منجّمان و حاکمان ِبغداد

     
 تا موضوع بیات نشده بنویسم که وقت ساختن بغداد از اخترخوانان نظر خواستند که این لب ِرود ِواقع در جلگه بین النهرین را برای پایتختی می خواهیم تا ستارگان چه بگویند.آنان پس از غور و بررسی و اسطرلاب بینی گفتند که بسیار خوب است ولی با یک عیب.آنهم این است که هیچ یک از حاکمان این شهر به مرگ طبیعی نخواهند مرد. حاکمان،غرّه به قدرت خود این نصیحت را به هیچ گرفتند.
در دوران قدیم که همه خُلفای بنی عبّاس یا در کشاکش قدرت بین خود کشته شدند یا مقهور قدرت ترکان ِرخنه کرده در دستگاه خلافت شدند . مرگ برخی که ظاهراً طبیعی بود نیز بسیار مشکوک بود وبعضی چون هارون‌الرّشید هم بیرون از بغداد مردند.
در دوران نو هم ابتدا ملک فیصل از خاندان هاشمی - که برای پادشاهی بین کشورهای منطقه پخش شده بودند- و همه ذکور ِخانواده‌اش به قتل رسیدند که مباد سودای شاهی روزی به سر کسی بزند. نظامیان ِکودتاچیِ ِحزب بعث هم یکی پس از دیگری به سرنوشت اسلاف خود دچار شدند از عبدالکریم قاسم و عبدالرحمن عارف تا حسن البکر. منتظر این آخری بودیم که ظاهراً هیچ قدرتی تکانش نمی‌داد که دیدیم و دیدید.
می مانند حاکمان نوآمده دموکرات که در این وانفسای جاری حال گوش کردن به افسانه‌ها را ندارند. اینکه در جهانی که اهل این روزگار دوره عقلانیّت و خرافه زدایی میخوانندش، روال بر همان منوال خواهد بود یا نه باید ماند و دید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics