در حاشیه‌ی «در حاشیه»

                                                                                             چهارشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۴

 
هر اتّفاق در حیطه‌ی اجتماع محکی است برای شناخت خودمان تا بدانیم کجا ایستاده‌ایم و در آینده‌ی نزدیک چه انتظاری از خود می‌توانیم داشته باشیم. چند نکته‌ی خیلی کوتاه: 
  
-واکنش پزشکان پیش از آغاز مجموعه شروع شد. یعنی تکلیف خیلی‌ها از همان اوّل معلوم بود که «کسی که به ما نر...» آن هم پیش از آنکه ببینند قرار است چه چیزی پخش شود. این واکنش از قشر تحصیل‌کرده‌ی ما بسیار عجیب است؛ ‌محاکمه و اعلام جرم پیش از وقوع جرم! در این مجموعه تنها چیزی که ندیدیم پزشک بود. طنز،‌ هزل،‌ تمسخر یا هر عنوانی که برای محتوای سریال در نظر بگیریم، پیرامون چند نفر بود که بیشترشان یا پزشک نبودند یا مدرک پزشکی نداشتند یا مدرکشان باطل شده بود یا متخصّص رشته‌ای تخیّلی بودند؛‌ پس دعوا بر سر چه بود؟ ماجرا البتّه طنز داشت، ‌آن هم «جلسه‌ی محرمانه‌ی» وزارت بهداشت با صداوسیما بود. مضحک نیست؟
  
-«خنده‌بازار» بیشتر برنامه‌های تلویزیونی را آن هم به شکل نازلی- دست انداخته است، اگر قرار باشد که رویکرد خنده‌دار به یک شغل یا حرفه گناه باشد، خود مجموعه‌ی صداوسیما باید اوّلین شاکی باشد. تکرار اینکه طنز الزاماً تمسخر نیست، بعید می‌دانم مشکلی را حل کند. سیاست صداوسیما در این مورد مانند موارد مشابه عقب‌نشینی بود. آخرین مجموعه‌ی کمال تبریزی به‌خاطر یک نام فامیل قطع شد تا نتوانیم تمرین کنیم که یک نام یا شغل را به تمام موارد تعمیم ندهیم. 
  
-بدترین اتّفاق این است که مهران مدیری فکر کند که این واکنشها و هیاهوها به این معناست که وی احتمالاً کار ارزشمندی انجام داده است. کاری را که تمام بار طنزش روی شکلکهای جواد رضویان و مهران غفوریان باشد، به زحمت می‌توان طنز دانست. در غیاب نویسندگان قوی، ‌سریال متن خوبی نداشت و مطالب تکراری و تکیه‌کلامهای پیش‌ِپاافتاده، نشانه‌های نزول کسی اند که زمانی رخدادی فرخنده در تلویزیون بی‌ابداع ما به شمار می‌رفت. اشتباه مدیری در گره‌خوردن به برادران آقاگلیان و رفتن به شبکه‌ی محدود خانگی آغاز سیر نزول بود و بعد دیدیم که وی هیچ‌وقت از قالب «تلویزیونی» خود در نیامد، حتّی در آن سی‌دی که «مثلاً» لو رفته بود. مدیری گفته است که کار دلخواه او فیلمی مانند «هامون» است؛ ضمن یادآوری اینکه هرکس بهتر است به آنچه بیشتر بلد است بپردازد، او باید بداند که فرسخها از «هامون» فاصله دارد و با «واس ماس» هیچگاه به حوالی آن هم نخواهد رسید.
  
-چیزی که باقی می‌ماند صداوسیمایی است که عاجز از نقد است؛ ادای آن را در می‌آورد و بعد بلافاصله با وانمود اینکه کاری مهم کرده است، ‌پا پس می‌کشد. وقتی رسانه‌ای نتواند آینه‌ی اجتماعی باشد که مثلاً حرفه‌ی پزشک و وکیل هم دارد و خوب و بدش را هم دارد، دعوای بی‌حاصل طرفداران و منتقدان یک مجموعه‌ی محتاط و مبتدی می‌شود مهمترین سرفصل خبرها.
  
پ.ن: شناخت از خود مقدّمه‌ی هر تغییری است؛ موسیقی باخ پس از «در حاشیه» نشان می‌دهد که هنوز این شناخت وجود ندارد و ما نباید انتظاری بیش از آنچه این روزها -یا در اختتامیّه‌ی جشنواره‌ی فجر پارسال- دیدیم، از وی داشته باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.