شخصی که پولی سپرده بود به یکی از مؤسّسات ِ زیر مجموعهی آستان قدس تا سر فلان موعد، مالک آپارتمانی شود و از اجاره نشینی رها شود،هر بار با خلف وعدهی آنها روبرو میشد و زمان واگذاری را به تأخیر میانداختند تا به جایی که فشار زندگی او را از جا در برد و شکایت مسؤول مربوط را به تولیت برد با این گمان که حرف من حق است و لاجرم برایم کاری خواهند کرد. پس از وقت گرفتن وانجام تشریفات به حضورش رسید قصّه را مفصّل تعریف کرد و گله و شکایت که ما فقط حق خود را میخواهیم نه بیشتر.ایشان اندکی فکر کرد و از او پرسید آیا شما موحّد هستید یعنی خدا را می پرستید؟ مرد با تعجّب جواب داد که معلوم است. سپس از وی پرسید که میدانی که امام زمان خلیفهی خدا بر زمین و ولی فقیه نمایندهی ایشان است؟ جواب بازهم مثبت بود. باز پرسید که میدانی که من منصوب ایشان در آستانه هستم؟ بله. می دانی که من آن مسؤول را برگزیدهام؟آخرین جواب هم مثبت بود. خوب حالا باید بدانی که مخالفت شما با نمایندهی من مخالفت شما با من است. مخالفت شما با من در حقیقت مخالفت با ولی امر است. مخالفتِ شما با ... در این جا مرد به میان حرف او دوید که درست که فکر می کنم میبینم عجله و اشتباه کردهام. بالاخره انسان است و فشار زندگی، من هم بالاخره طاقتی دارم که تمام شد شما به بزرگواری خود ببخشید. بعدها تعریف میکرد که جانم را برداشتم و فرار کردم. منی که برای تظلّم به آنجا رفته بودم کم بود که مخالفتم با خودسریهای یک مسؤول به مخالفتم با خدا بینجامد پس درجا همهی حرفهای خود را پس گرفتم که حفظ ِخود از حفظ ِخانه اولی بود.
این استدلالی نیست که تنها در اینجا شنیده شده باشد نویسندگان مطبوعات میدانند که هر گاه در نوشتههای خود به کیهان اشارهای می کردند صدایی آشنا از پشت خط چگونه با آنها سخن می گفت که نقد نهادی زیر مجموعهی رهبری چقدر می تواند برایشان گران تمام شود. اگر بنا به این قیاس باشد همهی نهادهای کشور حتّی فلان رفتگر هم از پاسخگویی معاف است چون در قانون اساسی ما همه، مشروعیّت خود را از ولی می گیرند. شاید هم حق با آنان است وقتی آنچنان که در مطلب ِچای مقدّس نوشتم چایی می تواند به علّت انتساب مقدّس شود شاید فلان مأمور با ده واسطه هم بتواند از این تقدّس سهمی ببرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.