پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹
با یادآوری یادداشت گذشته که دربارهی موضوع متفاوتی بود، بد نیست همان خط را اینجا پیرامون مسألهی دیگری پی بگیرم. اهمیّت جایگاه حقوقی یک پست و شخصی که در آن قرار میگیرد به تناسب حد و اندازهی آن شخص، عملکردش و مقدار رجوع دیگران به او تفاوت میکند. چه بسا جایگاهی که با قرارگرفتن شخصی بزرگتر یا کوچکتر، مهمتر یا بیاهمیّتتر شده باشد. چه بسا ردایی که به تن یک شخص اندازه بوده ولی به تن دیگری زار بزند. به یاد بیاوریم نقدهای بازرگان و مکارم شیرازی بر اصل ولایت فقیه که هر دو با عباراتی متفاوت گفتند که آنچه در قانون اساسی آمده -از دید آنان- فقط مناسب آیتالله خمینی است و فرد پس از او با این پست مشکلها خواهد داشت که دیدیم همان شد.
از طرف دیگر هر قدر رجوع خارج از عرف و بیش از حدود معیّن قانون اساسی (با در پرانتز گذاشتن قید «مطلقه») میتوانست و میتواند این جایگاه را اثرگذارتر کند، بازی خارج از محدودهی این جایگاه و استفاده از دیگر ظرفیّتهای قانونی میتوانست و میتواند آن را مهار و محدود کند. ولیّ فقیه گرچه میتواند خود راساً در امور دخالت کند ولی درخواست دیگران به او بسط ید بیشتری میدهد. با در نظر گرفتن این چند سطر از دید شمای خواننده، کدام گروهها از این امکان بیشترین بهره را بردهاند و کدام کمترین را؟ نمیتوان به ضرس قاطع جواب داد ولی روی هم رفته، مدّعیان پیروی از «ولایت» در دورزدن آن و به کرسی نشاندن خواست خود به مراتب از منتقدان وضع جاری مملکت جلوتر بودهاند.
برخی ائمّهی جمعه مانند علمالهدی بارها و بارها نظراتی تندتر از خامنهای را ابراز کردهاند که کارکردی جز تعیین تکلیف برای «ولی»شان ندارد چون کمتر پیش میآید که او با آنان مخالفت صریح کند، مجلسیان نوآمده و پیادهنظام رسانهای آنها بارها پس از شنیدن سخنان رهبرنظام آن را جوری تفسیر -و در واقع تحریف- میکنند که به سود آنان باشد (آخرینبارش هم تلاش برای از بین بردن تحریمها). زیردستان نظامی و سپاهیان هم در این میان جای خود دارند. تلاش برای تقویت بعد نظامی فناوری هستهای به جایی انجامید که خامنهای علیه ساخت و تولید آن فتوا بدهد. طبعاً فتوا را خطاب به مقلّدان میدهند نه دولتهای رقیب و این روند ادامهدار است تا جایی که بعضی سران تندرو مثل مصباح یزدی وقتی در برابر پرسش از برخی موضعگیریهای تندتر از رهبر قرار میگرفتند میگفتند: «ایشان یک وظیفه دارند و ما وظیفهی دیگر».
ناطق نوری به همراه خاتمی از خرداد ۷۶ تا سالها ریاست غیررسمی دو جریان سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب را بر عهده داشتند که حدّاقلّی از عقلانیّت در دادوستد آنها وجود داشت تا زمانی که توفان احمدینژاد آمد که سیاستورزی را در ایران -حتّی با معیارهای جمهوری اسلامی- به لبهی پرتگاه برد. پس از حاکمیّت تندروان بر سپهر سیاسی، ناطق دو راه داشت، یکی اینکه تلاش کند اصولگرایی را احیا کند و نوآمدگان را سرجایشان بنشاند و دیگر اینکه مدام گله و شکایت به رهبر ببرد تا دست از حمایت بیحد از او بردارد. تعلّل از قدم نهادن در راه اوّل و بیحاصل بودن روش دوّم کار را به غوغای سال ۸۸ رساند که پس از حملات احمدینژاد در مناظرهها به ناطق نوری و عدم حمایت رهبر از وی به قهر او انجامید. انفعال ناطق و دیگر عقلای اصولگرا معنایی جز این نداشت که آنان خود را فقط با عنایت رهبر تعریف میکرند که در صورت فقدان آن، گوشهگیری تنها راه باقیمانده باشد. اگر آنان همچون هاشمی رفسنجانی عملگرایی پیشه میکردند، کار به جایی نمیرسید که حتّی پس از سقوط احمدینژاد تندورانی که در دوران او روی کار امدند، با کنارهگیری مصلحتی از وی باز در مجلس حضور پیدا کنند.
