چت العلماء

سدحسن: سلام علیکم، مجدّداً عرض تبریک عید.
بیات: و علیکم السّلام، اسعدالله ایّامکم، سبّحکم‌الله بالخیر.
سدحسن: داشتیم حاج‌آقا؟! بگذارید لااقل سلام و علیک تمام شود، بعد...
بیات: سین و صاد در صفحه‌کلید کنار هم هستند، گاهی «اشتباهی» دستمان روی آن یکی می‌رود
سدحسن: چاخان به خودی خود خوب نیست، از حضرات مراجع بدتر
بیات: اوّلاً مزاح است و مقدّمات حکمت به دلیل نبود قصد جدّی متکلّم کامل نیست، ثانیاً روز پنجشنبه عید بود و در حدیث است که تا سه روز پس از غدیر، قلم از نوشتن گناهان رفع می‌شود، فلذا بنا بر احوط اشکالی ندارد!
سدحسن: تکبیر...خب برای جبران عقب‌ماندگی مثل اینکه زود دست به کار شده‌اید، چند چند بودیم؟ سیزده- دوازده به نفع ما بود انگار... خُب چه خبر جدیداً از دنیای مجازی؟
بیات: دنبال یک جای جدید برای خبرگیری هستیم، بالاترین که پایینترین شده، در گودر کسی که خوب آیتم شر کند سراغ نداری؟ وحیدآنلاین هم مثل سابق نیست..می‌شناسی که؟
سدحسن: بله.. همان که گردنش درد می‌کند.. او که وحیدآفلاین شده. مثل اینکه از دنیا عقب‌مانده، اخبار کهنه‌ی دوسه روز پیش را همخوان می‌کند. آیتمهایش «بیات» شده.
بیات: بازی با القاب؟ شما هم که مثل ما از آن حدیث استفاده می‌کنید آقای سیّدحسن «مصطفوی»؟
سدحسن: احسنت احسنت..امروز حاج‌آقا روی فرمند، باید مواظب خودم باشم. حالا برای تغییر فضا به این لطیفه عنایت کنید که در پایان درس خارج به ذهنم خطور کرد: « به یک دانش‌آموز بسیجی می‌گویند درباره خواص سیر و پیاز جمله بساز می‌گوید: خواص بی‌بصیرت در فتنه ۸۸ به طور پیاپی از قطار انقلاب پیاده شدند.»
بیات: عالی... سر درس این چیزها به ذهنتان می‌رسد که شاگردهایتان «تروجان» از کار درمی‌آیند. الآن اسمس می‌کنم برای شیخ یوسف، وقت «قهوه تلخ» دیدنش است. راست است که می‌گویند مدیری صداوسیما را دور زده؟
سدحسن: نه بابا...حاج‌آقا چه اصطلاحهایی بلدند! درباره‌ی قهوه‌ تلخ هم ابتدا توافق کرده بودند ولی تهیّه‌کننده‌ها بازار آب و نان‌دار کلوپ‌ها را که دیدند، دبّه کردند تا پول بیشتری دربیاورند. البتّه تک و توک نکته دارد تویش. یک‌جایی مستشار با اشاره به آن باتومی که توی سرش می‌زنند می‌گوید یه جسم سختی به سرم اصابت می‌کند که آدم یاد ماجرای زهرا کاظمی می‌افتد. یک جایی هم شاه به مستشار می‌گوید حکایت خانمها را رها کن «خودت» چطوری؟ که اشاره به آن چیزی دارد که شما فقها به خاطرش سنگسار می‌کنید، این اواخر هم یک جایی می‌گفت اتّهام فلانی ثابت است، اسنادش هم موجوده، خلاصه بی‌نکته نیست، آب و رنگ خانمها هم از حدّ عادی بیشتر است، احتمالاً برای پخش با اصلاحاتی مواجه می‌شد.
بیات: حالا ما شدیم «شما فقها»؟ شما خودت که الآن داری می‌روی جزو آیات. مگر قرار نبود که جلو تدریس شما را بگیرند؟
سدحسن: آنها عددی نیستند داداچ...! می‌دهیم ریختشان را عوض کنند. اصلاً ترکیبشان را می‌دهیم به شما شیش‌تایی‌ها عوض کنید که فتوشاپتان خوب است..هاهاها...
بیات: هاهاها؟ .. من همین الآن چت را تمام می‌کنم. هزار بار گفتم خطوط قرمز را رعایت کن. من روی تیمم تعصّب دارم. آن عکس آفساید را هم استقلال جوان از سایتهای دیگر گرفته بود...خداحافظ شما.
سدحسن: عذر تقصیر... بابا شما چرا اینقدر جوشی هستی؟ برای قلبتان خوب نیست. یادم نبود، داشتم عقب می‌افتادم گفتم با یک متلک جبران کنم.
بیات: سیّدجان خلّاقیّت داشته باش، یک راست می‌روی سراغ جایی که ما حسّاسیّت داریم. بار آخر هم سر رجزخوانی شما بعد از برد قبلیتان یک مدّت چت نکردیم.
سدحسن: بسیار خوب، الآن اخوی‌ها از مشهد می‌رسند، می‌خواستند برگردند بلیت هواپیما نبود، با قطار آمدند. جای شما خالی یک کرکری برای هم می‌خواندند که نگو. این یکی می‌گفت وقت نماز من خودم را از پنجره پرت می‌کنم پایین، آن یکی می‌گفت من. سیّدعلی یواشکی گفت این دلش خوش است، خواب‌آور می‌ریزم در چایش بعد که خوابید، من خودم را پرت می‌کنم پایین! بروم ببینم یک وقت شوخی شوخی بلایی سر خودشان نیاورده باشند!
بیات: بلایی هم آورده باشند، ببرید پیش «آقا». ایشان فقط کورها را شفا نمی‌دهد، گمانم دست و پا شکسته‌ها را هم درمان می‌کند.
سدحسن: بله بله حتماً.. آقا سیزده- سیزده مساوی. شما که خوب امتیاز گرفتی، ما هم یک اخطار فنّی و امتیاز منفی به خودمان بابت آن شوخی فوتبالی می‌دهیم. ایشالّا دفعه بعد جبران می‌کنیم. تیک‌کیر، گودبایکم‌الله.
بیات: سی یوبالخیر. هپی‌نیویرز!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.