داستان تلخ تنازل

                                                                                               چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶
 

بهار عربی چگونه رخ داد؟ برای لحظه‌ای مردم توانستند شکل دیگری از حکومت را تصوّر کنند یا دست‌کم به آینده‌ای بیندیشند که مثلاً بن‌علی در آن جایی نداشته باشد. انقلاب در ایران زمانی جدّی شد که مردم (یا بخش زیادی از آنان) فکر کردند که ایران بدون اعلیحضرت هم می‌تواند باشد. خیلی سخت بود ولی شد. ما بنده‌ی عادتیم و به دشواری بتوانیم از تجربه‌ی زیسته‌ی خود چشم بپوشیم. پس از جنگ تا مدّتها خیلی‌ها از خود می‌پرسیدند: ‌ایران بدون جنگ هم می‌شود، بدون مارش نظامی؟ بدون «شنوندگان عزیز توجّه فرمایید..»؟ بدون آژیر خطر؟ ولی شد.
  
بسیاری با تحقیر از تأثیر تلویزیون «من و تو» و دیگر رسانه‌ها در اعتراضات اخیر می‌گویند. آنها کاری کردند که سیاسیّون تغییرخواه درون ایران نخواستند و نتوانستند انجام دهند یعنی نسخه‌ای از ایران را جلو چشم بینندگان به نمایش بگذارند که با ایران فعلی خیلی تفاوت داشته و از آن بهتر باشد. طبیعی است که گذشته‌گرایی و رژیم سابق در این میان پررنگ باشد. پرسش اینجاست که شما چه کردید؟ جنبش سبز با آن همه طرفدار توانست یک رسانه‌ی مستقل خارج از کشور داشته باشد؟ افراد درون کشور چه آینده‌ای را به جوانان دهه هفتادی پیشنهاد کردند؟ گروه اصلاح‌طلب که اجرای باتنازل قانون اساسی را کافی می‌دیدند: همین افراد فعلی بر سر کار باشند ولی کمی شیوه‌شان را عوض کنند! «اجرای بی‌تنازل» که به حصر رفت چه از لحاظ عملی و چه نظری. از لحاظ عملی که همه بن‌بست اختر را می‌شناسیم واز لحاظ نظری نیز همین بس که این روزها می‌گویند دو گانه‌ی اصلاح‌طلب و اصولگرا جواب نمی‌دهد و باید به دنبال راه سوّم بود. گذشته از نادیده‌گرفتن تمام سلایق سیاسی محذوف در این چهار دهه، ما را بگو که فکر می‌کردیم راه سوّم، راه ۸۸ است. بهتر است کسانی که جنبش سبز را مرادف اصلاح‌طلبی می‌بینند از خود بپرسند که موسوی چرا پس از نامزدی خاتمی به میدان آمد و او را کنار زد؟ اگر با هم به توافق می‌رسیدند و او می‌‌آمد، ‌این امر خیلی به چشم نمی‌‌آمد. به این پرسش فکر کنیم چون نادیده‌گرفتن راهکار اجرای بی‌تنازل قانون اساسی است که ما را به این به جا رسانده است.
   
