شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸
حاشیهای کوتاه بزنم بر وجه مشترک ماجراهای سه نفر از حاضران در حوزهی عمومی که پای زندگی خصوصی آنها را به فضای مجازی و حقیقی باز کرد. به طور مشخّص نظرم به تحلیلهایی شبیه به این است و هرآنچه مسئولیّت فرد را پشت تعابیری مانند ساختارهای مردسالار یا کاستیهای فرهنگی جامعه و مانند آن کمرنگ میکنند.
من پیشتر نیز به بهانههای گوناگونی مانند دفاع محمّد مالجو از سخنان فاطمه صادقی دربارهی پدرش صادق خلخالی به این موضوع اشارهای اجمالی کرده بودم. خیلی خلاصه اینکه هیچوقت انسان خالی از قدرت انتخاب و فاقد اختیار نیست مگر اینکه مرده باشد. بحثهای کلّی مانند تأکید روی مفاهیم ساختاری گرچه رنگی از حقیقت دارد ولی هیچوقت نمیتواند نقش فرد را انکار و خطای او را لاپوشانی کند. مباحثی مانند مردسالاری واقعیّت دارد ولی بدون هماهنگی بخشهایی از بدنهی مؤنّث جامعه امکان تحقّق پیدا نمیکند. در همهی ماجراهای سیاستپیشگان و هنرمندان پیشگفته زنانی پا به درون زندگی مشترک مرد و زن دیگری گذاشتند حال آنکه میتوانستند اینکار را نکنند. فروکاستن مسئله به تنوّعطلبی مردان، ندیدن زنانی است که خود بر آن تنوّعطلبی -با هر انگیزهای- مهر تأیید میزنند.
یکی از افرادی که نامش به میان آمد، پیش از آنکه پایش به زندگی خصوصی دیگری باز شود، خبرنگاری اصلاحطلب بود که برای نگارش زندگینامهی احمدینژاد حاضر به همکاری شد. کدام ساختار پدرسالارانه وی را مجبور به اینکار کرده بود؟ وی که تا پیش از این ماجراها شاغل هم بود، به فرض اگر غم نان هم داشت اگر با کاری جز تخصّص خودش چندرغازی درمیآورد شرف داشت به همکاری با بدنامترین افراد حاضر در سپهر سیاست ایران. دیگر وارد بخش عاطفی ماجرا و اینکه ارتباط دو نفر تا چه حد میتواند بیربط با تفکّر اجتماعی و سیاسی آنها باشد یا نه نمیشوم. حتّی طرح ماجرای «پرستو» برای دو نفر از این افراد بیارتباط با بحث بالا نیست. مرد از دید بخشی از جامعه مقصّر است و اگر زنی هم شریک جرم باشد، تقصیر خودش نیست بلکه او بازیچهی یک عنصر اطّلاعاتی مذکّر است که وی را به این مسئله ترغیب کرده یعنی باز پای یک مرد دیگر در کار است.
جز زنانی که پا به زندگی دیگری میگذارند، زنان اوّل هم اگر فقط سکوت کنند، بخشی از این سیستم نادرست به شمار میروند. فروغ فرّخزاد جایی خطاب به زنان ایرانی میگوید که کسی که سرش را خم میکند باید انتظار داشته باشد دیگران توی سرش بزنند و کسی که به توی سر خوردن راضی است حق ندارد فریاد بزند: «آزادی میخواهم». (نقل از فرزانه میلانی) این دیدگاه را مقایسه کنید با زنان خودقربانیپندار فعلی که از قضا اهل فرهنگ و قلم نیز هستند و تنها در پی مقصّر انگاشتن دیگریاند.
پس مسئله عامتر از مرد و ساختارمردسالار است و کلّ یک ساختار اعمّ از زن و مرد یا حتّی ظالم و مظلوم را در بر میگیرد چونکه همه در آن دخیلند. فرق این ساختار که من میگویم با آنچه مالجو میگفت چیست؟ او ساختار را چیزی میدید که گویی جدای از افراد است ولی ساختار چیزی جز فرد فرد آحاد جامعه نیست. ساختار انتزاعی را نمیتوان دید، نمیتوان محاکمه کرد و قطعاً نمیتوان انتظار داشت که در کوتاهمدّت تغییر کند. هیچچیز نافی مسئولیّت فرد نیست و اندیشهی مدرن بر همین فردیّت بنا شده است. سارتر و تأکید بیهمتایش بر نقش فرد، قدرت اراده، میزان اختیار و مسئولیّتش چیزی است که در برابر این کلّیگوییها به آن نیاز داریم.
