۱. تذکّر به دولت چین، نشاطی که به هنگام انتخابات بود و ادامه نیافت، تردید در اینکه رأی مردم با حکومت اسلامی است، وجود بحران در کشور، عملکرد نادرست صداوسیما، تأیید نکردن نتیجهی انتخابات، اعتماد ِاز دست رفته مردم، آزادی زندانیان، دلجویی از آسیبدیدگان، رسانههای قانونی ِمحدود شده، مطلوب نبودن عملکرد نیروهای انتظامی و امنیّتی و رنجش مراجع از بارزترین نکات خطبهی هاشمی رفسنجانی بود. هاشمی هیچ ارجاعی به رهبر نداد و آشکارا او و فصلالخطابش را نادیده گرفت. امّا اینها- حتّی آخرینشان- همه در کنار مهمترین اتّفاق ۲۶ تیرماه ۸۸ موضوعهای کوچکی هستند.
۲. دستگاه تبلیغاتی ایران در دو دههی گذشته همیشه یک دوراهی را برای عموم مردم ایران ترسیم کرده است:
راه اوّل: حکومت موجود که بر اساس تئوری ولایت فقیه است. ولایت فقیه از دید اینان نه تنها یک موضوع فقهی، بلکه مسألهای کلامی و ادامهی امامت امامان شیعه است. امامان مناصبی را که خود در اختیار دارند پس از خود به فقها بخشیدهاند. یکی از این مناصب- با قرائت آیتالله خمینی- حکومت است. یک فقیه «به سه روش»؛ میتواند به حکومت و ولایت برسد و آنگاه اطاعت از او بر دیگران- حتّی دیگر فقیهان- واجب خواهد بود.
در نوع افراطی این دیدگاه فقیه منتخب مردم نیست بلکه نخبگان«کاشف» او هستند و خداوند آنان را واسطه قرار میدهد که بهترین فرد را انتخاب کنند و پس از آن فقط اطاعت است و انقیاد. نقد هم نوعی اعتراض به نایب امام زمان است و اعتراض یا شکوه- مانند نامهی رفسنجانی به رهبر- نوعی حرمتشکنی تلقّی میگردد، چه رسد به درانداختن طرح شورای رهبری یا برکناری رهبر.
از آنجا که کلام معنی دارد و منظور متکلّم را میرساند، حالا میتوانیم دلیل استفاده از «مصدر» را برای نفر اوّل حکومت متوجّه شویم. مثلاً به جای رهبر میگویند« مقام رهبری» یا به جای « ولی» میگویند« مقام ولایت»؛ زیرا یک فرد، همیشه کسی در کنار دیگر کسان است ولی مصدر، شامل همهی معناست. شما اگر از ولی فقیه انتقاد کنی از یک فرد انتقاد کردهای ولی اگر ولایت انتقاد کنی، با اساس مذهب و چه بسا دیانت مخالفت کردهای.
در نوع افراطی این دیدگاه فقیه منتخب مردم نیست بلکه نخبگان«کاشف» او هستند و خداوند آنان را واسطه قرار میدهد که بهترین فرد را انتخاب کنند و پس از آن فقط اطاعت است و انقیاد. نقد هم نوعی اعتراض به نایب امام زمان است و اعتراض یا شکوه- مانند نامهی رفسنجانی به رهبر- نوعی حرمتشکنی تلقّی میگردد، چه رسد به درانداختن طرح شورای رهبری یا برکناری رهبر.
از آنجا که کلام معنی دارد و منظور متکلّم را میرساند، حالا میتوانیم دلیل استفاده از «مصدر» را برای نفر اوّل حکومت متوجّه شویم. مثلاً به جای رهبر میگویند« مقام رهبری» یا به جای « ولی» میگویند« مقام ولایت»؛ زیرا یک فرد، همیشه کسی در کنار دیگر کسان است ولی مصدر، شامل همهی معناست. شما اگر از ولی فقیه انتقاد کنی از یک فرد انتقاد کردهای ولی اگر ولایت انتقاد کنی، با اساس مذهب و چه بسا دیانت مخالفت کردهای.
