علم پزشکی بسیار پیشرفت کرده است ولی تا چندی پیش، گاهی پیش میآمد که وضعیّت زن باردار و جنینش به جایی میرسید که باید بین مادر و فرزند یکی را انتخاب میکردند. یا باید بچّه را نجات میدادند و مادر تلف میشد یا برای حفظ جان مادر باید جنین از بین میرفت. این بهترین تشبیهی است که برای رابطهی دوگانهی محمود احمدینژاد و سیّدعلی خامنهای به نظرم میرسد. خیرهسریهای محمود در عزل و نصبها و تصمیمگیریها، حامی او را نیز به دردسر انداخته است و عجب اینکه رهبر این موضوع را نمیبیند یا لااقل نشانهای از اینکه موفّق به دیدن آن شده از خود بروز نمیدهد.
شاید اگر خطبهی بیست و نه خرداد نبود، حالا تصمیمگیری سخت نبود:« محمود احمدینژاد به دلیل مقاومت در عزل رحیم مشائی و برکناری وزیرانی که به خاطر حمایت از رهبری با وی درگیر شدند، شخصی بیولایت معرّفی میشد و مجلس ولایتمدار رأی عدم اعتماد به وی میداد و رهبر هم حکم ریاست جمهوری مجدّد او را – به خاطر احترام به رأی مجلس- تنفیذ نمیکرد.» این کار در داخل و خارج ایران با استقبال فراوان روبه رو میشد امّا وقتی احمدینژاد از رفسنجانی- که زمانی رهبر در بارهی او گفته بود:«هیچ کس برای من هاشمی نمیشود»- به رهبر نزدیکتر باشد، حالا دیگر نمیتوان چنین کاری کرد و حالاست که متوجّه میشویم آن بیانیّهی تبریک و آن خطبه چقدر نسنجیده بود.
این موضوع یک وجه دیگر هم دارد و آن این است که در مثال مادر و فرزند، ما به هر دو آنها دلبستگی داریم و ناگزیر باید یکی را انتخاب کنیم ولی اینجا اگر به هیچکدام علاقه نداشته باشیم چه؟ من پیشتر هم نوشته بودم که موتور اتّفاقات اخیر بیش از آنکه توان و خلّاقیّت نیروهای معترض باشد (که تأثیر دارد و بسیار هم مغتنم است)، اشتباهات پیاپی حاکمیّت است. حکومت متوجّه نیست که در سرازیری افتاده ولی معترضان که میفهمند. آنان همانگونه که اعتراضهای خود را ادامه میدهند، میتوانند با کمی شیطنت منتظر فروریزی درونی حاکمیّت نیز باشند. این دو نیروی منفی و مثبت مکمّل هم هستند و شاید همین فروریزی محتوم است که در بحبوحهی مرگ و میر و شکنجه، نور امیدی بر دلها تابانده و شوخی و شنگی به قلمهای معترض بخشیده است.
یکی از نزدیکان رهبر تعریف میکرد که پزشکان پس از حادثهی انفجار توصیهی اکید کرده بودند که او به قطع دست خود رضایت دهد چون این دست- که آن اوایل از بازو به پایین مطلقاً حس نداشت-، ممکن است عفونت کند و به دیگر نقاط بدن صدمه بزند. سیّدعلی امّا مخالفت کرد و گفت که صبر میکنیم، اگر اشکالی پیش آمد، آن موقع قطع کنید. معاینات پزشکی و درمانها ادامه یافت و مانع ایجاد عفونت شد و او هم به قول خودش آنقدر با دستش ور رفت که حالا (زمان نقل قول) انگار دارد برایش دست میشود. اگر رهبر فکر میکند که احمدینژاد هم مثل دست راستش است، به گمانم اشتباه میکند. او عضوی از بدنهی ولایت نیست، بلکه غدّهی بدخیمی است که خود را به عنوان عضوی خودی جا زده است. سؤال اینجاست که چه زمانی خامنهای متوجّه خواهد شد که زمان دورانداختن اوست و آیا آن زمان دیر نخواهد بود؟ این سؤال برای طرفداران ولایت و منتقدان آن، دو جواب متفاوت دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.