تا نودمین اسکار
-۱ پنجشنبه
۶ مهر ۱۳۹۶
هنوز تا
مراسم اسکار خیلی مانده ولی بد نیست به همین بهانه به فیلمهایی که از همین الآن
برای این رویداد دورخیز کردهاند نیمنگاهی بیندازیم. یکی از فیلمهایی که مورد
توجّه قرار گرفته و یکی از بهترین فیلمهای اوّل یک کارگردان به شمار آمده «Get out» است. فیلم با تحسین عام و خاص روبهرو شده و پنجاه برابر بودجهاش درآمد داشته است. این نوشته فرض را بر
این میگیرد که فیلم را دیدهاید؛ در عین حال تلاش میکنم که داستان را لو ندهم گرچه
بهتر است پیش از خواندن متن خود فیلم را ببینید.
طرفدار
ژانر معمّایی/ترسناک نیستم ولی سویهی روانشناختی فیلم و درگیری متفاوتش با مقولهی
هیپنوتیزم در خور توجّه است. فیلم تا یک ساعت و ربع اوّل سرحال است و در نیمساعت
آخر درگیر کلیشهها میشود و افت میکند که میگویم چرا. اینگونه فیلمها در هالیوود
بنا بر قاعدهی «این فقط یک فیلم است» از واقعگرایی دور میشوند ولی نحوهی
بازنمایی هیپنوتیزم بهویژه حالت اجباری آن با ارجاع به خاطرات دردناک سوژه بسیار
به آنچه دربارهی این موضوع خوانده و دیدهایم نزدیک است و همین ملموس و واقعیبودن
امتیاز فیلم است که تماشاگر را درگیر میکند.
هیپنوتیزم رخنهای
به ناخودآگاه اسرارآمیز انسان است که در روانشناسی نوین نیز بسیار استفاده شده و
شاید بتوان گفت که فقط بخش اندکی از سویهی پنهان وجود آدمی را تا کنون به ما
شناسانده است. دوست مرد جوان به نحوی طنزآمیز عقیده دارد که برخی دیگران را شستوشوی
مغزی میدهند تا از آنان به عنوان بردهی جنسی استفاده کنند؛ این باور در عین
طنزبودن ریشهی واقعی نیز دارد و در وب -البتّه با رضایت سوژهها- موجود است.
بسیاری از چنین فیلمهایی قلّابی و جعلی اند که فقط حالت خلسه را وانمود میکنند
ولی نمونههای واقعی بسیار ترسناکند چون نشان میدهند که انسان چگونه میتوان مهار
خود را به دیگری بدهد و از هویّت اصلی و خودآگاهش کاملاً تهی شود و دست به هر کاری
-واقعاً هر کاری- بزند.
برای
مخاطبان آغاز هر فیلم/داستانی بسیار مهم است ولی مؤلّفان میدانند که پایان بسیار
مهمتر و حیاتیتر است. اندک تجربه و سر سوزن ذوقی میتواند موضوعی بیابد و با کمی
تسلّط بر فن آنرا گسترش دهد که هم تازه باشد و هم چارچوبهای آشنا را رعایت کند ولی
به هنگام گرهگشایی و ختم ماجرا، تکرارینبودن و پرهیز از قالبهای همیشگی بسیار دشوار
است. این فیلم نیز سهچهار گاف بزرگ میدهد.
اوّل اینکه جرّاحی خانگی آن هم با ابزارهای پیشپاافتاده آدم را یاد فیلمهای ردهی
ب هالیوود میاندازد که در حدّ ابتذال از آن استفاده شدهاست. ضمن اینکه فیلم از
واقعگرایی خود دور میشود جای سؤال میماند که چرا از توانایی زن –به جای جرّاحی- برای
برآوردن هدف استفاده نشده و این زن با چنین حضور تأثیرگزاری چرا از نیمهی فیلم به
بعد کمرنگ میشود؟ دوّم موفقیّت تلاش نسبتاً سادهی جوان برای رهایی است که باورناپذیر
است. برای او به محض بههوشآمدن فیلم پخش میکردند؛ حالا چطور مقدّمهچینی تلاش
او برای فرار را ندیدند؟ سوّم هفتتیرکشی و تیراندازی است که گویا در هر فیلم
هالیوودی و به هربهانه باید شاهد آن باشیم و در پایان نیز «هپی اند»ی سادهانگارانه
که برای چنین فیلمهایی حکم سم را دارد.
با وجود آنچه گفتم و بهخاطر دوسوّم ابتدای داستان و نقد غیرصریح نژادپرستی و بردهداری مدرن، فیلم ارزش دیدن دارد. سال به سال از
فیلمهای مهیّجی که برگ تازهای به هنر سینما بیفزایند کم میشود. گویا فعلاً باید
به دیدن همین فیلمها دلخوش باشیم. ای کاش با مشورت افراد متخصّص هیپنوتیزم فیلمنامهی
پروپیمانتری نوشته میشد. این موضوع در ایران خودمان هم جای کار دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.