فراتر از شاهرودی

                                                                                                   دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷


درگذشت سیّدمحمود هاشمی شاهرودی، فوت یکی از نزدیک‌ترین افراد به فقاهت سنّتی در ساختار سیاسی ایران بود. بررسی کارنامه‌ی او می‌تواند نشان دهد که جدا از روحانیان انقلابی، آخر و عاقبت کسانی که پاسدار فقه سنّتی حوزه باشند نیز در نظام حاکم در چه حدودی خواهد بود.
  
وی که زاده‌ی شهر نجف بود و در همان شهر تحصیلات خود را پی گرفت، از مبرّزترین شاگردان سیّدمحمّدباقر صدر به شمار می‌رفت و از وی اجازه‌ی کتبی اجتهاد داشت. در عراق به زندان افتاد و بعدها به ایران آمد و تا سال ۶۱ که مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق تاسیس شد و ریاست آنرا برای دوسال و نیم به عهده گرفت،‌ همچنان یک «روحانی عراقی ساکن ایران» بود. بعدها با واگذاری ریاست آن حزب سیاسی به محمّدباقر حکیم آرام آرام به سوی مناصب سیاسی در ایران حرکت کرد، بدون داشتن سابقه‌ی انقلابی در ایران و بدون وابستگی به گروههای موسوم به چپ و راست. پس از عضویّت در شورای نگهبان  وقتی در ابتدای ریاستش بر قوّه‌ی قضائیّه آنجا را ویرانه خواند، امیدها به تغییرهای مثبت زنده شد ولی انفعال در برابر ترکتازی نیروهای امنیّتی و بالاکشیدن امثال سعید مرتضوی آن امیدها را پژمرده کرد.

وی که پیشتر با تأیید اجتهاد رهبرنظام به وی نزدیک شده بود و حتّی محمّد یزدی (پیش از ماجرای ویرانه) او را دارای رابطه‌ای ولایی و خاص با رهبر می‌خواند از مهمترین گزینه‌های رهبری ایران نیز به شمار می‌رفت. این اواخر سفر نیمه‌کاره‌ی وی به آلمان و ترک آن کشور از ترس شکایت ایرانیان ساکن آنجا خبرساز شد. به‌ویژه وقتی پس از بازگشت از خارج درباره‌ی فواید «طبّ سنّتی» سخن راند، خود را مایه‌ی طنز و تمسخر دیگران کرد.

یزدی و شاهرودی دو نمونه برای دو رویکرد انقلابی‌تر و سنّتی‌تر درون حاکمیّت بودند که اوّلی اهل منبر و خطابه و بگیروببند بود و امرونهی صادر می‌کرد و دوّمی آرام‌تر و خوددارتر ولی در برابر خودسری نیمه‌ی پنهان نظام بی‌اعتراض و مطیع بود و هیچگاه مانع آنها نمی‌شد و درست به همین دلیل گزینه‌ی خوبی برای رهبری به شمار می‌رفت؛‌ کسی که ظاهر را حفظ می‌کرد و مزاحم کار آنان نمی‌شد.

با نگاهی به نظام حاضر و دیدن فوت پی‌درپی فقهای صاحب منصب شورای نگهبان، مجلس ‌خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت، دست خالی نظام در کادرسازی برای آینده و تکیه بر افراد مسن و فرتوت آشکار می‌شود. کسانی که با درگذشت هر کدام از آنها ثلمه‌ای نه به اسلام بلکه به نظام وارد می‌شود که جبران‌پذیر نیست. انقلابی که عمدتاً بر وجه کاریزماتیک یک شخص یعنی آیت‌الله خمینی بنا شد، با فروافتادن اسطوانه‌هایش به مرور بی‌پشتوانه‌تر می‌شود. با روی کارآمدن روحانیانی که حتّی سابقه‌ی انقلابی چندانی هم ندارند بلکه دستشان به بسیاری از ناراستی‌های پس از انقلاب آلوده است، روزهای سختی برای حکومت مطلقه در پیش است مگر اینکه به نصیحت ناصحان گوش بسپارد و تن به اصلاح اساسی و ساختاری دهد.

