جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱
دانستن چرایی اینکه چرا پرواز روسریها و عمّامهها (با دلایل و علل متفاوت) بدل به مهمترین ویژگی بصری جنبش ژینا شده خیلی سخت نیست. انقلاب ایران قرار بود -طبق اوّلین سرود ملّی پس از انقلاب- هم دین دهد هم دنیا به ما ولی افتاد مشکلها یعنی خبری از هیچکدام نشد؛ نه رفاه مردم بیشتر شد و نه مردم دیندارتر شدند فقط لعاب جامعه فرق کرد. زنان با توسری یا بدون آن روسریپوش شدند و دستارپوشان از میانههای جامعه به روی صحنه آمدند و تریبونها و چشماندازهای رسمی را اشغال کردند. طبیعی است که این دو «کلاه شرعی» هدف اصلی نقد و رد معترضان باشد.
اصطلاح «جنگ روایت»های رهبرنظام در ادامهی مسیر فوق است. وقتی نظام خود را ناتوان از دفاع از واقعیّت موجود دید، به روایتسازی روی آورد و گفت که اگر در عرصهی رسانه شکست خورده به خاطر واقعیّت اسفناک فعلی نیست بلکه روایت دشمن از واقعیّت به مدد مهارت بیشتر در این جنگ باورپذیرتر از روایت نظام است. پس شکست در واقع شکست نیست بلکه ناکامی در بازنمودن این واقعیّت است. سؤال اینجاست که چرا کسی روایتهای نظام را باور نمیکند حتّی وقتی رقیب دشمن نیست بلکه مردم معمولی و شبکههای اجتماعی است. یکی دو نمونه را ببیتیم:
روایت شاهچراغ ابتدا با اسم و مشخصات کامل شخصی اهل افغانستان آغاز شد ولی پس از انتشار فیلم و عکس و باقی قضایا ناگهان روایت ترجیح داد برود طرف جمهوری آذربایجان. افغانستان شاید هدف بهتری بود ولی این معنا را هم میرساند که حمایت از طالبان این کشور را به کانون تروریستپروری تبدیل کرده است؛ با جایگزینی آذربایجان میتوان به جنگ روایتهای آذربایجان از دستگیری جاسوسان ایرانی رفت و بهانهای برای افزایش تنشها با این کشور یافت. مشکل اینجاست که جاسوسان دستگیرشده در آذربایجان مثل موارد پیش از آن (ترکیه) و پس از آن (گرجستان) اسم و رسم دارند و شواهد کافی برای آنان هست ولی روایت ایران فقط یک گزارش خشک و خالی بدون هیچ مدرک تإیید کننده است. شاید بهتر باشد به جای اصطلاح «جنگ روایتها» خیلی ساده بپذیریم که اینجا جنگ واقعیّت و تخیّل است و طبیعی است که زور تخیّل خادمان نظام به واقعیّت نرسد.
کسانی میتوانند روایت تخیّلی خود را باورپذیر جلوه دهتد که نویسنده و روایتگر زبدهای باشند، هنرمندانی در چنین سطح افرادی آزادهاند که واقعیّت موجود را میپذیرند و در پی افکندن طرحی نو باشند. چنین کسانی هیچگاه نوکر یک نظام توتالیتر نمیشوند. رمانهای تولستوی و داستایفسکی و دیگر نویسندگان برحسته آنقدر واقعی به نظر میرسند که گویی ما با آن شخصیّتها زیستهایم و آنها را میشناسیم. بگذارید یک نمونهی بهروز را مثال بزنم. تاد فیلد پس از چهارده سال فیلم «تار» را دربارهی یک آهنگساز و رهبر ارکستر ساخته است. اگر به گوگل نگاهی بیندازید، همه در حال جستجوی نام و مشخّصات لیدیا تار واقعیاند در حالی که چنین کسی وجود خارجی ندارد. روایتنویسان نظام در قیاس با این هنرمندان، پاورقینویسان نشریّات زردند و نه بیشتر.
روایتهای نظام از کشتگان اعتراضات شامل سقوط از ارتفاع، خودکشی، بیماری زمینهای، خودزنی و مواردی از این دست است که بلافاصله رد میشود. مردان و پسران بسیاری ابتدا بسیجی معرفی میشوند و بعد این ادعا کنار گذاشته میشود. در روایت نظام اگر هم گلولهی نظامی قابل انکار نباشد، کار تروریستهاست؛ تروریستهایی که خودشان حاضر به پذیرش مسئولیّت نیستند. اینها روایت نیست، شوخی با شعور مخاطبان است. سناریونویسان نظام ایران را با برره اشتباه گرفتهاند و واقعیّت دردناک فعلی را با داستان طنز.
آخرین دستهگل روایتگری نظام دربارهی مجیدرضا رهنورد بود. در اطّلاعاتی که از پروندهی او شنیدیم، هیچنشانهای نبود که درگیری او ربطی به اعتراضات اخیر داشته باشد؛ اگر چنینی چیزی بود حتماً در پرونده برجسته میشد. آن منطقه از شهر هم آرام بود و شاهد تجمّعهای اعتراضی نبود. به عبارت دیگر آن درگیری هر زمان دیگری هم میتوانست رخ دهد. روایتگران نظام پس از شکست در محارب خواندن محسن شکاری، با بودن دو کشته در پروندهی اخیر این پرونده را به اعتراضات جاری ربط دادند تا از دیگر معترضان نسق بکشند غافل از اینکه این روایت به عکس خودش تبدیل میشود. پرونده بیجهت امنیّتی و متّهم از حقوق قانونی خود محروم شد، بین ارتکاب جرم تا اجرای حکم فاصلهی نیفتاد تا احتمال گرفتن رضایت از اولیای دم ممکن باشد و اتّهام محاربه بر قصاص مقدّم شد. در خردهروایتی دیگر نیمچه مصاحبه با او قرار بود که زاویه داشتن او با شعایر دینی را برساند که باز هم روایت برعکس شد. حالا در شبکههای اجتماعی از شهید راه آزادی جاویدنام مجیدرضا رهنورد میخوانیم و ایالات متّحده و دیگر کشورها در سوگ او بیانیّه میدهند.
*حالا که بحث فیلم «Tar» شد. باید دوستداران موسیقی کلاسیک را به تماشای این فیلم دعوت کنم. فیلم به احتمال قوی در رشتههای اصلی نامزد جایزه اسکار بشود و کیت بلانشت بخت خیلی خوبی برای بردن آن دارد.
جمهوری اسلامی مثل چوپان دروغگو شده. آن قدر دروغ گفته که اگر راست هم بگوید کسی باور نمیکند.
پاسخحذفكُن فِی الفتنةِ كَابْنِ اللَّبون، لاَ ظهرٌ فَيُرکب، وَلاَ ضَرع فَيُحلب.
پاسخحذفهر حرف را باید در ظرف زمان خود سنجید. این توصیه در شرایط ما عافیتطلبی و بیعملی نیست؟
حذفاین طرف که وضعش روشن است، آن طرف هم چاقوکش قاتل را دلاور شهید خراسانی کرده، کدامشان قابل دفاعند؟ انتخابنکردن خود یک نوع انتخاب کردن است.
حذف