نقطه‌ی عطف دوحه

                                                                                                              جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴

پیش‌بینی من از شکاف بین نتانیاهو و ترامپ در زمان جنگ دوازده‌روزه مبتنی بر تفاوت بین تمایل ترامپ در فیصله‌دادن به جنگ با خواست نتانیاهو در یکسره‌کردن کار ایران بود. آنچه امّا جنگ را تمام کرد نه این مسئله بلکه ناامیدی اسرائیل از شورش مردمی و ادامه‌ی حملات ایران بود که نشان داد اگر ده تا بخورد یکی هم می‌زند و این با یکی از اهداف نتانیاهو که ترمیم بازدارندگی اسرائیل پس از هفت اکتبر بود همخوانی نداشت.

 

حمله به دوحه -تا اینجای کار- بارزترین نشانه از جنون حادّ نتانیاهوست که آشکار است درکی از پیامد تصمیم‌هایش ندارد. حمله به یکی از بزرگترین متحدان امریکا در منطقه که نقش میانجی را بین حماس و اسرائیل بازی می‌کند،‌ آن هم وسط مذاکرات حتّی اگر به قتل سران حماس می‌انجامید نیز اشتباهی بود که هزینه‌اش به مراتب بر فایده‌اش می‌چربید، چه رسد به حالا که چنین اتفاقی نیفتاده است. حالا آن شکافی که گفتم باید فعّال شود و همه (امریکا و متحدان اسرائیل) به این نتیجه برسند که اگر قرار است -صلح پیشکش،- اندک آرامشی در منطقه به دست آید، با وجود نتانیاهو نخواهد بود. 

 

قطر تجربه‌ی حمله‌ی ایران را هم داشت ولی آن حمله با اطّلاع قبلی و پس از تخلیه‌ی نیروهای امریکایی بود . تازه این در صورتی است که چراغ سبز ابتدایی قطر برای حمله را نپذیریم چون حمله به مثلاً پایگاه امریکا در اردن با توجّه به تفاوت روابط ایران با این دو کشور معقول‌تر بود. به هر روی زمزمه‌ی تشکیل نیروی واکنش سریع عربی -یا اسلامی که اوّلی محتمل‌تر است- آغاز فصل جدیدی در توازن قوای منطقه است که گرچه همچنان اسرائیل دست برتر را خواهد داشت ولی همگرایی عربی (در صورت تحقّق) به مراتب از «محور مقاومت» تعیین‌کننده‌تر خواهد بود.

 

اوّلین نشانه از دیوانگی نتانیاهو را پیش از این هم می‌شد تشخیص داد؛ جایی که به سوریه چه در ماجرای دروزی‌ها و چه پس از آن حمله کرد. جولانی از همان اوایل بارها به نداشتن مشکل با اسرائیل اذعان کرده بود و حتّی با بیان اینکه سوریه و اسرائیل دشمنان مشترک دارند (یعنی ایران) التماس صلح خود را به خفّت‌‌بارترین وجه ممکن ابراز کرد ولی باز هم مورد حمله قرار گرفت. پیامد طبیعی آن حملات این نتیجه‌گیری بود که اسرائیل برای کسانی که دست دوستی به سوی او دراز می‌کنند هم مصونیّت قائل نیست. با این وصف چگونه می‌شود با چنین کشوری پیمان صلح امضا کرد؟

  

ایران کجای معادلات است؟ معضل تهدید فعّال‌شدن مکانسیم ماشه اگر نبود،‌ ایران راضی‌ترین کشور منطقه بود. در واقع شاید دیپلماسی نظام بتواند از این جریان برای به تعویق‌انداختن این مکانیسم (پیشنهاد روسیه و چین) استفاده کند تا کشورهای اروپایی ترجیح بدهند فعلاً بحران تازه حل شود و بعد سر فرصت سراغ ایران بیایند. نظام هم که با بازگشت مشروط بازرسان موافقت کرده مجال بیشتری برای محاسبه داشته باشد. اگر نتانیاهو باز هم به خیره‌سری خود ادامه دهد چه‌بسا هدایای بیشتری نیز تقدیم نظام بکند. تمام اینها در صورتی است که نفی تشکیل یک کشور فلسطینی و تمایل اسرائیل برای الحاق کرانه‌ی باختری و غزّه را درون پرانتز بگذاریم، با سنگ بزرگی که نتانیاهو برداشته احتمال اینکه این سنگ بر سر خودش فرو بیاید خیلی بیشتر از زدن آن است. او درست گفت که خاورمیانه پس از هفت اکتبر دچار تغییری همیشگی خواهد شد ولی چگونگی این تغییر الزماً آن چیزی نیست که او تصوّر می‌کرد.

۱ نظر:

  1. نظامی که می‌شناسیم معمولا سر بزنگاه بلد نیست از فرصتها استفاده کند و با ادبیات خودشان معمولا فرصتها را به تهدید تبدیل می‌کند. این بار چه فرقی با موارد پیش دارد؟

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.