۸ نظر:

  1. سلام.
    خدا به آبروی محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین هاشمی شاهرودی و سید محمد باقر حکیم را لعنت کند و این دو جرثومه فساد را با اشقی الاشقیاء محشور کند .
    رهبر در دهه هشتاد به وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه دستور داده بود از قوه قضائیه تحقیق و تفحص کنند.پرونده سنگین شاهرودی از هردو نهاد تحقیق تایید شده بود و رهبر و بسیاری از مدیران امنیتی از فساد اقتصادی او آگاه بودند.با این حال پله پله بالاتر رفت .

    خطاب من با جوانهای انقلابی دیروز و مسولان و مدیران اطلاعاتی و سپاهی و امنیتی امروز است که هنوز از سلامت نفس و تقوای الهی بهره دارند.
    با حرامزاده ها و حرام لقمه هایشان هم کاری ندارم.سخن من این است که شمائی که ادعای ایرانی بودن و مسلمان بودن دارید ، شمائی که ادعای غیرت و مردانگی دارید ، شمائی که ادعای تقوی و خداترسی دارید و به روز قیامت و حساب و کتاب اعتقاد دارید ،چطور غیرتتان و مردانگیتان و شرافتتان اجازه می دهد که جلوی چشم شما این همه فساد و جنایت اتفاق بیفتد و فقط نظاره گر باشید و دم برنیاورید؟
    محمد باقر حکیم همان کسی که ظهر عاشورا گریبانش را برای اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه پاره می کرد یک عیاش بی همه چیز و یک بچه باز قهار بود که در پناه حفاظت سربازان گمنام امام زمان براحتی لواط می کرد .
    هاشمی شاهرودی علاوه بر دزدیها و زد و.بندهای اقتصادی خود و خانواده اش هفته ای دو بار در کردان با یک حوری بهشتی که قلبا راضی نبود و به زور و با تهدید به آنجا آورده می شد سکس می کرد.اگر هم عقد موقتی خوانده شده چون دختر راضی نیست و به زور عقد کرده شرعا عقد باطل است و حکم زنا را دارد.
    راننده قرائتی هفته ای دو دختر برایش می آورد با وضعیتی که از گفتنش شرم دارم.بالاخره خودش از این شغل خسته شد استعفا داد و رفت.
    تقریبا اکثر قریب به اتفاق مسولان و مدیران حکومت آلوده به این مسائل هستند .
    واقعا برای من عجیب است که چرا مسولان و.مدیران امنیتی که سلامت نفس دارند انقدر بی وجود و بی غیرت و شده اند که تمام این فسادها و گردنکشی ها نسبت به دین و خدای متعال را می بینند و هیچ اقدامی و هیچ واکنشی نشان نمی دهند.
    غصه من و رنج مرگ آوری که می کشم این است که چرا اجازه می دهند امثال این بی همه چیزها هرروز بالاتر و بالاتر روند و شرف ما ، انسانیت ما ، سرنوشت ما ، عزت و آبروی ما ،دین ما و همه چیز ما را به تمسخر بگیرند و ما هم تنها ناظر و شاهد این نابودی و تباهی باشیم ؟
    عجیبتر اینکه فهمیدن این مسائل امری کاملا عادی شده است و هیچ اتفاقی در درون ما نمی افتد.
    باید به انسان بودنمان و مسلمان بودنمان شک کنیم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شما که کلامت را با نام خدا و رسول شروع میکنی حتما میدانی که آوردن این اتهامها به افراد (که حتما بدون دلیل و اثبات موجه برای دیگران خواهد بود) چه نامی و چه مجازات سنگینی در پی دارد.

