شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مستبگذشتونظربرمن ِدرویشانداخت گفت کای چشم وچراغِهمه شیرینسخنان
تاکی ازسیم وزَرت کیسهتهی خواهدبود بندهی من شو و برخور ز ِهمه سیـم تنان
کمتراز ذره نهای پست مشو مهر بورز تا به خلوتـگه خورشـید رسی چـرخ زنان
بر جهان تکیه مکن گر قدحی مِی داری شـادی زهره جبیـنان خـور و نازک بدنـان
پیرپیمانهکش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیـمان شکـنان
دامن دوست به دستآروزدُشمن بگسل مرد یزدان شـو وفارغ گـذر از اهرمنـان
با صبـا در چمـن لاله سـحر مـی گـفتـم که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من وتومحرم این راز نهایم از می لعـل حکـایت کـن وشیـریـن دهنـان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.