندازی آنند. وقتی دشمن به کوچه و خیابان لشکرکشی میکند چه چارهای جز شلیک به تعدادی اندک برای فرونشاندن موج باغیان و محاربان باقی میماند؟ آیا خیابانها در هنگام اعتراضات همان تنگهی احد نیست؟ اینها افسانهسرایی نیست، واقعیّات جامعهی ماست و میتوان دربارهی دو موضوع فوق و حتّی اسقاط هواپیمای اوکراینی فیلمی به سبک فرهادی ساخت که همه کمابیش تا حدّی مقصّر باشند و نتوان به صراحت برای افعال آنها خوب و بد کرد. آیا این چیزی است که فرهادی میخواهد؟ قطعاً خیر و گرنه در نامهی اعتراضی خود بر این مسائل انگشت نمینهاد.
قضاوت گفته یا گوینده
بخش اوّل بحث قضاوت را از جهتی دیگر بسط میدهم و بار دیگر به یکی از موضوعهای اصلی این وبلاگ برمیگردم که موضوع قضاوت گفته است یا گوینده؟ این موضوع که حضور پررنگی در فیلمهای فرهادی دارد به حواشی فیلم نیز کشیده شد. امیر جدیدی در یکی از محصولات منتسب به وزارت اطلاعات نقش مأمور اطّلاعاتی را بازی میکند که مأمور دستگیری عبدالمالک ریگی است، تروریستی که مطالبات قومی را پوششی برای فعّالیّتهای مسلّحانهی خود قرار داد و دست به آدمربایی، قتل و بمبگذاری زد. اصل فیلم که احتمالاً متعلّق به نهادی وابسته به ساختار قدرت است باید نقد و داوری شود یا محتوای آن؟ کسی که با پرسش از فرهادی در کن جرقّهی حواشی فیلم را زد، مدّتی و در اوج جنبش سبز مسئولیّتی در نشریّهای مخالف اکثریّت معترض داشت. وقتی به او این مسأله را یادآور شدند گفت که در آن زمان هیچ مطلبی خلاف عقایدش ننوشت؛ یعنی بنا را بر گفتههای من بگذارید و نه حضور در نشریّهای وابسته به نهادی نزدیک به ساختار قدرت. گوینده چرا همین ملاک را چرا دربارهی بازیگر فیلم به کار نگرفت؟ اگر مشکلی هست باید در نقد محتوای فیلم باشد که در هیچ جای دنیا تلاش برای دستگیری یک قاتل وابسته به حکومتهای مخالف منطقه نکوهش نمیشود. حساب مأمور اطلاعاتی که برای منتقدان داخلی پروندهسازی میکند با کسی که با تروریست مسلّحی میجنگد نیز فرق میکند. یک بام و دو هوا نمیشود. مخاطب این نوشته طبعاً کسانیاند که تفاوت بین این دو عمل را متوجّه میشوند و گرنه اشخاصی که صرف مأمور حکومتبودن را -گذشته از نوع عملی که انجام میدهد- برای محکومکردن او کافی میدانند، کار از کارشان گذشته است و به نظرم به زحمت بتوان آنها را از جهان سیاه و سفیدشان جدا کرد.
یکبار در اتلاف وقت کوتاهمدّت خود در تویتر از یک مأمور راهنمایی و رانندگی که برخوردی مناسب و مؤدّبانه با افراد داشت تقدیر کردم، بلافاصله یکی از خروس جنگیهای محلّهی تویتر تویت بنده را کوت کرد و گفته که مراقب باشیم افرادی را که لیاقتش را ندارند بیجهت بالا نبریم! طبعاً تویت رسولاف و مقایسهی کسی که مثلاً در فیلم موسّسهی اوج بازی کرد با طرّاح کورههای آدمسوزی نوع بدخیم همین طرز فکر صفر و یکی است که حتّی شرح مغالطهی «قیاس معالفارق» هم نمیتواند از پس وخامت حال استدلال پشت آن برآید. فرهادی برای پرهیز از این قضاوتهای شتابزده و سطحی آن قدر بر تعلیق قضاوت پافشاری میکند که آن سوی بام میافتد و به انفعال محض میرسد.
