۱- علی مصباح چند روز پیش حرفهایی زد که بررسی مجدّد مسئلهی رابطهی خشونت با نظریّهپردازی را ضروری کرد. پدر او محمّدتقی مصباح – صرف نظر از آنچه متّهمان قتلهای زنجیرهای پیرامونش گفتهاند- در حوزهی عمومی حرفهایی زده که درست یا نادرست وی را به عنوان نظریّهپرداز خشونت معروف کرده است. طرفداران و همفکرانش این نسبت را یک اتّهام نادرست میدانند و معتقدند که بخشی از حرفهای ایشان دفاعپذیر است، بخشی هم از اساس جعلی و بخشی نیز تحریف شده است. پرداختن به تمام این موارد وقت و مجال زیادی میخواهد من فقط مختصری از آنچه را که به مبحث ما مربوط است، میآورم.
علی مصباح در همایش سیاسی کارکنان ستاد نیروی زمینی سپاه چنین گفته است:« مشروعیت ناشی از امام معصوم است و اگر کسی دانسته ولی فقیه را انکار کند و قبول نداشته باشد مرتد است چرا که مثل آن است که امام معصوم را قبول ندارد. امام معصوم تصریح کرده است که در زمان غیبت امام، ولی فقیه از طرف امام معصوم ولایت دارد.»
چگونه میتوان کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد مرتد دانست؟ ولایت فقیه مصطلح فقها که مخالفی ندارد، ولایت فقیهی که آیتالله خمینی به آن اعتقاد داشت، طرفدار چندانی بین فقها ندارد، آیا آنان همه مرتدّند؟ مخالفت با یک ولی فقیه خاص بدون مخالفت با خود اصل ولایت فقیه چطور، آن هم از مصادیق ارتداد است؟ چون مجازات ارتداد که از دید آقایان واضح است، راهندادن افراد به پستهای سیاسی بلکه محروم کردنشان از تحصیل یا تصدّی شغلها کافی نیست، آنان حالا باید نگران جان خود نیز باشند؟ بیان این مطلب در جمع نظامیان چه معنا دارد؟
۲- مشکل اصلی نظرات مصباح یزدی سادهاندیشی به معنای دقیق کلمه است، یعنی ساده کردن موضوعهایی که احکام و شقوق متفاوت دارد به یک موضوع و صدور یک حکم واحد برای آنان. دفاع شخصی از خود یا خانواده، دفاع نظری برابر کسانی که اعمال حاکمیّت را به چالش میکشند و نقد میکنند، دفاع در مقابل کسانی که در برابر حکومت سلاح به دست میگیرند و دفاع تئوریک از عقاید دینی، چند موضوع جداگانه هستند؛ وقتی همهی اینها را یک کاسه کنیم و بگوییم که چون مثلاً در مقابل حملهی دزد یا قاتل به خود یا خانوادهی خود خشونتورزی عقلایی است، پس جاهای دیگر هم همین است، نتیجه میشود سادهانگاری. او در یکی از سخنان پیش از خطبههای جمعهی خود میگوید:
« ...اگر کسی از شماها نصف شب در اتاقش بلند شد و دید یک نفر با کلت بالای سرش ایستاده است، میگوید یا پولها را بده یا میکشمت، اینجا چه باید کرد؟ برویم دادگاه شکایت کنیم؟ نصف شب دادگاه و پلیس کجا بود؟ امّا مثلاً من هم یک کلت زیر رختخوابم هست، آیا حق دارم، کلت را بردارم و او را بکشم یا نه؟... اگر کسی به حریم مقدّسات ما تجاوز کرد چطور؟ غربیها که میگویند دین از مقولات اعتباریست، آنجا باید تلورانس داشت، تحمّل کنید عصبانی نشوید، آن بد گفت به پیغمبر شما، شما هم بد بگویید به او اگر هم عفو و اغماض کردید هم چه بهتر... جایی که اساس نظام در خطر باشد، مردمی اگر با دلایل قطعی برایشان ثابت شد که توطئهای علیه نظام اسلامی در کار است و میخواهند این نظام را براندازند،... آنجایی که دولت اسلامی وجود دارد، باید بر اساس رأی دادگاه و مقامات ذیصلاح دولت اسلامی باشد، اگر کار از دست در رفت و راهی برای حفظ اسلام، جز تمسّک به خشونت نیست، در آنجا خشونت واجب است»
