فسانه و تاریخ به هم آمیخته، پس نمیتوان باور کرد سخن اویی که بر دار کردند به دوستی که چرا گلی پرتاب کردی. آنان که جَنَمی دارند ، پا به هر عرصه بگذارند موجی بر میانگیزند از موافق و مخالف و در این میان سکوت ، خوش محکی است برای یافتن مایهی میان مایگان.
شخصی به دوستش گفت هدیّتی ... چیزی...و پاسخ شنید که نمیدانستم غرض از دوستی هدیّت است. نمیدانست که خود ِکنش ِاو مهم است نه چگونگیاش. درست مثل اینکه کسی در جواب عزیزش که گله از ندادن متاعی کرده، دست به جیب ببرد وبگوید ، چیزی نیست بگو وجهش را السّاعه میدهم.
در زمانهی ما خاموشی و فراموشی حربهای کاراتر از بر دار کردن است ولی اگر من بودم به جماعتی که برای تماشا و حاشا آمده بودند می گفتم اگر گلی نمیدهید لااقل سنگی پرتاب کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.