خسرو بی‌افسوس

                                                                                            جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹

          

افسوسی به جا نگذاشت محمّدرضا شجریان. در حیطه‌ای که می‌پسندید و به آن عشق می‌ورزید هر آنچه که یک انسان می‌توانست بکند کرد و کاری ناکرده باقی نگذاشت. خواند و ساخت و برید و پیوست و پروراند و گفت و شنید و یادگارهایی به جا گذاشت که هر یک مهر جاودانگی بر پیشانی دارند. برعکس بسیاری که با رفتنشان جای دریغ به جا می‌ماند و برخلاف آنچه از محدودیّتها برای او می‌نالند،‌ هیچگاه نگذاشت دورباش و کورباش حکومتیان خللی جدّی در آفرینش او به جا بگذارد. خواند و اگر مجال انتشار نیافت گذاشت برای پسینیان. از آثار موسیقیایی گرفته تا آنچه اخیراً شنیدیم طرحی برای قانون اساسی ایران آینده که پرداختن به آن مجال دیگری می‌طلبد.
  
آن‌چنان پروپیمان زیست که حتّی حرف ناگفته‌ای باقی نگذاشت. در عین حال یادآوری دو نکته جا دارد. آنچه که بسیار درباره‌ی آن گفته‌اند، نقش او در آشناکردن نسل خود و نسلهای بعد با شعر کلاسیک ایران است که جای تأمّل بسیار دارد. این توفیق از آشنایی و تسلّط خود او بر مقوله‌ی شعر می‌آید و دوستی و هم‌نشینی با ادیبان شعر قدیم و نو. این آشنایی او را موفّق کرد تا آواز را به اوجی شاید تکرارنشدنی برساند. بسیاری از عامّه‌ی مردم این توفیق او را در داشتن صدایی استثنایی و تسلّط بر فنون موسیقایی می‌دانند،‌ حال آنکه دریافت معنا و محتوای شعر حرف اوّل را می‌زند. تا جایی که می‌توانیم بگوییم کمتر کسی به یاد دارد که شجریان شعری را اشتباه خوانده باشد، در حالی که برای نسل جدید خوانندگان امر برعکس است و کسی را نمی‌توان یافت که شعری را اشتباه نخوانده باشد از جمله فرزندش همایون؛‌ و این نشان می‌دهد که خسرو آواز شدن فقط به صدای شش‌دانگ و تحریر و ردیف‌دانی نیست.
نکته‌ی مهمتر امّا این است که اساساً موسیقی دستگاهی بدون شجریان جایگاه کنونی را نداشت. بزرگان ادبیات جدید ایران مانند هدایت و شاملو تعابیر تندی درباره‌ی موسیقی سنّتی دارند که نیازی به یادآوری ندارد. انصافاً هم جز برای دلبستگان موسیقی سنّتی ایران گوش‌کردن به آثار قدیمی کاری دشوار است. موسیقی ایران زیر ضرب حرام‌انگاری و مطربی فقط در تعزیه و نغمه‌های محلّی و موسیقی دراویش و یکی دو عرصه‌ی دیگر مجال بقا یافت. گردآوری این جمع متشتّت در دستگاهها و آوازهای معروف به همّت موسیقی‌دانان اوایل قرن سیزده شمسی شکلی منسجم و علمی یافت ولی رنگ و بوی حزین و گاه مطرب‌مآبانه هیچگاه از آن زدوده نشد. تا همین حالا هم غزلیّات سعدی و حافظ از این موسیقی سهمی بسیار بیش از شاهنامه‌ای دارند که آرامگاه خالقش مدفن شجریان خواهد شد. موسیقیدانانی چون لطفی،‌ مشکاتیان و علیزاده با گذر از زندان ردیف، از اشعار گاه سست شعرای عصر مشروطه فاصله گرفتند و با سروده‌های شاعران و ترانه‌سرایان جدید و اشعار نو، موسیقی قدیم را کمی به روزآمدی و حسب حال اکنون جامعه نزدیک کردند. آنان این توفیق را جز با شجریان به دست نمی‌آوردند. این سه نفر و دیگر موسیقیدانان با خوانندگان دیگر هم کار کرده‌اند ولی با آنها درصدی از موفقیّت کار با شجریان را نیز تجربه نکردند.
 