هشتسال ریاستجمهوری روحانی بهترین زمان برای تجدید قوای اصلاحطلبان بود ولی از «تَکرار» و پیروزی فهرست سینفره به شکست رسیدند. خاتمی در این سالها، درست زمانی که حضورش بیش از پیش احساس میشد، بیشتر سکوت کرد و اگر به دنبال راه نجاتی بود، آن را از بیت رهبر جست. همهی اینها را به بهانهی نامهی اخیر خاتمی -باز هم در آستانهی انتخاباتی دیگر- نوشتم که پیش از این بارها دربارهاش نوشتهام. هربار مستقیم به خود او میپرداختم، اینبار پیرامون دیگران نوشتم. دربارهی کسی که شکوهمندترین امید بیستمیلیونی را به نامهی ۳۷ صفحهای رساند واقعاً چیز جدیدی باقی نمانده که گفته شود.
پ.ن: با تجربهی جنبش سبز و اعتراضات اجتماعی و سیاسی سهسال اخیر این ایما یا نباید نوشته میشد یا باید لحن دیگری به خود میگرفت؛ من آگاهانه آنها را وارد بحث نکردم.
نامه نوشتن جناب خاتمی با این پیشفرض است که کشور در یک بنبست سیاسی است اما مخاطب نامه اصلا چنان عقیدهای ندارد و از همینجا عاقبت نامهنگاری آشکار میشود.
پاسخحذفپینوشت اصل مطلب و بقیه حاشیهروی است.
پاسخحذفچه بیادب!
حذفچی گفتم مگه؟!
حذفحاشیهروی!
حذفاز تازهواردها انتظاری نیست ولی شما که از قدیمیها هستی قاعدتا باید جور دیگه حرف بزنی.
شاید بد نوشتم ولی منظورم این بود که خاتمی از هشتادوهشت هم عقبتره چه برسه به دو سه سال اخیر. عیار هم تو پینوشت همینو میگه پس جایی برای نقد نامهش باقی نمیمونه.
حذفچند نکته:
پاسخحذف۱_یکبار اردوغان به درستی مطلبی را اشاره کرد و آن مجاز بودن "تقیه" در فقه شیعه (بخوانید دروغ گفتن به مصلحت نظام!)می باشد.
فتوای رهبری در مورد حرام بودن ساخت یا استفاده از بمب اتمی صرفا برای فریب کشورهای غربی بود و گرنه در همان زمان صدور فتوای کذایی، همه مستندات نشان از تلاش وسیع نظام برای ساخت بمب اتمی داشته است.
۲_اصلاح طلبان هیچگاه سمت مردم نبودند بلکه رانده شدگان از سفره نظام بودند که مردم را دستاویزی برای برگشتن به ساختار قرار داده بودند.آنها در دهه اول انقلاب همان تندروهای بی رحمی بودند که سنگ بنای بی قانونی، بی اخلاقی،تهمت زدن، پرونده سازی،خشونت و اعدام های فله ای،هتک حرمت و خفه کردن صدای هر مخالفی را پایه گذاری کردند.برای یاد آوری دوستان فقط یادآوری کنم خلخالی اصلاح طلب بود!موسوی خوئینی ها دادستان کل کشور و......
اصلاح طلبان پس از وقایع دی ۹۶وقتی مطمئن شدند که دیگر مردم آنها را هم نمی خواهند به خوی اصلی خود برگشتند و در محکوم کردن اعتراضات مردم از اصولگراها، اصولگراتر شدند و عبارات زشتی که امثال جلایی پور در مورد معترضان دی۹۸ به کار بردند باعث شد که اصولگراها به آنها توصیه به رعایت اخلاق کنند!
۳_شیفتگی شما به خاتمی علیرغم مشاهده عملکردش برایم بسیار دردآور است.در خوشبینانه ترین حالت تنها می توانم بگویم خاتمی ، ابن عباس زمان است که از ترس جان بی ارزشش، نیمه شب با پای حجاج بن یوسف بیعت کرد.البته ابن عباس یک بار این عمل را انجام داد اما خاتمی به دفعات! ��
سالها طرفدار اصلاحات بودم.اما از 96به این ور هر چه بیشتر می اندیشم و می خوانم بیشتر به این نتیجه میرسم که اصلاحات تنها ثمره اش دوام و لاپوشانی سیاستهای نظام بوده و هست و وجودش بیش از اینکه باعث اصلاح بشود باعث پابرجایی جناح مخالف بوده و هست.
پاسخحذف