راه دوّم: راه دوّم، راه منتقدان نظام موجود است که حرف دشمنان نظام را بازگو میکنند. صداوسیما به عنوان دستگاه تبلیغاتی نظام و کسانی مانند جواد لاریجانی در روزهای اخیر با گفتوگوهای فراوان، تئوری انقلاب مخملی را مطرح میکنند و وانمود میکنند که آن کسانی که به هر نحو منتقد وضع موجود هستند، به دنبال ایرانی مشابه جمهوریهای تازه آزادشده یا ترکیهی ظاهراً مسلمان هستند. حکومتی که منتقدان میخواهند، هماهنگ با نظام سلطهی جهانی است و دین مردم در آن از بین میرود.
مهمترین مدافع ایدهی دوگانهانگاری اسلام- کفر( یا: هواخواه ما- هواخواه دشمن) سیّد علی خامنهایست. سالها پیش در جمعی از نوجوانان به مناسبتی مذهبی ملاقاتی خصوصی با وی داشتیم. او آنجا بی توجّه به مناسبت آن روز و جمع حاضر که هیچیک سیاسی نبودند، به نقد فضای سیاسی کشور پرداخت و نهضت آزادی را ملامت کرد که از وضع موجود انتقاد میکند؛ نه به این دلیل که حرفشان نادرست است، بلکه به این دلیل که آب به آسیاب دشمن میریزند و خوراک تبلیغاتی به آنها میدهند. به یاد دارم که او برای ترسیم نظر خود دربارهی آنان از مثال«هواپیماهایی که مواضع خودی را بمباران میکنند» استفاده کرد. دوراهی «من- دشمن» در خارج و «خودی- غیرخودی» در داخل مهمترین موْلفههای بینش سیاسی سیّدعلی خامنهای در تحلیل اوضاع هستند. او بدون توجّه به درستی یا نادرستی یک کلام و صرفاً بر اساس گویندهی آن، آن کلام را در دستگاه فکری خود میگذارد و نتیجهگیری میکند. در رویدادهای اخیر نیز مهمترین پیام او خطاب به معترضان این بود که« ببینید با این اعمال و گفتههای خود چه کسانی را خوشحال میکنید».
این دوراهی تا کنون توانسته کارکرد مطلوب طرّاحانش را داشته باشد، بسیاری از مردم که به دلیل دسترسی نداشتن به اخبار و اطّلاعات آزاد و نشنیدن تحلیلهای گوناگون، خود نیز قادر به راهیابی مناسب نبودهاند، به این نتیجه میرسیدند که وضع موجود به فرض هم ایرادهایی داشته باشد، از بیایمانی و بیدینی بسیار بهتر است.
مهمترین مدافع ایدهی دوگانهانگاری اسلام- کفر( یا: هواخواه ما- هواخواه دشمن) سیّد علی خامنهایست. سالها پیش در جمعی از نوجوانان به مناسبتی مذهبی ملاقاتی خصوصی با وی داشتیم. او آنجا بی توجّه به مناسبت آن روز و جمع حاضر که هیچیک سیاسی نبودند، به نقد فضای سیاسی کشور پرداخت و نهضت آزادی را ملامت کرد که از وضع موجود انتقاد میکند؛ نه به این دلیل که حرفشان نادرست است، بلکه به این دلیل که آب به آسیاب دشمن میریزند و خوراک تبلیغاتی به آنها میدهند. به یاد دارم که او برای ترسیم نظر خود دربارهی آنان از مثال«هواپیماهایی که مواضع خودی را بمباران میکنند» استفاده کرد. دوراهی «من- دشمن» در خارج و «خودی- غیرخودی» در داخل مهمترین موْلفههای بینش سیاسی سیّدعلی خامنهای در تحلیل اوضاع هستند. او بدون توجّه به درستی یا نادرستی یک کلام و صرفاً بر اساس گویندهی آن، آن کلام را در دستگاه فکری خود میگذارد و نتیجهگیری میکند. در رویدادهای اخیر نیز مهمترین پیام او خطاب به معترضان این بود که« ببینید با این اعمال و گفتههای خود چه کسانی را خوشحال میکنید».