آیا روحانی می‌توانست در حدّ خود مجری دربست قانون اساسی باشد؟ جواب من مثبت است. او می‌توانست و نکرد. مثال می‌زنم. نخست وزیر بر اساس قانون اساسی پیشین باید پس از «مشورت» با رئیس‌جمهور وزرایش را انتخاب می‌کرد. «مشورت» به معنای اجبار نیست پس موسوی مشورت می‌کرد ولی نظر خامنه‌ای را نمی‌پذیرفت که کار به اختلاف‌نظر معروفی کشید که همه ماجرایش را می‌دانیم. موسوی همان زمان هم مجری بی‌تنازل قانون اساسی بود.  ولی امروز رئیس‌جمهور موظّف نیست که با کسی مشورت کند ولی رهبر نظام او را مجبور کرده که فهرست وزرا را به او بدهد تا نظر موافق یا مخالفش را به او بگوید و او هم طبعا چاره‌ای جز تمکین ندارد. اینطور می‌شود که وزیر پیشنهادی برخی وزارتخانه‌ها نفر چندم ترجیح روحانی است. گذشته از عمل خلاف قانون خامنه‌ای، ‌آیا روحانی می‌توانست با انتخاب بهتر کابینه از سرخوردگی جوانان جلوگیری کند؟ بله. باید به هنگام تبلیغات انتخاباتی فهرست وزرا را کنار نام خودش منتشر می‌کرد. کابینه‌ای پویا، ‌جوان با وزرای زن و اهل سنّت. به مردم گفته می‌شد که پس از مشورت (اجباری) با رهبر تغییرهای مدّ نظر ایشان اعمال و به مجلس معرّفی می‌شود. در این صورت هزینه‌ی حذف افراد کارآمد به گردن رهبر می‌افتاد. البتّه او پا پس نمی‌کشید ولی حتماً درجه‌ی دخالتش را کم می‌کرد. روحانی در کارزار انتخاباتی تا مجادله‌ی لفظی آشکار با رهبر پیش رفت پس انجام این کار که گفتم برای او شدنی بود.

وقتی از تمام توان خود استفاده نمی‌کنیم،‌ وقتی به مردم نمی‌گوییم که بخش عمده‌ای از اقتصاد ایران (در بخش پیدا و آشکارش) در دست نهادهای زیر نظر رهبری مانند آستانقدس و بنیاد مستضعفان است،‌ وقتی توان کوتاه کردن دست نظامیان از بخش ناپیدای اقتصاد را نداریم و...طبیعی است که شور و هیجان بهار امسال تبدیل به ناامیدی شود و هر چند وقت یکبار با یک نام خود را نشان دهد. در رخدادهای اخیر همه از اصولگرا، اصلاحطلب و اعتدالگرا شایسته‌ی عنوان «محافظه‌کار» بودند یعنی مدافع وضع موجود، گیریم با اندکی انتقاد. جامعه‌ی ایران مانند نوجوانی در حال قد کشیدن است و لباس ساختار سیاسی فعلی برایش تنگ شده، یا تغییرخواهان درون ایران می‌توانند لباس جدیدی سفارش دهند یا اینکه همین تلویزیونهای کذایی که تمسخر می‌کنند رشته‌ی امور را به دست خواهند گرفت.

۴ نظر:

  1. چرا لقمه را از پس بناگوش توی دهانمان بگذاریم؟ یک کلام، اگر روحانی و خاتمی و چند نفر دیگر رسما اعلام می کردند که خامنه ای با رفتارهای غیر قانونی و حمایت ضمنی و علنی از سرکوبگران شایستگی رهبری را از دست داده و مخلوع است و تمامی دستگاههایی که از او منتج می شوند هم مثل شورای نگهبان و خبرگان مشروعیت خود را از دست داده اند و نمی توانند راجع به مشروعیت ایشان ابراز نظر کنند. این بازی موش و گربه ای که شما می فرمایید همیشه به همین بن بست ختم می شود چون آقا می فرمایند اینکار را بکنید و اینکار را نکنید (مثلا "وزیر اهل سنت انتخاب نکنید ولی به مردم نگویید من گفتم") و آقایان میگویند به روی چشم شما ولی فقیه هستید و امر شما مطاع است و ولایت فقیه پایه نظام است و چه و چه. اگر هم رهبر بعدی پس از فوت ایشان بیاید همین آش است و همین کاسه چون شیپور را نمی توان از سر گشادش زد، پس به این امید نمی توان بود.

    پاسخحذف
  2. با شما موافقم و فکر می کنم هوش سیاسی روحانی ضعیفه .... نه به اون شاخ و شونه کشیدن ها و نه به این انفعال بعد از بازداشت برادر مختلس ....

    پاسخحذف
  3. اخرش شما طرفدار رفراندومی یا اجرای بی تنازل قانون اساسی؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. طرفدار تغییر قانون اساسی از هر کدام از دو راه که بشود. راه قانونی آن نیاز به فشار از درون حاکمیّت (مجلس،‌ دولت و..) هم دارد و کم‌هزینه‌تر است.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.