من پیشتر نیز به بهانههای گوناگونی مانند دفاع محمّد مالجو از سخنان فاطمه صادقی دربارهی پدرش صادق خلخالی به این موضوع اشارهای اجمالی کرده بودم. خیلی خلاصه اینکه هیچوقت انسان خالی از قدرت انتخاب و فاقد اختیار نیست مگر اینکه مرده باشد. بحثهای کلّی مانند تأکید روی مفاهیم ساختاری گرچه رنگی از حقیقت دارد ولی هیچوقت نمیتواند نقش فرد را انکار و خطای او را لاپوشانی کند. مباحثی مانند مردسالاری واقعیّت دارد ولی بدون هماهنگی بخشهایی از بدنهی مؤنّث جامعه امکان تحقّق پیدا نمیکند. در همهی ماجراهای سیاستپیشگان و هنرمندان پیشگفته زنانی پا به درون زندگی مشترک مرد و زن دیگری گذاشتند حال آنکه میتوانستند اینکار را نکنند. فروکاستن مسئله به تنوّعطلبی مردان، ندیدن زنانی است که خود بر آن تنوّعطلبی -با هر انگیزهای- مهر تأیید میزنند.
یکی از افرادی که نامش به میان آمد، پیش از آنکه پایش به زندگی خصوصی دیگری باز شود، خبرنگاری اصلاحطلب بود که برای نگارش زندگینامهی احمدینژاد حاضر به همکاری شد. کدام ساختار پدرسالارانه وی را مجبور به اینکار کرده بود؟ وی که تا پیش از این ماجراها شاغل هم بود، به فرض اگر غم نان هم داشت اگر با کاری جز تخصّص خودش چندرغازی درمیآورد شرف داشت به همکاری با بدنامترین افراد حاضر در سپهر سیاست ایران. دیگر وارد بخش عاطفی ماجرا و اینکه ارتباط دو نفر تا چه حد میتواند بیربط با تفکّر اجتماعی و سیاسی آنها باشد یا نه نمیشوم. حتّی طرح ماجرای «پرستو» برای دو نفر از این افراد بیارتباط با بحث بالا نیست. مرد از دید بخشی از جامعه مقصّر است و اگر زنی هم شریک جرم باشد، تقصیر خودش نیست بلکه او بازیچهی یک عنصر اطّلاعاتی مذکّر است که وی را به این مسئله ترغیب کرده یعنی باز پای یک مرد دیگر در کار است.
جز زنانی که پا به زندگی دیگری میگذارند، زنان اوّل هم اگر فقط سکوت کنند، بخشی از این سیستم نادرست به شمار میروند. فروغ فرّخزاد جایی خطاب به زنان ایرانی میگوید که کسی که سرش را خم میکند باید انتظار داشته باشد دیگران توی سرش بزنند و کسی که به توی سر خوردن راضی است حق ندارد فریاد بزند: «آزادی میخواهم». (نقل از فرزانه میلانی) این دیدگاه را مقایسه کنید با زنان خودقربانیپندار فعلی که از قضا اهل فرهنگ و قلم نیز هستند و تنها در پی مقصّر انگاشتن دیگریاند.
پس مسئله عامتر از مرد و ساختارمردسالار است و کلّ یک ساختار اعمّ از زن و مرد یا حتّی ظالم و مظلوم را در بر میگیرد چونکه همه در آن دخیلند. فرق این ساختار که من میگویم با آنچه مالجو میگفت چیست؟ او ساختار را چیزی میدید که گویی جدای از افراد است ولی ساختار چیزی جز فرد فرد آحاد جامعه نیست. ساختار انتزاعی را نمیتوان دید، نمیتوان محاکمه کرد و قطعاً نمیتوان انتظار داشت که در کوتاهمدّت تغییر کند. هیچچیز نافی مسئولیّت فرد نیست و اندیشهی مدرن بر همین فردیّت بنا شده است. سارتر و تأکید بیهمتایش بر نقش فرد، قدرت اراده، میزان اختیار و مسئولیّتش چیزی است که در برابر این کلّیگوییها به آن نیاز داریم.
در قائله تیر 78 با آقای حسن روحانی (دبیر شورای عالی امنیت ملی ) تماس گرفتم و گفتم باید بلافاصله جلسه شورای عالی امنیت ملی تشکیل شود.
پاسخحذفدر جلسه گفتم باید هر چه زودتر این قائله ختم شود.سپاه هم آماده است . ترکیب آن وقت شورای عالی امنیت ملی اکثرا دوم خردادی و اصلاح طلب بودند. آقای روحانی گفت باید از آقای رئیس جمهور (خاتمی ) کسب تکلیف کنم.به آقای خاتمی زنگ زد .آقای خاتمی گفت اشکالی ندارد ولی سپاه با لباس نظامی وارد نشود.بعد گفت حالا نمی شود که این کار را نکنید ؟گفتیم نه.گفت بسیار خب .هر کاری می خواهید بکنید .جمعش کنید.»
نقل از سید حسن فیروزآبادی ، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح .
چرا اصرار داریم تاریخ را و حقایق را نادیده بگیریم و حقیقت را آنگونه که دوست داریم ببینیم و بازگو کنیم ؟