یکی از راههای شناخت بیشتر نظریّات و اندیشهها، بررسی خویشاوندان فکری آنهاست. ریشههای پیدایش آن افکار، صاحبان آن و کارنامهی فکری و عملی آنها و پیامدهایی که داشته است، راهنمایی (و نه حکمی قطعی) برای داوری دربارهی خویشاوندان آن اندیشههاست. با بالا گرفتن بحث علوم انسانی اسلامی و غربی؛ قضاوت درباره درست یا نادرست بودن، مفید یا نامفید بودن و الهی یا الحادی بودن آنها جدّیتر شد. داوری دربارهی یک علم نه به خاطر محتوای آن، بلکه به خاطر منشأ و ریشهاش آن هم با صفتی برگرفته از نام یکی از ادیان بیسابقه نیست و ما را به یاد حکایت مشابهی میاندازد.
دربارهی یهودستیزی آلمانها بسیار نوشتهاند. نژاد پستی که حقّ حیات نداشت، قرینه و نقیض نژاد برتر ژرمنها بود که گاه با استدلالهایی مانند بیابانی بودن (خشک، سطحی و عقیم بودن) اجداد آنها در برابر جنگلنشین بودن (عمیق، رازآمیز و علاقمند به روشنایی بودن) آلمانها همراه میشد (متأسّفانه گاه چنین عباراتی را از زبان هموطنان خود مثلاً دربارهی عربها میشنویم که بماند). متفکّران یهودی قربانی نازیسم بعدها بیشترین تلاشها را برای تحلیل و ریشهیابی یهودستیزی انجام دادند. هانا آرنت ثروت یهود را علّت کینهی همگانی به آنها و دوری از قدرت را سبب تحقیر آنها دانست. از دید آدورنو و هورکهایمر لیبرالیسم به یهودیان اجازهی مالکیّت داد ولی قدرت فرمانراندن نداد. آنان بدینوسله بدل به یک آرزو یا یک حسرت برای غیریهودیان شدند. یهودیان توانستند برخورداری، ثروت و خوشبختی ِبدون قدرت را تجربه کنند و این موضوع کسانی را که با روی آوردن به قدرت از این زندگی آرام و بیدغدغهی حاشیهای محروم شدهاند خشمگین میکرد. آلمانیهای غیریهودی حسرت خود را برای چنین زندگی طبیعیتر، آزادتر و سرشار از خوشی حقیقی، با کینهورزیدن به کسانی که صاحب آن هستند و ساختن یک دشمن خیالی از آنها بیرون ریختند.
پس از روی کار آمدن هیتلر هزار و هفتصد دانشور و محقّق از دانشگاهها و مؤسّسات آلمانی اخراج شدند که سهچهارم آنها یهودی یا یهودیتبار بودند و دو سوّم مهاجران به امریکا را نیز یهودیان تشکیل میدادند ولی این فقط نیمی از حکایت است. تا اینجا ما با ردّ افراد سروکار داریم نه افکار امّا داستان زمانی جدّیتر میشود که محصول فکری این افراد نیز به دلیل اینکه صاحبان آن یهودی بودهاند نفی میشود. ردّ یک فکر را به دلیل منشأ آن به زحمت میتوان مغالطه نامید چون مغالطهها شکل ِاشتباه ِبرهان و استدلال صحیح هستند که به محتوای یک استدلال میپردازد نه شخصیّت استدلالکننده.
آدورنو و هورکهایمر پیشتر در «شخصیّت اقتدارطلب»، به «سندرُم اقتدارطلبی» پرداخته بودند که از دید آنان رفع عقدهی اودیپ با خودآزاری و دیگرآزاری به صورت کینه از پدر منفور و عشق به قدرتمندان و نفرت از ناتوانان است و یهودیان دم دستترین گزینه برای پرکردن جای خالی پدر منفور بودند. آنان در «دیالکتیک روشنگری» برخورد «همه یا هیچ» را یکی از بارزترین رفتار اقتدارطلبان و قربانیان این فکر - که اقتدارطلبان را به عنوان مرجع فکری برگزیدهاند- دانستند. «رفتار بلیتی» نامی بود که آنان برای کیفیّت ّ«همه یا هیچ» داوریها برگزیدند. بلیت مجوّز ورود به یک مراسم یا سفر یا جزآن است که آن مراسم یا سفر، خود دارای اجزای زیادیست. با خرید یک بلیت بناچار تمام اجزای آنچه را که به خاطر آن بلیت خریدهایم نیز پذیرفتهایم و به عکس، با نامطلوب دیدن یکی از اجزا (مثل زمان حرکت یک قطار) و پس دادن یا نخریدن آن، از دیگر اجزای آن سفر نیز صرفنظر میکنیم، پس یا انتخاب همه یا انتخاب هیچ. اینچنین بود که روانکاوی به دلیل آنکه فروید یهودی بود، دانش یهودی خوانده شد و نسخهی المثنّای این شبهفکر نیز در ایتالیا به همین دلیل به دشمنی با دانش روانکاوی پرداخت. این ارزشداوری بر اساس ریشهیابی عقاید دانشوران به علوم تجربی هم کشیده شد و حتّی فیزیک آینشتاین با عنوان فیزیک یهودی (در برابر فیزیک آلمانی یا فیزیک آریایی) توصیف شد.
دو راهی بزرگ امروز در دانش، دین و سیاست ایران نیز همین است: داوری بر اساس گفته یا گوینده. این عمل درست است چون فلانی که در فلان جایگاه قرار دارد گفته است یا درست است چون مطابق عقل یا شرع است؟ آن فکر و علم نادرست است چون ما بر اساس تحلیل و منطق به آن رسیدهایم یا چون صاحبان آن –مثلا- غربیها بودهاند؟ تمام تلاش گویندگان رسمی در منابر، صداوسیما و مجلّات تلاش برای دعوت به پذیرش دربست یک جایگاه و یک شخص و ردّ یک علم بر اساس یک منشأ خاص است و تمام تلاش منتقدان دست برداشتن از این رفتار بلیتی و تحلیل درونی اجزای یک گفتار و رفتار بر اساس منطق است. تمام اختلاف نظرهای دیگر فرع همین یک محور تعریف میشود که در گذشته دربارهاش نوشتهام و در آینده باز هم به آن خواهم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.