سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
«از شیوههای آغازیدن یک کتاب که در ملوک راقیه مألوف است، بندهی کمترین بر این باور است که شیوهای که خود به کار بسته بهترین شیوه است- چون از دید حقیر این مذهبیترین شیوه است- چرا که نوشتن نخستین جمله را کمر بستم و بعد برای دومین جمله به قادر متعال توکّل نمودم...»
(زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی، لارنس استرن)
اگر از من دربارهی امکان سفر در زمان نظر بخواهید جوابم مثبت و از نشانههای آن کتاب «تریسترام شندی» است. واقعاً منطقی نیست که چنین کتابی در آن زمان نوشته شود؛ رمانی بهاصطلاح پستمدرن پیش از ظهور مدرنیسم در ادبیات. «فراداستان» (Metafiction) حضور خودآگاهی در داستان است یعنی نویسنده با نشانههایی به خواننده داستانبودن متن را یادآور میشود و پرسشهایی را دربارهی رابطهی متن و واقعیّت پیش میکشد.
یکی از برجستهترین نویسندگان به این روش جان بارت بود که چند روز پیش در ۹۳ سالگی درگذشت. ظاهراً جز در مقالههای منتقدان ادبی در عرصهی عمومی چندان شناخته نبود و گرنه سایتهای ایرانی خبر فوتش را اینقدر بیسروصدا از روی هم کپی نمیکردند. او که بسی بیش از اکثر برندگان جوایز ادبی مهم مرزهای ادبیات را توسعه داد با اوّلین مقالهاش «ادبیات فرسودگی» -که مانیفست پستمدرنیسم ادبی تلقی میشود- و سالها بعد با «ادبیات بازپروری» و «موازیها»، از رویکردهای کهنهی ادبی انتقاد و گفت که باید محدودیّتهای ادبی را علیه خود به کار گرفت تا بتوان طرحی نو درانداخت. برای مطالعهی بیشتر: «گمشده در شهربازی» و «مهمانی رومی».
بر قیاس فراداستان «فراسینما» یا فرافیلم هم داریم. جایی که فیلم بیننده را از اینکه در حال دیدن یک روایت تصویری است آگاه میکند مثلاً یکی از شخصیّتها برمیگردد و رو به دوربین چیزی میگوید. با این توصیف بسیار ابتدایی حتماً یاد وودی آلن میافتید. امّا بهترین اثر وودی آلن که از دید من در این قالب میگنجد «ملیندا و ملیندا»ست. چند نویسنده در یک کافه دربارهی معنای زندگی و اینکه زندگی در اصل تراژدی است یا کمدی بحث میکنند. آنها در جستجوی پاسخ تلاش میکنند دو روایت کمیک و تراژیک از یک داستان را برای هم تعریف کنند و بعد ما آن دو روایت را میبینیم. نوعی دیدگاه ملهم از فیزیک نوین که دیدگاه ماست که به واقعیّت شکل میدهد و نه به عکس. واضح است که آن نویسندگان به هیچ نتیجهی قطعی نمیرسند.
در شبکههای اجتماعی فارسی لابد دیدهاید که یک خبر روز -که چه بسا خبری تلخ هم هست- چقدر زود و ساده تبدیل به دستمایهی جوک و طنز میشود. در واقع قبل از تکرار تاریخ به شکل کمیک که مارکس میگفت، ما خود روایت مضحک آن را برای فرار از تلخی زیست مشقّتبار و قرون وسطایی در ایران ارائه میکنیم، شاید بتوانیم تا حدّی از بار تلخی آن بکاهیم. اجازه بدهید یک اصطلاح نیمهتراژیک-نیمهکمیک را من برای شرایط ایران کنونی پیشنهاد بدهم: فرازندگی.
فرازندگی در ایران بیشتر برای «فرار از زندگی» است.
پاسخحذف