تأمّلی کوتاه در رستاخیز واژهها یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱
واژهها به خودی خود معنا ندارند؛ ما به آنها معنا میدهیم. با این وجود به مرور زمان و با استعمال آنها دارای پیوندهایی با معانی، مفهومسازیها و رخدادها میشوند به گونهای که نمیتوان آن تاریخچه را از آنها زدود. این امر حتّی در تسمیهی افراد نیز به چشم میخورد به گونهای که دو گروه متفاوت با دو نام یا لقب مختلف از یک فرد یا گروه یا رویداد نام میبرند که نشانگر نوع نگرش آنها به آنهاست. مثل آوردن یا نیاوردن پیشوند سیّد، آیتالله، دکتر و جز آن پیش از یک نام. تغییر نام افراد میتواند نمایانگر تغییر خود آن افراد و تفاوت نگاه عامّه به آنها باشد به گونهای که رفسنجانی دو دههی اوّل پس از انقلاب به تدریج تبدیل به هاشمی شد.
اوّلین و مهمترین تفاوت در ادبیات خیزش اخیر بازگشت واژهی «انقلاب» به گفتمان حرکت اعتراضی بود. تا پیش از این کسانی که از لزوم تغییر حکومت میگفتند خود را «برانداز» مینامیدند و هدف خود را «براندازی». براندازی کنار گذاشتن دفعی و ناگهانی است، «انداختن» است بدون اینکه دربارهی وضع جایگزین آن ایدهای داشته باشد. انقلاب امّا دارای پیشینهای غنی از تغییر آگاهانهتر یک ساختار است؛ زیرورو کردن است؛ چیزی دور انداخته نمیشود بلکه جایگاه افراد و نهادها تغییر میکند؛ از انقلاب فرانسه تا امریکا و دیگر کشورها، از سنّت چپ تا معنای نوین آن که گذر از نظام قدیم به دنیای مدرن است. انقلاب ۵۷ فقط در لفظ انقلاب بود و گرنه بازگشتی دیگر به نظام تکصدایی در لباس تئوکراسی از آب درآمد. اگر شاه طبق قانون مشروطه قرار بود سلطنت کند نه حکومت، اینبار -به ویژه پس از بازنویسی قانون اساسی- ولیّ فقیه همهکاره بود، بدون تعارف و پردهپوشی.
براندازان به دو دلیل از استعمال واژهی «انقلاب» فراری بودند، یکی مرزبندی با اصلاحات و دیگری فرار از تکرار انقلاب ۵۷. اصلاحطلبی واقعی خواستهای جز رسیدن به نظامی دموکراتیک نباید میداشت پس اختلاف در روش بود، نه هدف. همین مرزبندی گاه کار را به جایی میکشاند که براندازان به جای تمرکز روی جناح اقتدارگرا، به نقد یا حتّی زدن اصلاحطلبان رو بیاورند. برنده در این میان اقتدارگرایی بود که با رضایت به تماشای دعوای دو گروه مینشست. با حذف اصلاحطلبان از قدرت، نظام دست به انتحار زد چون دیگر وسطی باقی نمانده تا کسی وسطباز شود. با شعار «این دیگه اعتراض نیست شروع انقلابه» در مشهد، همگی آن واژهی هتکحرمتشده را به یاد آوردند. این واژه بارها و بارها در ادبیات جنبش نوین به کار برده شد تا معلوم شود کاری نیمهتمام قرار است پایان یابد چرا؟ چون «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر».
مهمترین شعار این جنبش «زن، زندگی، آزادی» است که اصل جنبش با آن شناخته میشود و در خور مقایسه با «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامیِ» در انقلاب ۵۷ است. در این مجال کوتاه فقط به سه تفاوت عمدهی این دو شعار اشاره میکنم:
یک. آن شعار بیشتر ناظر به سیاست و سپهر سیاسی بود و این شعار ناظر به اجتماع و زیست جمعی که بنمایهی هر گونه حیات سیاسی است. «جمهوری اسلامی» به طور خاص اشاره به نوع خاصّی از حکومت بود در تقابل با نظام شاهنشاهی؛ «استقلال» مفهومی گمشده بود که نقد و اعتراضی به غربزدگی حاکمان پهلوی و تبعیّت آنان از ابرقدرت بلوک غرب بود و فراموش نکنیم که اصل انقلاب ۵۷ با ۱۵ خرداد و اعتراض به کاپیتولاسیون آغاز شد. آزادی نیز به معنای آزادی مردم در تعیین سرنوشت و شکل حکومتداری بود که در سخنان رهبر انقلاب در سال ۵۷ نمود یافت و بعدها به فراموشی سپرده شد. این آزادی با آزادی شعار جنبش اخیر تفاوتهای فاحشی دارد که خواهم گفت.
