شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
ابراهیم گلستان درگذشت. دربارهی او بسیار نوشتهاند به عنوان سازندهی چند فیلم مستند، دو فیلم سینمایی داستانی و نویسندهی چند داستان. یادداشتهای اخیر چیزی به آنها اضافه نکرد. دربارهی گلستان بیش از آنکه بتوان پیرامون خود او نوشت، میتوان راجع به موافقان و مخالفانش نوشت. تعبیر «موافقان» و «مخالفان» اینجا به اندازهی کافی راهگشاست. موافقان و مخالفان یک شخص و نه آثار او. پرداختن به گفته و نه گوینده (شعار قدیمی ایمایان) امری تفنّنی یا منحصر به مباحث منطقی نیست. اگر یک جامعهی علمی و هنری «کمابیش» سالم داشتیم، واکنشها به آثار او بود نه خودش که آنجا هم بحث موافق و مخالف خیلی معنا ندارد. امکان ندارد که یک اثر هنری کاملاً بینقص یا برعکس سراپااشکال باشد. نقد سالم در یک اثر هنری ضعیف هم بارقههایی از قوّت میبیند و اثر قوی هم خالی از ضعف نیست. نقدهای سفید و سیاه حتّی اگر راجع به اثر باشند و نه خالق اثر، نقد نیستند ستایشنامه یا نکوهشنامهاند.
زمانی میگفتند برای دریافت سطح جامعهی فلسفی ایران کافی است ببنیم که اوّلین اثر مستقلّی که دربارهی هیدگر در ایران ترجمه شد چه بود؟ کتابچهای پیرامون رابطهاش با هانا آرنت. حالا هم رابطهی گلستان با فروغ اوّلین چیزی است که در انبوه نوشتهها دربارهی او خودنمایی میکند. کسی که مینویسد سایهی صدسالهی گلستان روی فرهنگ ایران، نه گلستان را بزرگ میکند و نه فرهنگ ایران را کوچک؛ فقط درک ناقص خود از فرهنگ ایران و شیفتگی خود به آن مرحوم را نمایش میدهد.
ابراهیم گلستان به عنوان خالق چند اثر هنری با خروجش از ایران تمام شد و داستان «خروس» هم مانند نوشتههایی است که پس از درگذشت یک نویسنده منتشر میشوند. آیدین آغداشلو میگفت که در این سالها همچنان مشغول نوشتن بوده و یک کمد پر از آثار منتشر نشده دارد. آن آثار فرضی هم مانند «خروس» اند. تأثیر گلستان بر سینمای نوین ایران یکدهم کیمیایی، مهرجویی یا بیضایی نیز نیست. در حیطهی داستان میتوان به جای آن نامها گلشیری و دولتآبادی گذاشت. اظهارنظر روشنفکران پیرامون افراد ارزش چندانی ندارد و حتّی بهاصطلاح خامهی روی کیک آثار یک فرد هم نیست و دیگران هم از این حرفها بسیار زدهاند با این تفاوت که نظرهای تند، واکنشهای تند برمیانگیزند و اینجاست که سروکلّهی آن «مخالفان» و «موافقان» پیدا میشود. موافقانی و مخالفانی که پس از مرگ شخص بهانهی خود برای موافقت و مخالفت را از دست میدهند و -به قول نیما- غربال بهدستان از راه میرسند. این اتّفاق برای گلستان خواهد افتاد همانطور که برای جواد طباطبایی افتاد.
از سوی دیگر میتوان گفت که نه تفرعن ربطی به آثار یک هنرمند دارد و از قدر آن میکاهد و نه تمکّن مالی معیاری برای داوری پیرامون کارنامهی یک شخص و حتّی خود اوست. این مورد دوّم را اخیراً در واکنش به یکی دو جمله از لیلی گلستان هم دیدیم که از جماعت وبزی هم فراتر رفت و به اشخاصی رسید که با داشتن صبغهی دانشگاهی، زدن حرفهایی سنجیدهتر از آنان انتظار میرفت. شما تونستی و مونا حیدریها خواستن ولی نتونستن! چرندیاتی مانند این نشان میدهد که در آیندهی نزدیک باید منتظر دیدن افاضات فارغالتحصیلانی دانشگاهی باشیم که بیش از دانشگاه وقتشان را در شبکههای اجتماعی گذراندهاند و آن فضای تکبعدی و ناسالم را کمی شستهرفتهتر و با چند نقل قول دهانپرکن تحویل بدهند.
چندسال پیش نسخهای کاملتر از فیلم «خانه سیاه است» یافت شد. گلستان وجود چنین نسخهای را منکر شد؛ نه اینکه بگوید مثلاً نسخهی قدیمتر تدوین کارگردان و نسخهی اصلی است و اضافات جدید حذفشدههای فیلماند؛ او اصلاً وجود چنین نسخهای را -که واقعاً وجود داشت- رد میکرد و با زبانی تند پژوهشگر خارجی را نواخت. آیدین آغداشلو همان زمان حکمی از خود ساطع کرد که نمایشگر عارضهای است که بسیاری از ستایشنامهنویسان به آن مبتلایند. ایشان فرمود: «حق با گلستان است حتّی اگر حق با او نباشد». بله، حتماً حق با ایشان است.
بیش باد
پاسخحذف