پیشتر دربارهی دیدگاههای متفاوت راجع به قیام کربلا نوشتم. کسی پرسید که نظر چهارم کدام است؟ من نظرم این بود که سه نظر بالفعل داریم و نظرچهارمی که بالقّوه است یعنی هر کسی میتواند آنرا ارائه دهد. ولی آن شخص از لحن کلام من اینطور فهمیده بود که خودم نظری دارم که پر بیراه نبود ولی جای طرح آن در وبلاگی با نام مستعار نیست، باشد به وقتش. ولی همینقدر میتوانم بگویم که دو نظر اساسی دربارهی این قیام، هر کدام ویژگیهایی دارند که به راحتی نمیتوان به یکی از آنان معتقد شد.
نظری که- نام آنرا نظر متعبّدانه میگذارم- قیام کربلا را به دستور ِخاص خداوند و برای هدفی که همانا شهادت امام بود میداند و اینکه از پیش معلوم بود که حکومتی تشکیل نخواهد شد. بدیهی است که روشنفکران معاصر که عقل گرا هستند با این نظر میانهی خوبی ندارند. نظر دوّم- که نامش را نظر متکلّمانه مینهم- قیام را بر اساس محاسبات امام و برای تشکیل حکومت میداند. ولی این نظر به اینجا منجر خواهد شد که وظیفه دیگر جانشینان امام نیز همین است. یعنی عالمان دین باید برای تشکیل حکومت تلاش کنند یا دستکم اگر این تلاش بر آنان واجب نباشد، امری راجح است چون به هر حال امامان الگوی سایر شیعیاناند و رفتارهایشان سرمشقش آنان است، که این نیز با حرکت روشنفکران دینی معاصر به سوی گونهای مردمسالاری عرفی نمیخواند.از طرفی طبق نظر اوّل، اگر حکومت به فرمان خدا باشد پس وقتی امامی نیست یعنی در دوران غیبت وظیفهای هم در قبال تشکیل حکومت به عهدهی عالمان دین نیست. نفی ِلزوم ِحکومت فقیهان از خصوصیّات گفتمان روشنفکری دینی است ولی همانطور که گفتم مقدّمات آن را نمیتوانند بپذیرند. پس هرکدام از این دو نظر یک نکتهی مثبت و یک نکتهی منفی دارد که آنان را از پذیرفتن یکی از آندو باز می دارد.
روشنفکران ما نتوانستهاند هم روایتی خردپذیر دراین باره داشته باشند و هم با اتکای به آن پاسخگوی زمانه خود باشند که این بلاتکلیفی در چگونگی ِمواجهه با تئوری ِحاکم ِفعلی خودش را نشان میدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.