دو. تفاوت مهم دیگر این است که آن شعار «جمعی» و بیشتر ناظر به شکل تودهای ملّت، مردم یا حتّی امّت بود و این شعار «فردی». در آن شعارها فرد تابع جمع بود و امروز جمع است که از دل فردیّتها شکل خواهد گرفت. استقلال سال ۵۷، استقلال کشور از بیگانگان بود و نه استقلال فردی، خودبنیادی در فهم و درک جهان و اهمیّت حیطهی خصوصی که حکومت به هیچ شکل نتواند در آن دخالت کند. آزادی ۵۷، آزادی از سلطهی بیگانگان با محوریّت شعار «نه شرقی، نه غربی» بود و نه آزادیهای فردی.
سه. یکی از مهمترین تفاوتهای این دو شعار این است که نوعی ایدهآلگرایی در شعارهای ۵۷ بود یعنی از دید شعاردهندگان این سه یا چهار ایدهآل اکنون موجود نبود و باید به دست میآمد ولی شعارهای کنونی اشاره به واقعیّتی موجود دارد حتّی آزادی. نظام جمهوری شکلی از حکومت بود که کشور نداشت و باید به دست میآمد. استقلال بر باد رفته بود و باید به میهن بازمیگشت امّا حالا زن و زندگی چیزی نیستند که نباشند و بعد به دست آیند. واقعیّاتی ملموس و حیّ و حاضرند که به ساحت آنها تجاوز شده و اهمیّت آنها نادیده گرفته شده است. کسی از نظام امتیازی مثل ملک و اموال نمیخواهد بلکه این نظام است که باید از زمین غصبی بیرون برود.
فرق آزادی شعار جدید با آزادی شعار ۵۷ (گذشته از فردی و جمعیبودن) در این است که آزادیهای شعار نو امری اکتسابی نیست تا نظام لطف کند و فلان قانون را لغو یا تعدیل کند تا امتیازی به افراد (به ویژه زنان) داده شود. این آزادیها آزادیهایی فطری است که هیچ قانونی نمیتواند آنها را محدود کند. عبارتی شبیه به این در قانون اساسی جمهوری اسلامی هست ولی با وضع موجود جامعه لطیفهای بیش نیست. برای درک دقیقتر موضوع تفاوت «حق طبیعی» و «حق قانونی» را یادآور میشوم. آزادی شعار اخیر مثل زندگی، حقّ طبیعی ماست نه امری اکتسابی. (و هر دو در کنار مالکیّت جزو سه حقّ طبیعی که جان لاک برمیشمارد)
ترانهی «برای...» که کمی بیشتر شعار بالا را باز میکند انگشت روی موضوعهایی میگذارد که شاید در تاریخ انقلابهای جهان کمنظیر باشد: سرخوشی و شادی، رابطهی بینظارت قدرت، تغییر اندیشهها، فقر و اقتصاد کلان، محیط زیست، علیه اجبار و فقدان آرامش و... بالاخره حسرتهای کوچکی که در نقاط دیگر جهان اموری عادی و معمولیاند. جهان حق دارد برای این نگاه کلاه از سر بردارد و به احترام آن بلند شود.
همان شعارهای ۵۷ هم به دست نیامد. نه آزادیم (به هر معنایی) نه جمهوری داریم نه جز مقداری ظواهر، اسلام. استقلال کشور هم با رفتن زیر یوغ روسیه و چین از بین رفته. اگر شعار سال ۵۷ امروز هم در کوچه و خیابان سر داده شود جا دارد.
پاسخحذف