( مصباح دوستان، رضا صنعتی، متن پیادهشده از سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه، ص۲۶۸ به بعد)
( مصباح دوستان، رضا صنعتی، متن پیادهشده از سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه، ص۲۶۸ به بعد)
چنان که میبینید حکم موضوع اوّل به موارد دیگر تسرّی یافته است، موضوع دوّم – اگر توهین به مقدّسات واضح باشد،- نیاز به دلیل دینی دارد و باید برای آن شاهد مثال از سیرهی معصومان آورد که آیا آنان توهینکنندگان را مستحق مرگ میدانستند یا نه؟ از این گذشته تعیین موضوع نیز کار دشواریست، آیا نوشتن رمان یا کشیدن کاریکاتور یا مانند آن توهین است یا نه و چه مرجعی جز محاکم صالح قضایی میتواند توهین به مقدّسات- یا هرگونه توهین دیگر – را شناسایی کند؟ آیا انتشار مطالب علمی هم توهین به مقدّسات است؟ موضوع سوّم که تقابل با «نظام» را بررسی میکند، چرا بین براندازان عملی با انتقادکنندگان نظری یا تظاهراتکنندگان و مانند آن تفاوتی نهاده نشده است؟ خشونت هم درجات متعدّدی دارد، از بازداشت و حبس تا کشتن، آوردن دو موضوع دوّم و سوّم کنار مورد اوّل که حتّی قتل هم برای حفظ نفس عقلاییست چه معنا دارد؟ گذشته از همهی اینها، گذاشتن تعیین مصداق تمام موارد فوق به عهدهی افراد عادی، چه آشوب و هرج و مرجی به وجود خواهد آورد؟ این پرسشها را برای این آوردم تا معلوم شود که خشونتهای یکسال گذشته و آنچه احتمالاً در آینده رخ دهد سر در چه آبشخوری دارد و از کجا تأیید میشود.
۳- شاید کسی بگوید که مورد اوّل بالا که واضح است و دو مورد دیگر هم منوط به قصور یا تقصیر دادگاهها و دولت اسلامیست و حالا که چنین نیست نمیتوان چنین نظری را به ایشان منتسب کرد. اوّلاً اگر چنین بود نیازی به بازگویی این مطالب در نماز جمعه نبود، چون الآن هم دولت اسلامی حاکم است پس اشارهی ایشان به چیزی بیش از این است، ثانیاً برای نمونه به مواردی که او از صدور احکام کلّی به تعیین مصداق روی میآورد توجّه کنید:
« چند سال است که به گوشمان خواندهاند که اهل تسامح و تساهل باشید، تعصّب نداشته باشید. آنها میگویند قرآن کلام خدا نیست، شما هم حرف بزنید، امّا عکسالعملی نشان ندهید! اگر عکسالعمل نشان دهید، با تساهل و تسامح نمیسازد. قبلاً آن زمینه را آماده کردهاند تا جوانهای ما هرچه میشوند، سرشان را بیندازند پایین و بگویند: حالا ببینیم چه میشود»
( همان، ص ۲۵۶، سخنان پیش از خطبههای نماز جمعه دانشگاه تهران: ۸ بهمن ۷۸)
( همان، ص ۲۵۶، سخنان پیش از خطبههای نماز جمعه دانشگاه تهران: ۸ بهمن ۷۸)
چنانکه میبینید او میگوید که جواب دادن به این مسائل علمی کافی نیست و باید عکسالعمل هم نشان داد. دو نفر این اواخر دربارهی الهی بودن کلام خدا چونوچرا کردهاند که یکی که الآن در ایران حضور دارد در این امر صریحتر بوده است؛ اگر کسی متعرّض وی شد و «عکسالعمل» نشان داد، چه اعتراف کند چه نکند، به استناد سخنان بالا نمیتوان گفت که مصباح یزدی اجازهی آن را داده است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.