اویس زمان

آیت‌الله سیّدعلی‌محمّد دستغیب یکی از عالمان دینی است که در یک‌سال اخیر به وظیفه‌ی امر به ‌معروف و نهی از منکر اجتماعی خود عمل کرده و علیرغم اینکه وی از خبرگانی است که دلیل تشکیل آن مجلس همین نظارتهاست و شکّی نیز در مراتب علمی ایشان نیست، امّا مورد تعرّض جاهلانی قرار گرفته است که می‌دانند در جهت خواست قدرت هر کار کنند، کسی آنها را مؤاخذه نخواهد کرد. دستغیب علاوه بر کسب درجات علمی، توفیق این را داشته که به همراه شهید عبدالحسین دستغیب و سیّدمهدی دستغیب، محضر عارف برجسته‌ای چون آیت‌الله محمّدجواد انصاری همدانی را درک کند. هم به مناسبت آشکارشدن چهره‌ی خوارج زمان در حمله به ایشان و هم به مناسبت شبهای قدر، بد نیست یادی از این عارف کم‌شناخته کنیم زیرا باطل‌السّحر ادّعای عارف‌نمایان، معرّفی انصاری همدانی و امثال اوست.
مرحوم انصاری همدانی تا نزدیک سی سالگی روحانی ساده‌ای بود که اتّفاقاً گهگاه به کسانی که در هیئت صوفی یا درویش می‌دید خرده می‌گرفت که راه دین این نیست تا روزی یکی از آنان گفت عیبم نکن که تو خود به زودی آتش به سوختگان عالم خواهی زد. ایشان پس از خوابی که می‌بیند و جامی که می‌نوشد، آن چنان از خود بیخود می‌شود که شکایت و سعایت وی را پیش مرحوم شیخ عبدالکریم حائری می‌برند و او که شاگردش را می‌شناسد به وی می‌گوید:«حالاتت را کتمان کن». زمان می‌گذرد و ایشان به وادی نجات و آرامش می‌رسد و علیرغم عمر اندکش، بسیاری از استوانه‌های آینده‌ی علم و معرفت و عرفان را تربیت می‌کند. برای ایشان که به قول سیّدعلی قاضی « تنها کسی است- در زمان ما- که توحید را مستقیماً (بدون استاد) از خدا گرفته است»، لقب اویس زمان را برگزیدم ومقدار بسیار مختصری از احوالاتش را از قول شاگردان و بستگان ایشان می‌آورم(تمام نقل قولها از کتاب «سوخته» انتشارات شمس‌الشّموس است):
«احمد انصاری: یک روز دو نفر روحانی ساعت هشت نه صبح در زدند و آمدند و آقا را خواستند، به پدر اطّلاع دادم که دو نفر غریبه آمده‌اند. ایشان حاضر شد و آمد ولی تا آنها را دید، خیلی درهم شد. من از برخورد ابوی تعجّب کردم ولی چیزی نگفتم. بعد آنها گفتند ما برای گرفتن دستورالعمل (عرفانی) از شما آمده‌ایم ولی ایشان جواب نداد. خواسته‌ی خود را بار دوّم و سوّم هم تکرار کردند که ایشان رو کرد به آنها و گفت که بروید به آقای بروجردی سلام برسانید و از قول من بگویید راه ما همان راه شرع است، ما نیازی به امتحان نداریم. این را گفتند و رفتند بالا. آن دو رنگ و رویشان پرید و با ناراحتی و شرمندگی رفتند. بعد از چندی نامه‌ای از آقای بروجردی به ابوی رسید که نوشته بود: اگر اسائه‌ی ادب شده، عذر می‌خواهیم. ما شما را نمی‌شناختیم، به ما جور دیگری تفهیم شده بود و ایشان را به قم دعوت می‌کنند و اجازه‌ی اجتهادی هم در آن سفر به ایشان می‌دهند.
(درباره‌ی برخی مدّعیان عرفان): اینها در اثر کوشش و زحمت یک چیزهایی به دست می‌آورند و حتّی تصرّف در وجود افراد می‌کنند امّا زودگذر است و تا لب گور بیشتر مهمانشان نیست. گول این حرفها را نخورید و شیفته‌ی اینها نشوید.
(ما درون را بنگریم و...) دکتر علی انصاری: یک‌بار یکی از روحانیان با چند نفر خدمت ایشان رسید امّا ایشان زیاد توجّهی به آنها نکردند که همراهان او نارحت هم شدند و برای مشایعت تا نصف اتاق بیشتر نرفتند امّا چند روز بعد کسی آمد که ظاهر و موقعیّت مذهبی نداشت امّا آقا ایشان را بوسید و خیلی محبّت کرد و برای مشایعتشان تا دم در رفت و ما- آن موقع- دلیل بسیاری از این رفتارها را متوجّه نمی‌شدیم.
محمّد ابرهیم اسلامیّه، داماد و شاگرد: جو حوزه با ایشان مخالف بود و آخوند ملّاعلی معصومی پنهانی با ایشان رابطه داشت. آیت‌الله انصاری می‌فرمود همینطور بهتر است زیرا اگر اگر رابطه آشکار و تنگاتنگ باشد، دیگران او را طرد می‌کنند که شهر از وجود کسی که به درد اداره‌ی آن می‌خورد محروم می‌شود، از طرفی اگر ارتباط بیش از این باشد، به دلیل انقلاب روحی که در ایشان ایجاد می‌شود کسی نخواهد بود تا شهر را بگرداند. ایشان در مورد کسانی که –از روحانیان- که به ایشان نسبت تصوّف می‌دادند می‌گفتند با اینها کاری نداشته باشید، اوّلین خطر سالک این است که به علمای ظاهر که ترویج شریعت می‌کنند بدبین شود. چون اینها مرجع شریعتند و باید به آنها احترام گذاشت.
ایشان اغلب افراد را از مکاشفات منع می‌کرد و موت اختیاری و طیّ الارض و ... را حجاب راه می‌دانست و می‌فرمودند، مقام قرب غیر از اینهاست، مقام لقاء پروردگار با این بچّه‌بازیها به دست نمی‌آید؛ حالا باطن افراد یا منظره‌ای را هم دیدی، که چی؟!
سیّدعلی‌محمّد دستغیب: ایشان تشرّف را با تعهّد به بازگو نکردن و فقط به افراد خاصّی می‌گفت. می‌فرمود اگر ولیّ خدا همیشه امام زمان را حاضر نبیند و دلش متّصل به حضرت نباشد، ولیّ خدا نمی‌شود و من از ایشان پنج شش دفعه تشرّف را شنیدم. 
احمد انصاری: وقتی ما با حسرت از ایشان می‌پرسیدیم که چگونه به خدمت حضرت برسیم می‌گفتند: این چه سؤالی است که می‌کنید؟ شما می‌توانید خدمت خدا برسید، خدایی که خالق حضرت است. آن که خیلی سخت‌تر است ولی شدنی است چرا این را نتوانید؟!»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.