فرض کنید کسی اتوموبیلی دارد که متعلّق به دولت است، طبعاً او میتواند با این وسیله انواع تخلّفهای شغلی مانند کمکاری، تأخیر در ایفای وظیفه یا مانند آن را مرتکب شود ولی اگر از آن استفادهی شخصی کند یعنی مثلاً با آن بچهاش را از مدرسه به خانه بیاورد، قبح کارش دوچندان است. یک مجری تلویزیون میتواند اجرای بدی داشته باشد یا انتقادها را برنتابد امّا اگر وسط اجرای برنامه از فرصتی که در اختیار او هست استفاده کند و ضمن مثالی با آوردن نام همسایهی خود که با او روابط خوبی ندارد، با وی تصفیه حساب شخصی کند، زشتی کارش بسی بیشتر است. این مثالها را میتوان همچنان ادامه داد مثلاً گفت که خیلی فرق است بین مربّی فوتبالی که تشویق به دوپینگ میکند یا به بازیکنانش حین تمرین ناسزا میگوید با کسی که برای حضور بازیکنی در تیم از او پول میگیرد. کارهای اوّل بدکاری در راستای وظایف شغلی است امّا کارهای دوّم استفادهی شخصی از موقعیّت حرفهای است.
حصر آیتالله منتظری به خاطر انتقاد از رهبر نبود، بلکه به خاطر انتقاد از سیّدعلی خامنهای بود؛ یعنی انتقاد او در راستای شروط انتخاب رهبر یا وظایفی که قانون به دوش رهبر کشور میگذارد نبود زیرا چنین انتقادهایی باید در حیطهی وظایف وی باشد، مانند ارتباط با فلان کشور خارجی، اعمال خلاف قانون اساسی، نابسامانیهای قوّه قضائیّه و جز آن که بسیاری از آنها در دفاعیّهی عبدالله نوری آمد.
اعتراض منتظری به صلاحیّت خامنهای برای مرجعیّت بود که از زمان تصویب قانون اساسی دوّم به بعد، ربطی به شخصیّت حقوقی وی به عنوان یک رهبر نداشت (بحث غیرقانونی بودن تصویب قانون اساسی دوّم را که اینجابه آن پرداختم، فعلاً درون پرانتز میگذاریم)؛ در ضمن هر گونه انتقاد فرضی به توانایی علمی رهبر ( صلاحیّت برای مرجعیّت طبق قانون اساسی اوّل یا صلاحیّت برای افتاء طبق قانون اساسی دوّم)، به مجلس خبرگان و درستی یا نادرستی انتخاب آنها برمیگردد نه شخص منتخب آنان؛ امّا رهبر نظام در واکنش به مسئلهای شخصی، از قدرت سیاسی خود مایه گذاشت و با وی کاری کرد که همه میدانیم. این حکایت دیگر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.