      حذف
    2. سلام
      آن قسمت از اتهاماتی که کاملا مستند و قابل اثبات برای همگان است جزئیات پرونده های مسولان و چهره های شاخص حکومت است که در نهادهای امنیتی مثل سازمان حفاظت اطلاعات کل کشور ، اطلاعات سپاه ، وزارت اطلاعات ، دادستانی کل کشور،حفاظت اطلاعات قوه قضائیه ، سازمان قضایی نیروهای مسلح ، امنیت ملی و نهادهای امنیتی دیگر است.و من بدلیل ارتباط دوستانه با عزیزانی که در این نهادها مشغول به کار هستند و کاملا مورد وثوق و اطمینان هستند به این اطلاعات دسترسی دارم.
      پس اگر شما یا هر کس دیگری هم چنین ارتباطی داشته باشید براحتی می توانید به این اطلاعات دسترسی پیدا کنید.
      اما آن اتهاماتی که کاملا خصوصی است حاصل ارتباط با افراد شاهد و حاضر در آن ماجرا بوده است.
      مورد قرائتی را از راننده قرائتی نقل می کنم.مورد سکس شاهرودی را از همان دختر نگون بختی که مورد این سوء استفاده قرار می گرفت نقل می کنم که التماس می کرد شما را بخدا مرا از دست اینها نجات بدهید.
      مورد سیدمحمدباقر حکیم را از قول محافظ مخصوصش نقل می کنم که بارها و بارها شاهد این ماجرا بوده است .

      حذف
  2. به ناشناس.
    سلامت نفس و غیرت و شرافت و مردانگی کجا و قرمساقها و قرمساق زاده ها و حرامزاده ها و حرام لقمه های نظام مشرکین کجا؛حرفا می زنی،رهبر کیلو چنده؛؟!
    الغرض...
    باید بشاشی و برینی به دین و آئین و مرام دلواپس ها و دلسوزهای بَدوی و بَدنی و سبز و بنفش های قهوه ای شده قَلمی و بَغلی و دَهنی و ناصحان انگشت جوهری داخلی و صادراتی که ریزترین کاستی های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دنیا را آگراندیسمان میکنند، اما در رابطه با ٤دهه قتل و غارت و تجاوز نعل وارونه میزنند که:ایراد ازقرمساق اعظم و شورای پفیوزها و نظارت جاکشها و حاکمیت دولت پنهان و ناکارآمدی قانون است،حرومزاده های نظام مشرکین غافلند که اگر بفرض محال این نعل وارونه ای که می زنند، درست باشد؛ یعنی پذیرفته اند که حرومزاده های دولت مکتبی و چاپندگی و خواری طلب و تهدید و اسید،در طول ٤ دهه گذشته پاانداز و جاانداز و آبدارچی و ماله کش قرمساق اعظم بودند؛اینگونه است که اکبر کوسه میگه:من لکاته قرمساق اعظم ام و میرمخنث ارتجاع که قرار بود تسلیم صحنه سکسی نشود،از ماه عسل حصر به دولت امنیتی نظام مشرکین رای می دهد و آمیزممدخواری طلب انتصابات را تحریم می کند و میرود از روستای وادان دماوند رای میدهد و با لیست امید،سبزهای قلمی و دهنی و بغلی را تشویق می کند که به پورمحمدی و دُری و ری شهری رای بدهند و نظارت استصوابی و سپاه را تطهیر میکند و زریف گند گاو چاله دهان سبز و بنفش های قهوه ای شده دولت تهدید و اسید،مرزهای قرمساقی و قرمساقزاده گی را جابجا می کند:که ما کی گفتیم مرگ بر اسرائیل،اون قرمساق اعظم یه گهی خورد،شما چرا کشش میدهید!
    ازایران ایلخانی گفتن بود که گفت:قرمساقزاده هایی که میگن:ما سیاسی نیستیم،باید پاسخ دهند،پس اون حروم زاده هایی که بیانیه انحرافی رفراندام را امضاء کردند؛کیا بودند؟
    پ.ن.
    جاکشا،پفیوزها،دیگه تمومه ماجراااا

    پاسخحذف
  3. این کامنت ها آدم را یاد مستراح نویسی بعضی از هموطنان عزیز می اندازد.

