جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۸
هرسال در سالگرد دوّم خرداد خاطرهی اصلاحات زنده میشود و بحثها دربارهی چونوچرای وقوع، کامیابی و افول آن بالا میگیرد. چقدر از این بحثها مفید بوده و چقدر جز روزمرّگی و تکرار نیست؟ جواب این پرسش را وضع فعلی ما به خوبی نشان میدهد. مهمترین ویژگی مثبت یک جنبش، حزب و اصولاً هر ساختاری خودانتقادی است. بدون این ویژگی آن ساختار دیر یا زود دچار فساد و رکود میشود. اصلاحات چقدر خودش را نقد کرد؟ جواب این پرسش هم از وضع فعلی ما آشکار است. «اصلاح اصلاحات» اگر قرار بود معنایی داشته باشد، در زمان رونق و شکوفایی آن معنا داشت نه در دورانی که چیزی از اصلاحات باقی نمانده است.
مصاحبهی عبّاس عبدی و ادّعای او دربارهی خاطرات هاشمی نیز این روزها مایهی بحث و جدل موافقان و مخالفان هاشمی شده است. عبدی در پاسخ به مصاحبهکننده که هاشمی را طرفدار حضور حدّاکثری مردم در انتخابات دانست، این ادّعا را رد کرد و گفت رهبری است که چنین خواستهای دارد و هاشمی در پی انتخابات هدایتشده بود. لازمهی این ادّعا این است که فقط رهبری به دنبال حضور حدّاکثری بود و نه کس دیگر (از جمله هاشمی) و حالا که هاشمی در پی انتخابات هدایتشده بود، رهبری چنین خواستهای نداشت و گرنه جواب لغو میبود. در واقع هم هاشمی و هم رهبرنظام در پی انتخابات حدّاکثری بودند، نه به هوای ایجاد مردمسالاری بلکه برای نشاندادن اینکه نظام هنوز هواداران زیادی دارد و اگر قرار بر هدایتشده بودن انتخابات باشد، نقش خامنهای، شورای نگهبان و نظارت استصوابی از هر کسی از جمله هاشمی -که فوقش با رایزنی در فهرستها و افراد شرکتکننده چنین میکرد- بیشتر و مهمتر است. این را یک تحلیلگر نوآموز هم میداند ولی عبّاس عبدی نه.
در واقع نقش عواملی به جز تحلیل عقلانی در سپهر سیاسی و ژورنالیستی ایران بسیار زیاد است. هاشمی به عبدی هیچ بدی نکرد جز اینکه پس از آن حملات ابلهانه، وقتی پای عبدی به زندان رسید، برای نجاتش پادرمیانی نکرد. عبدی و گنجی به عنوان دو نویسندهی پرخوانندهی دوران اصلاحات با حملهی بیجهت به هاشمی، اصلاحات را از پشتیبانی او و همفکرانش محروم کردند تا در کشوری که نقش ریشسفیدی و بازیهای پشتپرده پررنگتر از حوزهی عمومی است، اصلاحات کمتوان شود. همین حملات که با سکوت دیگر نویسندگان اصلاحطلب همراه بود، نقش اساسی در کاستن از رأی هاشمی در برابر احمدینژاد داشت. صرفنظر از ابهامهای انتخابات ۸۴، احمدینژاد میوهی درختی را چید که تندروان اصلاحطلب در حمله به هاشمی کاشته بودند.
گنجی پس از خروج از کشور نشان داد که حتّی اسم متّهمان قتلهای زنجیرهای را هم درست نمیدانست، چه رسد به افشاگری دربارهی عالیجنابان رنگی. عبدی امّا برعکس گنجی که معمولاً به سیم آخر میزند، پس از هر آبروریزی مدّتی سکوت میکند و دوباره به میدان میآید؛ بیآنکه تمایل یا توانایی نقد خود را داشته باشد، از افتضاح اشغال سفارت تا اشتباه حمله به هاشمی. درست مانند معصومه ابتکار که این روزها میگوید در دولت کسی را نمیشناسد که طرفدار مذاکره با امریکا باشد. البتّه آن چنان که میدانید ظریف مشغول رایزنیهای خودش است ولی غرض نشاندادن افتخار ابتکار به دیدگاه عقبماندهی انقلابینمای دههشصتی خودش است.
اصلاحات ۷۶ افول کرد، نه فقط به علّت سرکوب جناح اقتدارگرا بلکه برای ناتوانی از نقد خود و جمعکردن غضنفرهایی که به دروازهی خودی گل میزدند. اینگونه است که حالا دیگر بیتفاوتی اصلاحطلبان مجلس به اتّهام تجاوز یکی از اعضای لیست امید عجیب نمینماید و مضحکهی نحوهی بستن لیست شورای شهر تهران نیز به نظر مهم نمیآید چون کار از جای دیگری خراب شد و اینها در حکم نقش ایوان است. اصلاحات در مقام یک جنبش، در سال ۷۶ آغاز شد و در سال ۸۸ به پایان رسید. حالا بحث مهمتر نقد جنبش سبز و جاهلهایی است که بدون داشتن مشترکات فکری با سران سبز و منشور سبز هنری جز نقل قول از میرحسین ندارند وگرنه نقد اصلاحات الآن بیشتر شبیه تشریح و کالبدشکافی است تا اصلاح اصلاحات.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.