شجریان بر همه‌ی خوانندگان نسل پس از خود اثر گذاشت با واسطه و بی‌واسطه ولی متأسّفانه هیچکدام به نزدیکی او هم نرسیدند. من به عنوان علاقمند موسیقی ایران بسیار نگران آینده‌ی آواز ایرانم. طبعاً منظور من تصنیف‌خوانی نیست که همایون و چند خواننده‌ی پس از او می‌توانند تصنیفهای جدید و قدیم را به خوبی بخوانند. منظور بداهه‌‌خوانی آواز به همراه ساز یا حتّی بدون آن است. نسل جدید از فقر آموزش صحیح ادبیات رنج می‌برد،‌ حال آنکه آواز بر فهم عمیق از شعر و دنیای شاعر استوار است. اینکه بدون شجریان چه بر سر آواز می‌آید،‌ معلوم نیست.
  
ساخت و نواخت سنتور،‌ خوش‌نویسی،‌ شاگردپروری، کارگاه آواز و ساخت سازهای جدید، گوشه‌هایی دیگر از فعّالیّتهای کسی است که از دل سنّت سر بر آورد ولی تا توانست به دنبال کشف راههای جدید بود. امّا آنچه شجریان را شجریان کرد همراهی با تغییرات اجتماعی بود، از پایان دوره‌ی پهلوی تا حال حاضر. آن دوران بسیاری از موسیقیدانان جوانتر نیز همراه او بودند ولی به تدریج چه در مقام عمل و ارائه‌ی موسیقی مردمی اعتراضی و چه در گفتار و نقد هنرستیزی حکومتی از او فاصله گرفتند و گاه متأسّفانه به نکوهش او پرداختند. از سال ۸۸ به این سو، این تیغ تیز نقد جلای بیشتری یافت و به محرومیّت ظاهری او از ارائه‌ی هنرش به مردم انجامید گرچه بر اعتلای درجه و مقام او در وجدان عمومی جامعه افزود. ریاکاران برای بالارفتن از نردبام قدرت به او آویختند، سپس رهایش کردند و حالا برایش پیام تسلیت می‌نویسند. شجریان نشان داد که محبوبیّت مردمی نه با تلاش و بیانیّه‌ و بولتن‌های نهانی تنظیم می‌شود و نه با هجوم وحشی کوتوله‌های بی‌صفت مجازی. این را هیاهوی یک روز اخیر ایران بلکه جهان هنر به ما نشان داد. 
  
تصاویر: شجریان در کنار استادانش؛ بالا، اسماعیل مهرتاش، پایین راست، غلامرضا دادبه و پایین چپ، نورعلی برومند.

۴ نظر:

  1. نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
    نه هر که آینه سازد سکندری داند
    نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
    کلاه‌داری و آیین سروری داند

    پاسخحذف
  2. دنیای ما بدون شجریان تهی تر خواهد شد.خداوند زیستن را بر ما بازماندگان آسانتر کند.یادش مانا.

    پاسخحذف
  3. راستی آيا رفتی با باد؟
    با توام، آی کجا رفتی؟ آی...!
    راستی آيا جايی خبری هست هنوز؟
    مانده خاکستر گرمی، جايی؟
    در اجاقی- طمع شعله نمی‌بندم - اندک شرری هست هنوز؟
    ...
    ابرهای همه عالم شب و روز
    در دلم می‌گريند...

    پاسخحذف
  4. این دهان بستی دهانی باز شد
    تا خورندۀ لقمه‌های راز شد
    لب فرو بند از طعام و از شراب
    سوی خوان آسمانی کن شتاب

    خدایش بیامرزد و از خوان آسمانی بهره‌مند سازد

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics