نامه‌ی نانوشته به مردم

                                                                                                         شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹
             

سیّدمحمّد موسوی خوئینی به رهبرنظام نامه نوشته و از غیرقابل دوام‌بودن اوضاع فعلی گفته است. او نامه‌اش را از زبان «مردم» نوشته و با تأیید روند دهه‌ی اوّل انقلاب و نادیده‌نگرفتن نقش «دشمنان انقلاب» آورده که مسئول اصلی اوضاع فعلی شخص خامنه‌ای است و نه مدیرانی که تحت نظارت او می‌آیند و می‌روند. 

طبعاً حاشیه‌زدن بر چنین نامه‌ای با معیارهای کنونی -یعنی پس از جنبش سبز و اعتراضات ۹۶ و ۹۸- فایده‌ی چندانی ندارد، پس برای نوشتن پیرامون نامه‌ی کسی که خود از پایه‌گذاران روندی است که به اینجا رسیده، سه نکته‌ی کلّی را عرض می‌کنم:

یک. ایشان به عنوان دبیرکل مجمع روحانیون مبارز باید از زبان خویش و تشکّل خود حرف بزند نه با عنوان مبهم «مردم». اوّلین شرط کار سیاسی عمل به اقتضاءات آن است و اوّلین آن هم اینکه هر کس بر اساس شناسنامه و کارنامه‌ی خود حرف بزند. حرف‌زدن از جانب مردم کار امامان جمعه است و هر آنکس که عرصه‌ی سیاست را با منبر خطابه اشتباه گرفته است. منتقدان ایشان می‌توانند بگویند که خیر،‌ مردم همانان بودند که در تشییع فلانی شرکت کردند و پشت نظام و رهبرند و اگر نارضایتی و شکایتی هم باشد، از دولتی است که خود شما از آن حمایت کردید.

دو. نامه‌نگاری به رهبر فرع بر دانستن کمترین احتمال تأثیر در اوست. همین امروز خامنه‌ای سخنرانی تلویزیونی داشت و درست پس از صدور حکم اعدام بر اساس اعترافات اجباری برای سه‌تن از معترضان و مفسد فی‌الارض خواندن هشت نفر دیگر گفت که در امریکا مردم را برای صِرف حضور در خیابان بازداشت می‌کنند؛ انگار آن مردم برای قدم‌زدن به خیابان رفته بودند و انگار‌نه‌انگار که طرفدارانش حاضران در راهپیمایی سکوت را باغی و محارب خواندند. خامنه‌ای در حالی تاج «آغاز مبارزه با فساد» را روی سر صادق لاریجانی گذاشت که مهر تأیید او بر مفاسد طبری موجود است و مبارزه با فساد «اطرافیان» احمدی‌نژاد نیز در دوره‌ی لاریجانی پس از سرکشی او در برابر رهبر و مضحکه‌ی یکشنبه‌ی سیاه در مجلس بود. در ضمن «آغاز» مبارزه با فساد به این معناست که در دو دوره‌ی یزدی و شاهرودی فساد در حال جولان بود و منصوبان خامنه‌ای مبارزه‌ای با فساد نداشتند. با چنین کسی می‌توان استدلال کرد؟

سه. زمانی نامه‌نوشتن به رهبر با صرف نظر از تأثیر آن معنا داشت و آن هم شکستن بت و هیمنه‌ی حاکمی مستبد و ناپاسخگو بود. برای همین امثال مرحوم یدالله سحابی کاری کردند کارستان؛ امّا حالا آن بت شکسته و مترسک فعلی جز ترحّم صاحب‌نظران و دلسوزان را برنمی‌انگیزد. الآن اگر نامه‌ای باید نگاشته شود یا به همین مردم است که توضیح داده شود رفتار «دشمنان انقلاب» از تسخیر سفارتی آغاز شد که خود موسوی خوئینی جزو باعث و بانیانش بود. هرکس باید به کارنامه‌ی خود نگاه کند و سوزنی به خود بزند، آنگاه جوالدوز نقد را به دست بگیرد.

مخاطب نامه‌ی انتقادی در درجه‌ی بعد دولت فعلی است که با حمایت اصلاح‌طلبان روی کار آمد و حالا کارش به درافتادن با نهادهای بین‌المللی همچون سازمان ملل و آژانس بین‌المللی اتمی رسیده است. اگر در سازمان ملل علیه نظام قضایی ایران قطعنامه‌ی حقوق بشری صادر می‌شود، دولت فعلی نیز با رد آن در نابکاری‌هایی که در خلوت و جلوت انجام می‌شود شریک است. از همین دست است حمایت از فعالیتهای مشکوک نظامی و اتمی؛‌ گیریم حرف اوّل و آخر را در آن عرصه‌ها نظامیان بزنند.

طنز و کنایه‌ی خوئینی به کشورداری بر اساس علم لدنی و ارتباط با رجال‌الغیب کسی را نمی‌خنداند؛ ایشان حتماً می‌داند که برخی پیروان امام دوّم واقعاً چنین توهّمی درباره‌ی او دارند و فراموش کرده‌اند که امام اوّل نیز بر اساس چنین پنداری می‌گفت اگر جنگ بیست‌سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم ولی دیدیم که چه شد. پس می‌ماند تسلیم مشیّت الهی بودن و پوزش مکرّر از تصدیع. این نهایت سیاست‌ورزی مرد خاموش و پدرخوانده‌ی روحانیان منتقد است؛‌ مشت نمونه‌ی خروار.

۱ نظر:

  1. اشکال بند دو به خود شما وارد نیست؟
    اصلاح‌طلبی که خودش را نقد نمی‌کند و برای نوشتن یک نامه همراه با کلی‌گویی از مخاطبش معذرت می‌خواهد، استدلال سرش می‌شود؟

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics