یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲
یکسال گذشت. در سالهای اخیر به ویژه از ۷۸ به بعد رخدادهای تلخ زیادی رخ داده بود، اینکه چرا قتل مهسا امینی ناگهان چنان خیزشی ایجاد کرد، جای تأمّل فراوانی دارد. طبعاً فروکاستن آن به ویژگیهای شخصی او یا حتّی اضافه کردن قومیّت و مذهب او خیلی راهگشا نیست. دو نکته امّا در برافروختن آن آتش نقش اساسی داشت. یکی پیشزمینهی متأخر مسألهی حجاب از ویدا موحّد و آن نمایش غریب گرفته تا سپیده رشنو. پس جامعه آمادهی واکنش نشاندادن به مورد مشابه و بزرگتر بود. دوم نوع واکنش نظام حاکم به تخلّف کارگزاران خود است که همراه با انکار اصل ماجرا و فرافکنی موضوع به ایادی دشمنان و دروغپردازی بسیار ضعیف رسانهای است. در صورت پذیرش تخلّف، آن فاجعه تا حدودی در دایرهی مأموران میماند و گسترش نمییافت. همین روند را در سیستان و بلوچستان هم دیدیم که نپذیرفتن تعرّض فرمانده نیروی انتظامی در بدو امر، بیش از صد کشته روی دست نظام گذاشت. هر دو نکتهی فوق همچنان وجود دارند؛ زمینهی اعتراض گسترده است و نظام هیچ اشتباهی را نمیپذیرد حتّی اگر به دادن هزینهای سنگین بینجامد.
اعتراضات ۱۴۰۱ متوجّه دغدغههای معیشتی نبود ولی گرسنگی، تورّم و بیکاری در رساندن مردم به این نتیجه نقش داشت که با بقای نظام این وضع نیز ادامه خواهد یافت. تا این نظم بر ایران حاکم است درگیری با جامعهی جهانی و انواع تحریم نیز باقی خواهد بود و تغییر بلوکبندی جهانی با سنگینشدن وزنهی شرق لااقل در کوتاه یا میانمدّت ایجاد نخواهد شد. محدودیّتهای فرهنگی و تبعیض حاکم بر ساختار سیاسی اجتماعی در برکشیدن خودیها و کنارزدن و محرومکردن غیرخودیها باعث شده ادّعای عدالتطلبی نظام ولایی در مقیاس جهانی رخ ببازد و عامّهی مردم فعلاً در پی داشتن یک زندگی عادی و بدون تنش باشند. در این میان هر کس که خود را به عنوان جایگزین مطرح کند و وعده دهد که به دنبال جامعهای بدون شکاف و تبعیض است بختی خواهد داشت.
خیزش ژینا همچون سیلی بود؛ در صورتی میتوانست به نتیجهای ملموس برسد که به سوی نتیجهای واقعبینانه هدایت شود. در جوّ خفقانآور داخل کشور، شکاف بین اصلاحطلبی و تغییرخواهی بنیادین که از سال ۸۸ آغاز شده بود، عمیقتر شد و اصلاحات به صدور بیانیّهی درخواست تغییر رویّه از حاکمان خلاصه شد در حالیکه مخاطب هر گونه تغییری در ایران باید خود مردم باشند نه حاکمیّت. درخواست برگزاری همهپرسی ولی گرچه حصر را تشدید کرد و نتیجهی ملموسی نداشت امّا لااقل مرزها را روشن کرد و بین عافیتطلبی و حقیقتجویی دست به انتخاب زد. مخالفان خارج از کشور فقط در هنگامهی خیزش ژینا نیمچه اتّحادی یافتند ولی چهرههای بیتجربه در سیاست و سیاستورزانی که دغدغههای شخصی خود را مقدّم بر مصالح ملّی میدیدند (گرچه در عمل خلاف آن را ادّعا میکردند) درعمل به شکست رسیدند.
انقلاب سال ۵۷ دو ویژگی داشت که امروز غایب است. رهبری قاطع آیتالله خمینی و تأکید بر نقش مذهب به عنوان عامل اتّحادبخش بلکه رهاییبخش که پس زمینهی ذهنی حرکت پیامبر علیه کفر و قیام کربلا علیه اسلام ظاهری را یدک میکشید. جنبش سبز این دو عامل را به کار گرفت و تا حدودی موفّق شد و فضای تکصدایی اسلام ادّعایی ولایت فقیه را شکست. خیزش ژینا امّا سخنگوی واحدی نیافت و عمل برخی از چهرههای طرفدار آن عملاً در تقابل با باورهای بخش بزرگی از ایرانیان قرار گرفت و نظام ولایی نیز از همین نقاط ضعف بهترین استفاده را برد.
ناامیدشدن دستهجمعی از چهرههای سیاسی در فروکشکردن جنبش ژینا بسیار مؤثر بود. به یک نمونه توجّه کنید: روند برداشت حجاب در تابستان امسال آنطور که پیشبینی میشد با افزایش گرمای هوا پیش نرفت. چرا؟ چون اصل موضوع بیش از آنکه به آزادیهای فردی مربوط باشد، اعتراضی سیاسی بود همانگونه که روسری سر کردنهای آستانهی انقلاب (پیش از اجبار حجاب) عملی سیاسی تلّقی میشد نه مذهبی. نه نظام توان درافتادن با کشف حجاب وسیع را دارد و نه هوش مصنوعی و شوخیهایی از این دست راهگشاست. شبکههای اجتماعی نیز مانند تیغ دولبهاند همانقدر که در گسترش صدای بیصدایان موثّرند، جامعه را آماج تیرهای تفرقه، اطلاعات کاذب و نفرتپراکنی میکنند. برای اینکه نوشته لحنی یأسآلود نیابد به همینمقدار اکتفا میکنم و میافزایم که موج گسترش تغییرخواهی از ۷۸ به ۸۸، از آنجا به ۹۶ و ۹۸ تا ۱۴۰۱ بشارتدهنده است هرچند سرکوب آن به آن سنگینتر میشود ولی جامعه هربار راهی خلاقانه برای نمایش خواستهای خود مییابد. امیدوارم سرشناسان عرصهی سیاست نیز همراه با جامعهی خود رشد کنند و به تکرار حرفهای چندسال یا حتّی چند دههی گذشته اکتفا نکنند.
رابطه نخبگان سیاسی با توده مردم رابطه دوجانبه است یعنی هم از آنها نیرو و الهام میگیرند و هم به آنها راهکار میدهند. در فضای فعلی مخالفان نظام فقط صورت اول وجود دارد و صورت دوم غایب است. هر وقت به خیابان آمدند، چهرههای سرشناس دور هم جمع میشوند و دم از اتحاد میزنند. هر وقت اعتراضات کمرنگ میشود بین آنها اختلاف میافتد. در ضمن دعوت و فراخوان آنها هم (با در نظرگرفتن جو امنیتی) با استقبال روبهرو نمیشود.
پاسخحذفبه نظر شما راهحل چیست؟
راهحل برای داشتن رهبر قدرتمند و کاریزماتیک؟ متاسفانه فرمولی وجود ندارد که بتوان کسی را با این ویژگیها ساخت یا پیدا کرد. خمینی از لحاظ شخصیتی با هیچکدام از مراجع تقلید زمان خود قابل قیاس نبود.
حذفجنبش بیسر یا بدون رهبر هم شوخی بیمزهای بیش نیست.
جنبش مشروطه رهبر واحد و کاریزماتیک نداشت؛ انقلاب استقلال آمریکا و انقلاب فرانسه هم همینطور و بار رهبری آنها بر دوش چندین نفر بود نه یک نفر. سقوط بلوک شرق هم با رهبری کاریزماتیک یک شخص اتفاق نیوفتاد. نقطه مشترک همه اینها ولی وجود یک دکترین مشخص یا خواستههای کمابیش روشنی بوده که توسط رهبران انقلاب بیان میشده و مورد تایید مردم یا انقلابیون قرار میکرفتهاند. شاید به جای تاکید بیش از حد بر پیدا کردن رهبر، باید بر گمشده اصلی تر، از همه مهمتر دکترین محور تغییر یا اصلاح یا انقلاب مورد توافق اکثریت مردم ایران، تاکید کرد. نبود رهبر سیاسی سمپتوم نبود این دکترین است چون در خلا سیاسی و یا در آشفتگی فکری هیچ رهبری پانمیگیرد.
حذف