افیون شاعران



دیروز شعری از مرحوم حسینی گذاشتم که میان شاعران مذهبی از لحاظ بیان و تسلّط بر کلام بی‌همتا بود. وسعت دایره‌ی واژگان و قدرت ادبی ایشان براحتی قابل مقایسه با بهترین شاعران معاصر است؛ ولی چرا ایشان هم مانند دیگر شاعران مذهبی نتوانست جهان فکری خاص خودش را داشته باشد؟


هوشنگ گلشیری یکبار با استفهامی انکاری درباره‌ی نویسندگان مذهبی می‌پرسید که با این همه ادّعا چه کار کرده‌اند؟ کو، کجاست کاری که بتوان به عنوان کاری درخور از آن یاد کرد؟ متأسفانه نظر او درست است و ما نویسنده‌ی مذهبی بارزی نداریم؛ یا دستکم من اینطور فکر می‌کنم. نویسندگان متدّین با داشتن دین، خود را واجد سرمایه‌ای دانسته‌اند که دیگران از آن بی بهره‌اند و این باعث گونه‌ای تنبلی مزمن در آنان شده است. اگر کسی خود را نزدیک به مقصود بیابد چرا باید تلاش زیادی بکند؟ ا گر نویسندگان مذهبی تنها شاعران و داستان نویسان معاصر بودند، شاید جا داشت که ما مذهب را مانعی برای شکوفایی هنری بدانیم، ولی در میان متقّدمان مثالهای بارزی از حافظ و مولوی و عطّار و دیگران داریم. سؤال اینجاست که چرا پایبندی جلو خلاقیت آنان را نگرفته که هیچ، شاعران و متفکّّران طراز اوّلی را به جهان معرّفی کرده‌است. البّته در قرن حاضر سعی فراوانی شده که مثلاً حافظ را فردی لاابالی و شرابخواره معرّفی کنند و همینطور کسان دیگر را و به احتمال فراوان اگر مولانا مثنوی را نداشت با تکیه بر غزلهای شورانگیزش با او هم همین کار را می‌کردند ولی حرفهای صریح او در مثنوی جایی برای امّا و اگر نمی‌گذارد. یک نمونه هم برای ابطال نظر فوق کافی‌است.


مثل بقیّه مطالب قصدم بیشتر ایجاد پرسش بود تا پاسخ یابی. این می تواند مقدّمه‌ای باشد برای طرح این پرسش که چرا در زمان ما درخت مذهب نتوانسته میوه‌های خوبی دهد و آغاز جستن راهی به عنوان چاره از کجا می‌تواند باشد.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics