دیشب به طور تصادفی اخبار ساعت بیست شبکه خبر که گرته برداری ناقصی از خبر بیست و سی شبکه دو است را میدیدم که خبری در مورد اکبر گنجی پخش میکرد که گنجی خواهان ملاقات با جرج بوش است ولی او را به حضور نمی پذیرند چون رهبر گروهی سیاسی نیست و ... مطالب با لحنی استهزاءآمیز و طعنه زن خوانده می شد. روز قبلش خبر سخنان سولانا را پخش کرده بودند که از مذاکرات با لاریجانی اظهار رضایت میکرد و مطالبی درست خلاف آن یعنی ناکافی بودن مواضع ایران از زبان او را از رسانه های بین المللی خوانده بودیم.
قصد پرداختن به گنجی را- در این نوشته- ندارم که حرف او مشمول همان مسألهای می شود که خود بیان کردهاست و آن هم عدم ارتباط ساختاری روشنفکران با مردم است و درست به همین دلیل، تلاشهای آنان- از جمله خود گنجی- عقیم میماند. ولی تحریف چندشآور واقعیّت در عصر رسانه ها که بسیاری به اینترنت و همگی به رادیوهای آزاد دسترسی دارند بیش از آنکه تحمیق خلایق باشد، ابله جلوه دادن خود است . گنجی در سفرش به آمریکا به رغم در خواست مقامات سیاسی از این کار سر باز زد و گفت من سیاستمدار نیستم و تنها یک روزنامه نگارم. عوض کردن قالب اخبار و استفاده از الفاظ عوامانه و گاه لمپنی رسانه را به مردم نزدیک نمی کند. گذاشتن تریبون آزاد[!] در خیابان تا مردم از چالههای جادهها و گرانی فلان جنس شکایت کنند نشانهی تحمل انتقاد نیست بلکه اوج سادهانگاری و دست کم گرفتن مخاطب است. زمانی تحریف اخبار به معنای تفسیر جهت دار آن از رسانهای خاص بود که سیمای ایران هم- مانند سایر رسانهها- این کار را انجام میداد و میدهد ولی حاشا کردن حقیقت و وارون کردن آن رایج نبود که ظاهراً امروز آن نیز به اقتضای نیاز صورت میگیرد. رسانهای آوازه گر که نمایندهی گروه ویژهای از مردم است، تحمل رأی مخالف را ندارد، گروه عمدهی نویسندگان، روشنفکران، عالمان و هنرمندان راهی به آن ندارند را به چه چیز تشبیه کنیم؟
سالها قبل بهزاد عشقی در ماهنامهی فیلم در قضاوتی تند ساختهها و نوشتههای بیژن بیرنگ را بخاطر درونهی سنّتی و پوستهی رنگ و لعاب دارشان به پیرزنی تشبیه کرد که با بزک بخواهد خود را جای عروسی جا بزند. قضاوت او را در آن باره کمی بیرحمانه میدانم ولی این تشبیه درست بر اوضاع ِامروز ِصداوسیمای پرزرق و برق، ولی بی محتوای ما منطبق است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.