    پاسخحذف
  4. به ناشناس.
    نوشتی که این کامنت ها آدم را یاد مستراح نویسی بعضی از هموطنان عزیز می اندازد؛بنابراین لازم است بنویسم تا بدانید که کامنت شما هم من را یاد زارت و زُورت قرمساق های بَدوی و بَدنی و قرمساقزاده های قلمی و لکاته های دَهنی و بَغلی انداخت که در مستراح عمومی نظام مشرکین پس افتاده اند،رجاله ها و لکاته هایی که با پول احتکار و کم فروشی و گرانفروشی و بهره و ربا و نزول و سهمیه و رانت فرهنگی و سیاسی و اختلاس مالی پرورش یافته اند و در مهدکودک و دبستان و دبیرستان و دانشگاه نظام مشرکین آموزش دیده اند و وکیل و وزیر و استاد و دکتر و ادیب و مهندس و معمار و کارشناس و نویسنده و نقاش و فیلمساز و شاعر و خواننده و مداح و رَپر و نقاد و منتقد و نقال و تحریفگر و خبرچین و پاانداز و جاانداز و سلطان قند و شکر و سکه و قیر و اختلاس و جاسوس و کیف کش و جاکش و ماله کش و کلاغ داخلی و پرستو صادراتی و اخته کلاه مخملی و یابوی کراواتی شده اند؛قرمساقزاده هایی که نام و نان و تیپ و دکور و ویترینشان تجسم عینی بی شرفی و رذالت و بلاهت و وقاحت است و ایربگهای متحرک پس و پیششان مُعَرف گند و گه و کثافت اشباح شده مستراح سیاری است که متولی و تدارکاتچی و آفتابه دار و نظافتچی آن گه خُشک و تَر را باهم می خورند تا وانمود کنند که گه خوری عادی شده است.
    از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:من با شما هم زبان هم نیستم؛هموطن که جای خود دارد؛هم زبان و هموطن من ناشناس هم که باشد،درد و کلامش آشناست.

    پاسخحذف
  5. عیّار عزیز بهتر نیست در سیاست آزادگذاشتن بخش نظرها تجدیدنظر کنی؟ نبود حذف و سانسور به چه قیمتی؟

    پاسخحذف
  6. وقتی یائسه چهارقلو بزاید و سرکنگبین صفرا بیفزاید،اخته پدر می شود و جماعت موجی کچل را «زلفعلی» می خوانند و ایموجی ها پیشنهاد دهنده حذف و سانسور را «ممد عَمین» می نامند.
    الغرض.
    توهین یعنی مهمان خوانده و ناخوانده ای برای میزبان خط و رسم تعیین کند و پیشنهاد حذف و سانسور بدهد و میزبان بی هیچ پرس و جویی توهین آشکار را بپذیرد و آن کند که نباید؛غافل از اینکه اگر گزینش و پاکسازی و تصفیه و تعدیل و حذف و سانسور و ترویج تک صدایی موثر بود،حکومت نیم پهلوی هنوز برقرار بود و اعوان و انصار نظام مشرکین بعد از ٤دهه قتل و غارت و تجاوز،اینچنین به خاک فلاکت و دریوزگی نمی افتادند که بخواهند قی کرده من پنجاه و هفتی را از ربع پهلوی طلب بکنند؛قبلا همین جا ثبت و سند زده ام،حالا ناگزیرم که دوباره بگویم و بنویسم:خوشحالم که ریز و دُرشتان از ٤دهه گذشته هیچ نیاموخته اید و تا روز سرنگونی ناگزیرید که چیز را ببینید و چیز را فاکتور بگیرید و چیز را لیز و تیز کنید و بخورید و باد گره بزنید و آب در هاون بکوبید و ناشتا ناشتا آروغ جابجا و نابجا و بی جا بزنید.
    از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:ممد عَمین مصداق عینی کسانی است که با تملق و چاپلوسی،جاسوسی می کنند و بجای آنکه چیز خودش را بخورند،چیز این و آن را می خورند.
    پ.ن.
    من بی هیچ دعوتی خرمگس محفل شیک و تمیزتان شدم؛شما هم به عنوان میزبان،مختارید که بی نقاب روی پوست خربزه سفارشی ممد عَمین لیز بخورید و پیشنهاد حذف و سانسور و گرای امنیتیش را مثل آب نطلبیده سر بکشید و خرمگس محفلتان را حذف کنید؛بااینحال فراموش نکنید که وزوز خرمگس تا ابد در گوشتان جاری خواهد بود.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.