شنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
چند نکته دربارهی تجدید روابط ایران و عربستان:
یک. عربستان پس از به قدرت رسیدن ملک سلمان و پسرش دستخوش تحوّلهای مثبت و منفی زیادی شد که ناشی از بیماری و بیتأثیری محض سلمان و قدرتیافتن بنسلمان بود. بیتجربگی و جاهطلبی بنسلمان به اضافهی ترس او از رقبای درون خانوادهی سلطنتی به جنایاتی مانند قتل شیخ نمر و خاشقجی انجامید. پس از سلّاخی خاشقجی که اعتراض بینالمللی را در پی داشت و گذشت زمان و دیدن پیامدهای تصمیمهای احمقانهی خود با تغییر مشاوران داخلی و خارجی رویکردها نیز عوض شد. مهمترین این رویکردها تغییر مناسبات با اسرائیل بود که -همانطور که پیشتر هم گفتم- نه ناشی از وادادگی شیخهای حاشیهی خلیج فارس بلکه عملی ایجابی برای استفاده از مزایای داشتن روابط با یک کشور، سرمایهگذاری در آن کشور و در نتیجه تأثیرگذاری بر سیاستهای آن کشور است.
دو. ایران عوض نشده است پس چه چیز باعث شده که عربستانی که دیگران را به کاهش و قطع روابط با ایران تشویق میکرد و برجام را هم با شک و تردید پذیرفت حالا نه تنها در پی تجدید روابط با ایران باشد بلکه حتّی مثلاً مصر را هم به داشتن رابطه با ایران تشویق کند؟ جواب در انتهای بند بالاست. ایرانی که دارای رابطهی سیاسی و دادوستد اقتصادی با عربهاست بهتر قابل مهار است تا ایران منزوی. پس عجیب نیست که به فاصلهی کمی پس از انتشار اخبار تجدید رابطه، وزیر عربستانی گفت که احتمال سرمایهگذاری عربستان در ایران نیز وجود دارد. تجدید رابطه با سوریه هم در همین راستاست. تجربه نشان داد که انزوای سوریه باعث شد تمام و کمال به آغوش ایران بیفتد و بازگشت سوریه به اتّحادیه عرب تا حدودی موازنهی روابط حکومت اسد با جهان خارج را تعدیل خواهد کرد.
سه. دور جدید روابط ایران با کشورهای منطقه چقدر بر اعتراضات داخلی اثر میگذارد؟ خیلی کم. گسترش روابط ایران و اسرائیل با کشورهای منطقه به ضرر نیروهای تندرو در تمام کشورهاست، از خود اسرائیل گرفته تا ایران. چشمانداز صلح و راهحل دو کشوری برای معضل پیچیدهی فلسطین و اسرائیل امروز دوباره جان گرفته است و جوّ فعلی معاملهی برد-برد برای تمام کشورهاست. بدیهی است که ایران با رابطهی گستردهتر با کشورهای منطقه دارای حکومتی پایدارتر خواهد بود امّا مشکل نظام ایران با مردم به جای خود باقی است. نبود مردمسالاری، برخورد فاجعهبار با مخالفان و فقدان آزادیهای اجتماعی و فرهنگی اموری نیستند که با احیای رابطه با جهان یا حتّی بهبود شرایط اقتصادی به حاشیه بروند.
چهار. نکتهی مهم در تجدید روابط ایران و عربستان (یا در آینده فلسطین و اسرائیل) نقش چین در این میان است. تفاوت چین با امریکا در بازی قدرت در خاورمیانه این است که چین نه تنها کاری با حقوق بشر ندارد بلکه خود بهترین الگو از حکومتی است که در داخل جوّی خفقانبار را بر مخالفان تحمیل میکند ولی با اقتصادی دستوری و نظامیگری در حال قدرتگیری روزافزون در جهان است. خود عربستان تا حدودی همینطور است و این بهترین مشوّق برای ایران است که سرکوبگری داخلی را ادامه دهد یا حتّی تشدید کند و در ضمن در پی استحکام پایههای حکومت خود باشد. پیادهکردن مدل چینی در ایران حتماً برای معترضان ایرانی خبر خوبی نخواهد بود ولی جامعهی ایران نیز با چین تفاوت دارد. چالش هرروزهی تودهی مردم با حکومت، تغییر مرکز ثقل اعتراض که پس از انتقال موقّت به خارج مجدّداً به داخل برگشته و طیف وسیع شرکتکنندگان در همایش مجازی «نجات ایران» به همه یادآوری میکند که خودکامگی و تکمحوری چه در نظام حاکم و چه در برخی طیفهای مخالف بخت چندانی در ایران آینده نخواهند داشت.
تعجبی ندارد که کشورهای غیردموکراتیک مثل چین و ایران و عربستان (روسیه از قلم نیفتد) به طرف هم کشیده شوند. سیاست منفعل دولت بایدن در این جبههبندی نقش زیادی دارد. ترامپ هم فقط های و هو داشت و نباید او را با جمهوریخواهان اصیل مقایسه کرد. ابرقدرتی امریکا در درجه اول به خاطر رونکردن ایدههای جدید و نداشتن کنشمندی دارد کمرنگ میشود نه ظهور چین به عنوان مدعی اقتصاد اول جهان.
پاسخحذف