جهان و آخرالزّمان


        
خواندن این نوشته از سیبستان مرا بر آن داشت که چند نکته‌ای را به اختصار بیاورم.


۱. بحث بین علم متعارف و علم غیرمتعارف( مثلاً علم به آینده) از بحثهای همیشه داغ بوده است؛ چه این علم برای خود شخص به دست آمده باشد و چه برای کسی نقل شده باشد. مثلاً اخبار آخرالزّمانی که در کتب روایی شیعه- بلکه دیگر فرقه‌ها- هست، از این دسته است. غیرشیعه هم روایت درباره‌ی مهدی فاطمی دارند با این تفاوت که او را غایب نمی‌دانند بلکه از دید آنان کسی است که بعداً متولّد خواهد شد. ابن عربی، عارف مشهور ابیاتی به رمز گفته و ظهور او را به عدد پیش‌بینی کرده است.


۲. آنچه به اختصار برداشت من درباره‌ی شکل صحیح دادوستد این دو نوع علم طبق موازین دینی این است، این است که بشر هیچگاه نباید از منطق عادی و بشری خود عدول کند، چه علم به آینده داشته باشد چه نداشته باشد. حکایت و عاقبت آن مرد که در زمان موسای نبی از او فهم زبان حیوانات را خواست که می‌دانید؟ در معارف و تاریخ شیعه هم رفتار علی با ابن ملجم پیش از شهادت وی از بارزترین نمونه‌هاست. جنجالی‌ترین مورد اختلاف نظر متکلّمان و تاریخدانان شیعه درباره‌ی این دو نوع علم، قیام امام حسین و دلیل آن است که عدّه‌ای را بر آن داشته که ایشان «با علم به شهادت خود» از ابتدا برای شهادت از شهر خود خارج شد. (اینجا سه برداشت از قیام امام حسین را به اجمال آورده‌ام) اندک التفاتی به سیره‌ی امامان و اینکه آنان بر اساس علم عادی بشری رفتار می‌کردند، می‌تواند برای حلّ مشکل قیام سیّدالشّهداء مفید باشد.
یکی از عارفان تازه درگذشته هم در شمال ایران زمین‌های کشاورزی داشت که در جوانی خبر از تصرّف آنها به وسیله‌ی دولت داده بود ولی در برابر اصرار شاگردان خود که چرا آنها را نمی‌فروشی، تسلیم نشد تا زمین‌ها از دست رفت؛ ایشان بی‌گمان به سیره‌ی امامان خود اقتدا کرده بود. خلاصه اینکه هیچ خبر و علامتی از آینده عقلاً و شرعاً نباید موجب اتّخاذ تصمیم یا اعتقاد به مسأله‌ای شود. ملاک همین عقل متعارف بشری است. 


۳. این مباحث آخرالزّمانی در ادیان دیگر نیز وجود دارد و درباره‌ی تأثیر آن بر بعضی عالمان یهود و دولت سابق آمریکا چیزهایی شنیده و خوانده‌ایم که بررسی آنرا به کسانی که تخصّص بیشتری در این زمینه دارند واگذار می‌کنم. مهردل اینجا چیزهایی درباره‌ی موعود در دیگر ادیان و تأثیر سوء آن بر سیاست بعضی دولتها نوشته است. امیدوارم نویسنده‌اش زودتر از شوک اتّفاقات اخیر بیرون بیاید و نوشتن را آغاز کند.


۴. حکایت سیّد خراسانی و یمانی و تلاش برای یافتن مصادیق آنها طبعاً بسیار بیشتر از آن چیزی است که سیبستان لینک داده که با کمی جست‌وجو به دست می‌آید. بماند که مشخّصات آنان به سختی با حضرات قابل تطبیق است خصوصاً که روایات را هزار جور می‌شود تفسیر- و تحریف!- کرد. مثلاً جریان سیّد حسنی را که شنیده‌اید؟ خوب بعضی از نسخه‌ها یک دندانه و دو نقطه اضافه دارند و آنرا «سیّد حسینی» نوشته‌اند که در رساله‌ای از علّامه مجلسی دیدم و از این نوع تفاوت نسخه و نامها کم نداریم. اگر می‌خواهید ببینید که محمود احمدی‌نژاد این وسط چه کاره است هم اینجا را ملاحظه کنید.


۵. ماه رمضان چند سال پیش مشهد بودم و متوجّه شدم که سیّدی از خاندان میلانی- که بعدها خبرساز شد- بعضی افراد عوام را دور خود جمع کرده و ادّعای سیّد حسنی بودن کرده است. ابتدا باور نکردم چون به نظر آدم معقولی می‌آمد ولی بعد که طرفداران دو آتشه‌اش را دیدم، فهمیدم که خیر، قضیّه جدّی است. او به آنها گفته بود که من سیّد حسنی هستم ولی شما تقیّه کنید و بگویید سیّد حسنی، آقای خامنه‌ای است! یک بار ناغافل یکی از آنها در مجلسی مرا گیر و آورد و گفت که خبر داری علائم ظهور چقدر نزدیک شده؟ گفتم: نه. گفت که هجوم ترک و کرد علیه هم یکی از آنهاست.( پ. ک. ک با دولت ترکیه درگیر شده بود) خواستم بگویم که این درگیری، حکایت امروز و دیروز نیست ولی سکوت کردم. ادامه داد که ناوگان آمریکا در خلیج هم جزو علایم است و تا پایان ماه رمضان، آقا ظهور می‌کنند. هرچه خواستم تصوّر کنم که چطور لفظ «ناوگان» در روایات صدر اسلام آمده یا به «آمریکا» چطور اشاره شده، نتوانستم. خلاصه زمان گذشت و آن اتّفاقات افتاد. چند وقت پیش از دوستان پرسیدم طرفداران فلانی چه شدند؟ گفتند هیچ، سکوت کرده‌اند و در مجالس شرکت نمی‌کنند؛ پس از دستگیری میلانی، عکسهای مقتدایشان را که به در و دیوار خانه‌ها زده بودند، پاره کردند و در خاکروبه‌ها ریختند مبادا برایشان دردسر درست کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.