این که دانش جدید چگونه به این کشور وارد شد، می تواند موضوع نوشتهای مجزّا باشد فقط همین قدر بگویم که همه مظاهر و نشانههای فرهنگ رو به زوال سنتی را نادرست نمیدانم و بسیاری از آنان را چه بسا بتوان به گونهای نو، احیا و بازتولید کرد. یکی از این سنّتها در جامعه علمی قدیم ما سنّت حاشیه نویسی است.
معمولاً این اصطلاح را در محافل علمی جایی به کار میبرند که قصدشان مذمّت فرهنگ مقلّّد سنّتی باشد که مجالی به خلاقیّت نمی دهد. ولی فقط برخی از حاشیهها تأیید صددرصد متن بودهاند و بسیاری از حاشیهها محتوایی انتقادی داشتهاند. فخرالدّین رازی شرحی بر اشارات ابن سینا نوشته که آنرا« جرح» نامیدهاند، که کنایه از اشکالهای متعددی است که به متن وارد میکند. همین حاشیه باعث شد خواجه نصیر طوسی در دفاع از بوعلی شرحی بر اشارات بنویسد و اشکالات رازی را جواب دهد. یک رازی دیگر یعنی قطب الدین رازی هم بر این شرح، حاشیهای دیگر نوشت که امروز همخوانی ِتطبیقی ِاین متون بهترین راه برای آموختن فلسفهی مشّاء است.این حاشیههای ِپی در پی کاستیها و تناقضهای متن را آشکار می کنند تا جایی که آن اندیشه غیر قابل دفاع می شود و زمینهی پدید آمدن فکری نو فراهم می شود. تازه متفکری چون صدرای شیرازی حتی پس از تأسیس فلسفهی خود برای نشان دادن وجوه افتراق اندیشهاش با سهروردی بر حکمة الاشراق حاشیه مینویسد.این سنّت در حوزههای علمیه هنوز زنده است و کتابهای پیشینیان مورد شرح و جرح قرار می گیرد. کتابهای سیّد جلال آشتیانی بهترین نمونهاند.
در حقیقت متفکران درجه دو با هامش نویسی خود زمینه را برای آفرینشهای آیندهی نوابغ مهیّا میکنند و متفکران درجهی یک، در راه اعتلای دانش پا بر شانهی آنان می گذارند؛ به گونهای که احتمال ظهور ملّاصدرا بدون نوشتههای کسانی که آثار ابن سینا و سهروردی را شرح و توضیح دادند، بسیار دشوار به نظر می رسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.