شبکههای اجتماعی به عنوان سلاح
با پیشرفت فنّاوری شبکههای اجتماعی به صدای بیصدایان بدل شده است. این امر مانند هر مسئلهی دیگری دو وجه خوب و بد دارد، یکی امکان شنیدن صداهایی است که پیش از این ممکن نبود شنیده شوند و دیگری امکان جعل یا تفسیر نادرست اخبار و انعکاس یکسویهی آنان است که مثلاً در انتخابات گذشتهی ریاست جمهوری امریکا به معضلی تبدیل شده بود. در این شبکهها خبری از مطالب تحلیلی از قلمهای امتحانپسداده نیست. در فیسبوک غربالشدن نویسندگان از بین رفت و هر کس برای خود صفحهای داشت، در تویتر مطالب مفصّل به اظهارنظرهای مجمل رسید و در اینستاگرام و تلگرام به عکس یا یک فیلم کوتاه. هر موضوعی را میشد و میشود برگزید و بخشی از آن را بازتاب داد تا معنایی ناقص و گاه مخالف با اصل مطلب را برساند.
در فیلم «قهرمان» شبکههای اجتماعی با دستبهدست کردن گزارش تلویزیون در قهرمانسازی نقش داشتند. همین شبکهها با پرداختن به نقش احتمالی مسئولان زندان در بزرگنمایی عمل رحیم سلطانی برای لاپوشانی خودکشی یکی از زندانیان باعث ایجاد سوءظنّی شدند که مانع استخدام او شد. در ادامه دختر برادرزن سابق رحیم از انتشار فیلم دعوا در مغازه به عنوان «سلاح» استفاده میکند و ضربالاجل میگذارد. سریالهای روز امریکا مثل «برنامهی صبحگاهی» هم نشان میدهند که بازخورد یک گزارش در این شبکهها حتّی از سوی نامهای مستعار تا چه حد به دغدغهی افراد و شبکهها تبدیل شده است.
زمان را نمیتوان و نباید به گذشته برگرداند؛ تمرکز روی نکات مثبت این شبکهها و نقد نکات منفی کاری لازم است بیآنکه از بازخورد تند و خشن آنها ترسید. فیلمی که یکی از مضمونهای اصلی آن نقش یکسویهی شبکههای اجتماعی بود خود به بازیگر اصلی آنها تبدیل شد و خودش را تفسیر کرد. حال در این میان دو پرسش باقی میماند: اوّل اینکه آیا این شبکهها در استقبال کمتر از حدّ انتظار تماشاگران از «قهرمان» نقش داشتند؟ و اینکه در برابر این موج منفی و گاه مخرّب چه باید کرد و به عبارتی صریحتر «قهرمان» کیست»؟ به این دو پرسش در بخش آخر این نقدواره میپردازم.
دوره نوشتن مطالب طولانی گذشته دوست عزیز. کوتاه و موجز بنویسید.
پاسخحذفآفتاب آمد دلیل آفتاب
پاسخحذفزمانی که محسن مخملباف فیلم دستفروش را ساخت،انتقادات زیادی به ایشان شد،یکی از خبرنگاران برای اینکه بالاخره نکته مثبتی از فیلم گفته باشد به مخملباف نقل به مضمون گفت شاید تنها صحنه جالب فیلم شما آنجایی بود که نور به پنجره صلیبی شکل تابیده بود و استعاره ای از روشن شدن حقیقت بود!"مخملباف هم با خنده گفت به این موضوع فکر نکرده بودم ولی ایده جالبیه!
پاسخحذفبهتر بود قبل از نوشتن تحلیل طولانی فیلم اصغر فرهادی، اول با خود ایشان مصاحبه می کردید تا خودش منظورش را توضیح بدهد.
کسی که تهدید به انتشار فیلم میکرد خواهرزن سابق رحیم نبود. دختر خواهرزن سابقش بود.
پاسخحذف