این دوراهی تا کنون توانسته کارکرد مطلوب طرّاحانش را داشته باشد، بسیاری از مردم که به دلیل دسترسی نداشتن به اخبار و اطّلاعات آزاد و نشنیدن تحلیلهای گوناگون، خود نیز قادر به راهیابی مناسب نبودهاند، به این نتیجه میرسیدند که وضع موجود به فرض هم ایرادهایی داشته باشد، از بیایمانی و بیدینی بسیار بهتر است.
۳. مهمترین نکته و اتّفاق ۲۶ تیر ۸۸ ادامهی روند منهدم کردن این دوراهی بود. من نمیگویم که تمام کسانی که در نماز جمعه حاضر شدند، به قصد قربت آمده بودند ولی قطعاً بسیاری از نمازگزاران، هم طرفدار موج سبز و هم متدیّن بودند. ارجاعهای موسوی و رهبران اصلاحات به متن قرآن و سیرهی امامان در نقد حاکمیّت، شعارهای مذهبی مردم و سکوت یا انتقاد مراجع تقلید و روحانیان بلندپایه این پیام را داشت که منتقدان و معترضان یا پایبند به مذهب هستند یا به آن احترام میگذارند و انتقاد از یک فقیه به معنای جایگزین کردن او با یک فقیه درستکار و دادگر دیگر است نه کمرنگ کردن اسلام؛ همانگونه که انتقاد از نظام سیاسی ایران لزوماً به معنای بیدینی یا ترویج فساد و لاابالیگری نیست. آن سربازی که جاهلانه باتون به دست میگیرد و بر سر برادر و خواهر خود میزند تا زمانی میتواند مطیع محض باشد که توجیه شده باشد دارد از اسلام در برابر بیدینی دفاع میکند ولی وقتی یک اسلام در برابر یک اسلام دیگر قرار گرفت، این یقین بیپایه و نادرست، خدشه میپذیرد.
با سخنان هاشمی رفسنجانی دوراهی جدیدی نمایان میشود: اسلامی که به رأی مردم احترام میگذارد در برابر اسلامی که به رأی مردم بیاعتناست، اسلامی که طرفدار نقد و آزادی رسانههاست و اسلامی که آزادی بیان را برنمیتابد، اسلام مخالف خشونت و اسلام خشونتخواه، اسلامی که اصل بر برائت است و اسلامی که اصل بر ظنّ حاکمان در بارهی افراد است، اسلام آزادیخواه و اسلام اجبارگر و بالاخره اسلامی که در آن هدف، وسیله را توجیه نمیکند در برابر اسلامی که در آن حاکمان برای حفظ دین مجاز به هر کاری هستند.
با سخنان هاشمی رفسنجانی دوراهی جدیدی نمایان میشود: اسلامی که به رأی مردم احترام میگذارد در برابر اسلامی که به رأی مردم بیاعتناست، اسلامی که طرفدار نقد و آزادی رسانههاست و اسلامی که آزادی بیان را برنمیتابد، اسلام مخالف خشونت و اسلام خشونتخواه، اسلامی که اصل بر برائت است و اسلامی که اصل بر ظنّ حاکمان در بارهی افراد است، اسلام آزادیخواه و اسلام اجبارگر و بالاخره اسلامی که در آن هدف، وسیله را توجیه نمیکند در برابر اسلامی که در آن حاکمان برای حفظ دین مجاز به هر کاری هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.